۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

بیانیه پنجم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی : کشورهای پناهنده پذیر مسوول مستقیم مرگ پناهجویان هستند...

by انجمن حمایت از پناهجویان on Friday, December 30, 2011 at 11:10pm

کشورهای پناهنده پذیر مسوول مستقیم مرگ پناهجویان هستند..

بیانیه پنجم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه خطاب به
 ریاست کانون وکلای دادگستری بین الملل
 کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل دفتر ترکیه(UNHCR)،
کمیساریای عالی حقوق بشری،کمیسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا،سازمان عفو بین الملل پیرامون مرگ فله ای پناهجویان در مرزهای یونان، ترکیه، اندونزی، استرالیا، مالزی که مسوول مستقیم این فجایا کشورهای پناهنده پذیر هستند...
 ادامه جنگ، کشتار، فقر، بیکاری، نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، نبود احزاب و دایر بودن حکومت های ایدئولوژی و دیکتاتوری... در ایران، عراق، افغانستان، سریلانکا، سومالی و... سبب  شده تا هزاران نفر برای خروج از کشورشان که اکنون به دست متهمان نقض حقوق بشر، قاچاقچیان مواد مخدر و چپاولگران منابع ملی اداره می شود، خود را  به آب و آتش بزنند و پیاده و سوار بر قاطر و قایق سرنوشت خود را به دست باد بسپارند. پناهجویان یا از کوههای صعب العبور ترکیه طی طریقت می کنند یا قایق های شکسته اندونزی را...  یا کامیون های نفت کش را تجربه می کنند یا جنگل های سرد یونان را....که انتخاب هر کدام از آن دوئلی است که با مرگ دارند و مرگ در گلوگاه مسیر ناهموار پناهجویی به کمین آنها نشسته است... پناهجویان سخت در تلاشند تا خود را به کشور سوم برسانند شاید زندگی بهتری را فارغ از جنگ و دیکتاتوری تجربه کنند اما پیش از رسیدن به کشور سوم،  بسیاری از صخره ها پرت شده اند، تعداد بی شماری به قهقرای دریاها کشیده شده اند و عده ای در سرما یخ زده اند....  چه  با قایق و چه پیاده، پناهجویان به دام  قاچاق بران انسان گرفتار می شوند  که به گروگان گرفته می شوند و مورد شکنجه روحی و جسمی قرار می گیرند تا زمانی که پولی برای نجات جانشان فراهم آورند.
هر ساله اجساد ده ها پناهجوی ایرانی، افغانی؛ عراقی؛ سومالیایی؛ سریلانکایی و...توسط پلیس مرزی ترکیه،یونان، استرالیا، اندونزی، مالزی، پاکستان، عراق و...به کشورهایشان بازگردانده می شود، که یا از جانب قاچاقبران انسان به قتل رسیده اند یا توان راهپیمایی کوههای صعب العبور را نداشته گرسنه و تشنه تلف شده اند، یا در کانتینرهای نفت کش خفه شده ، یا در دریا غرق شده اند و یا از شدت سرما یخ زده اند..... قاچاقچیان انسان از ابتدا تا مقصد، در کشورهای مختلف در کمین پناهجویان هستند. بیشتر آنان تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد، زندگی پناهجویان است. هر جایی که پلیس به آنان هجوم می آورد، براحتی پناهجویان را ترک کرده و خود متواری می شوند و هر جایی که می توانند پناهجویان را به قاچاق چیان دیگری می فروشند.

بسیاری از پناهجویان ادعا دارند که قاچاق بران  جاهای مخصوص به خود ساخته اند. همچون غرفه ها و سنگرهایی که پناهجویان گرفتار را در آنجا زندانی می کنند. اگر قاچاق بران توسط پلیس شناسایی شوند صددرصد جان پناهجو در خطر است. شاهدان به چشم خود دیده اند که  در حین مسیر با اجسادی مواجه شده اند که ماهها از مرگشان گذشته و استخوان هایش به جای مانده است.  اگر پناهجویان از دست قاچاق بران رهایی یابند، توسط پلیس شناسایی شده و ماهها و سالها را در زندان های یونان، اندونزی، ترکیه، ایران با شرایط غیرانسانی محبوس و دوباره به کشورهایشان بازگردانده می شوند. همه ساله جنازه ده ها تن از جوانان و زنان و کودکان و مردان پناهجو به کشورشان بازگردانده می شوند بی آن که کسی دادخواستی ارایه دهد و پاسخی بخواهد؟ شکایت نامه ای تنظیم شود؟
معمولا دو راه  برای پناهنده شدن وجود دارد که قربانیان اصلی این بازی پناهجویان هستند. راه اول خروج از کشور خود با تمامی سختی های پیش رو و رفتن به نزدیک ترین کشور و درخواست پناهندگی از طریق سازمان ملل متحد است. بخش پناهندگی سازمان ملل متحد یا یو ان اچ سی آر، پروسه ای طولانی دارد و پناهجویان مجبورند ماه ها و گاه سالها منتظر پاسخی از دفتر پناهندگان و پناهجویان سازمان ملل باشند. در بسیاری مواقع نیز پاسخ دفتر سازمان ملل به درخواست پناهندگی منفی ست و هر چند پناهجویان بی شماری هستند که با وجود پنج الی ده سال که پناهندگی آنها پذیرفته شده اما زندگی بطالت باری را سپری می کنند. بسیاری از پناهجویان که تمام زندگی خود را به حراج گذاشته تا از کشورشان خارج شوند، پس از پاسخ منفی و سالها بلاتکلیفی زندگی خود را دست خوش حوادث دیگری می کند و مسیر دوم را برمی گزیند. در تحقیر ماندن یا به استقبال مرگ رفتن؟!!! آرمان کشور سوم...
 پناهجویان برای رسیدن به کشور سوم جان خود را به هراج می گذارند....
آیا به راستی امنیت، رفاه اجتماعی، آزادی و مدینه فاضله ای که پناهجو جان خود را برای رسیدن به آن به هراج می گذارد؛ وجود دارد؟!!! چرا تا به حال هیچ کدام از کشورها موضع مشخصی درباره این مدینه فاضله نگرفته و اگر خواستار پذیرای پناهجویان هستند، امکانات و شرایط بهتری را در کشور دوم مهیا نمی کنند تا  هر روزه شاهد مرگ دسته جمعی پناهجویان نباشیم؟.  چرا بایستی پناهجویی پس از سالها انتظار در ترکیه، یونان، پاکستان، هندوستان، اندونزی، مالزی و...سخت ترین راه ممکن را برگزیند و ناچار شود با مرگ دست و پنجه نرم کند؟!!
 در تحقیر ماندن یا به استقبال مرگ رفتن؟ عبور غیر قانونی از مرز همیشه و در هر لحظه مساوی با مرگ است. اما پناهجویی که  مرگ را در افغانستان، عراق، ایران، سریلانکا، شاخ افریقا و... تجربه کرده ، برای نجات خود و خانواده اش تن به یک ریسک بزرگ داده و فشار و محدودیت ها چنان کرده که علی رغم آگاهی به خطرات مختلف، پا به جاده ی مرگ  می نهد.
پناهجویان ایرانی، افغانی، عراقی، سومالیایی و ...را در هرگوشه از جهان می توان، یافت. از جزیره کریسمس گرفته، تا اردوگاه های پناهندگان در پاکستان و کمپ های به ظاهر پیشرفته کشور های اروپایی....اغلب این پناهجویان مدعی اند که از ترس مرگ و برای حفظ جان شان از کشور خود فرار کرده اند. اما این فرارها همیشه به ساحل امن و مقصد مطمئن نمی انجامد .یک ماه قبل گزارش شد که یک قایق حامل پناهجویان افغانی، ایرانی، عراقی که اندونزی را به مقصد استرالیا ترک کرده بود، در راه غرق شد و دقیقا مشخص نشد که این قایق چند مسافر داشت. سه ماه قبل، شش ماه قبل، یک سال قبل و... هر ساله تعداد بی شماری از این قایق ها در دریاها غرق شده  و تنها به خبری کوتاه بسنده شده است بی آن که راه و چاره ای برای این معضل اندیشیده شود.
موارد بسیار زیادی وجود دارد که پناهجویان هنگام عبور غیر قانونی از مرز ایران به ترکیه، ترکیه به یونان، یونان به ایتالیا و... یا با مین برخورد کرده جان شان را از دست داده اند، یا در جنگل ها گم شده و یا گرفتار مافیای قاچاق بران انسان شده اند و یا در اثر سرما و گرسنگی جان خود را از دست داده اند. تصویر یخ زده مادر و فرزندی که برای زندگی بهتر پس از سالها انتظار و بلاتکلیفی در ترکیه راه پر خطر یونان را به پیش گرفته بودند، سندی بر این ادعاست که کشورهای اروپایی آن چنان که بایسته و شایسته است تسهیلاتی را برای پذیرفتن پناهندگان در کشور دوم در نظر نگرفته اند و سهل انگاری کمیساریای عالی و عدم پذیرش پناهندگان از سوی دولی که متقاضی پذیرفتن پناهندگان هستند، عامل اصلی مرگ پناهجویانی است که راههای غیرقانونی را با علم به پرخطر بودن آن انتخاب می کنند و جانشان بازیچه سیاست های غلط کشورهای پناهنده پذیر می شود. اگر کشورهای پناهنده پذیر تسهیلاتی برای پناهندگان در نظر گرفته اند، بایستی پیش از آن که فاجعه ای رخ دهد در اختیار کمیساریای عالی پناهندگان در کشور دوم قرار دهند تا پناهجویان مجبور نباشند مسیر پرخطر دیگری را پس از سالها انتظار انتخاب نمایند....
اگر چه پیشتر پناهجویان  به یونان و یا به سواحل استرالیا می رسیدند، نفس راحت تری می کشیدند. اما وجود حوادث دیگری نشان داده که برای یک پناهجوی بی پناه هر جایی می تواند خطرناک باشد. خودسوزی پناهجویان، خودکشی های پی درپی، بیمارهای روحی و روانی که پناهجویان در کمپ های کشورهای توسعه یافته  دچار شده اند، حاکی از آن است که معضل پناهجویی از مبدا تا به مقصد فرجام خوشایندی را برای پناهجو به ارمغان ندارد و مرگ در لحظه لحظه های دوران پناهجویی با پناهجویان همگام است. شواهد و اخبار نشان می دهد که  صد ها تن از پناهجویان افغانی،ایرانی، عراقی، سومالیایی و... در زندان های اندونزی، یونان، ترکیه، پاکستان، ایران و... به سر می برند که  در این بازداشت گاهها کودکان و زنان  بسیاری نیز به بند کشیده شده اند و گزارش ها حاکی از آن است که حتا کودکان زیر سه سال نیز همراه با مادران خود در این بازداشتگاه ها بسر می برند.
مرگ، بازداشت و دیپورت بخشی از زندگی پناهجویی است اما علاوه بر آن پناهجویان آوارگی ناشی از زلزله و حملات توریستی نیز تجربه کرده اند که در هر دو موقعیت هیچ گاه کشورهای پناهنده پذیر به طور مستقیم خود را درگیر این موضوع نکرده و با بی تفاوتی از کنار آن گذشته اند. پناهجویان زلزله زده شهر وان که آوارگی اجباری دیگری را پذیرفتند، چه سرنوشتی پیدا کرده اند؟ در کدام کشور مامن پناه داده شده اند؟ پرونده آنها چه فرجامی به خود گرفته است؟!!! 
ترکیه در سال 1951 "کنوانسیون پناهندگی" را امضاء کرده است و دولت ترکیه بنابر موقعیت خود به عنوان کاندید عضویت در اتحادیه اروپا (EU) متعهد به هماهنگ کردن قوانین خود با قوانین پناهنده پذیری اتحادیه اروپا و مسائل مربوط به آن مانند مهاجرت، مدیریت مرزی و اصلاحات قضایی شده است.
کمیساریای عالی پناهندگان (UNHCR) در ترکیه موظف به بررسی پرونده پناهجویان غیراروپایی است. این کمیساریا، وضعیت پناهندگی فرد را طبق قوانین خود تعیین می کند و راه حل های پایدار برای اسکان کسانی می یابد که به حمایت بین المللی نیاز دارند. این سازمان مسئولیت دارد مدت زمان انتظار از زمان درخواست پناهندگی تا اعلام تصمیم نهایی را تا حد ممکن کاهش دهد.
طبق قوانین کمیساریای عالی، پناهجویانی که از این سازمان جواب قبولی می گیرند، ممکن است به مدت 15 ماه  منتظر بمانند تا فرصت اسکان در کشوری امن برای آنان یافت شود. یکی از وظایف UN آن است که پناهجویان را در اسرع وقت و بدون در نظر گرفتن ملیت آنان به کشورهای امن انتقال دهد....
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی در ترکیه سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و همچنین بی تفاوتی کشورهای پناهنده پذیر را مسوول مستقیم مرگ پناهجویان می شمارد و کمیساریای عالی و دولی که متقاضی پناهندگان هستند را در پاسخ گویی به سوالات زیر موظف و مکلف می داند که چرا....
1-    چرا کمیساریای عالی  در انجام وظایف خود موفق نبوده و نتوانسته است زمان انتظار پناهجویان را کاهش دهد و به حداقل برساند؟
2-    چرا وضعیت زندگی پناهجویان در ترکیه با قوانین حقوق بشر مطابقت ندارد؟
3-     چرا پناهجویان در طی زمان انتظار و پس از دریافت قبولی و پیش از انتقال به کشور امن در  شرایطی زیستی بهتری نیستند و هیچ گونه امکاناتی در اختیار آنها قرار نگرفته است؟
4-    چرا هر از چندگاهی پناهجویان مجبور  به اقداماتی نظیر اعتصاب غذا می شوند و جان و زندگی خود را به خطر می اندازند تا به وضعیت آنان رسیدگی شود؟
5-    چرا کمیساریای عالی مخارج زندگی، مسکن، و هزینه های درمان پناهجویان را به عهده نگرفته و نمی گیرد؟
6-    چرا بایستی پناهجویان پس از سه الی ده سال انتظار، هیچ کشور پناهنده پذیری پرونده آنها را نپذیرد و پناهجویان مجبور شوند از راه غیرقانونی خود را به اروپا برسانند؟
7-    اگر قوانین کمیساریای عالی پناهندگان در تمامی کشورها یکسان است چرا پناهجویان بی شماری مجبور هستند مسیر پرخطر ترکیه به یونان را تجربه کنند؟
8-    و...

انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه(نوشهیر)
30-12-2011

 ______________________
anjoman.help.ir@gmail.com

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه


گفتگو با استاد نجات غریق پناهنده در ترکیه
گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه

غواصان همیشه در معرض خطر هستند جایی ممكن است یك غواص در یك تور ماهیگیری گیر كند یا ماهی‌ها برای او مشكلاتی ایجاد كنند. همچنین رعایت نكردن نكات ایمنی باعث می‌شود كه فرد به بیماری‌های غواصی دچار شود. در جهان غواصی تبدیل به یك علم شده اما در حال حاضر  در ایران تعداد كمی متخصص غواصی در کشور وجود و افراد مشغول به کار نیز یا قوانین و استانداردها را رعایت نمی‌كنند و یا این که قوانین نمی خواهند آنها فعالیت کنند...كه این امر سبب می‌شود که بسیاری از غواص‌ها به انواع بیماری‌های  ریوی یا بیماری‌های مرتبط با فشار دچار شوند و برخی از غواصان و استادان نجات غریق همچون عبدالکریم تراب احمدی و خواهر ایشان مریم تراب احمدی تنها به این دلیل که فعال سیاسی بودند با توانایی که در غواصی داشته و از زمره استادان مطرح در ایران بودند به علت فشارها و تهدیدهای بسیار  که برای خود و خانواده اشان رخ داده ترک یار و دیار کنند. نمونه این فشار و تهدید دستگیری و حکم بلندبالای سزار تراب احمدی است که به علت عدم حکم نیروهای امنیتی از تفیش خانه و ممانعت سزار از ورود نیروهای امنیتی به داخل خانه، به سالها حبس گرفتار شده اند. با مریم تراب احمدی پناهجو در ترکیه گفتگویی را انجام داده و از وضعیت کنونی ایشان و شرایطی که برایشان رخ داده تا ایران را ترک کنند، صحبت کردیم، ماحصل این گفتگو....
با بیوگرافی شما آغاز می کنیم....
من مریم تراب احمدی متولد 1340 هستم و مربی و مدرس شنا و نجات غریق... که حکم های بسیاری در این زمینه دریافت کردم. مربی اصلی من برادرم عبدالکریم تراب احمدی بودند که ایشان تمامی کاپ ها و مدال های طلای استان خوزستان را هر ساله به نام خود رقم می زدند. متاسفانه برادر من همیشه معترض سیاسی بوده و همین امر سبب شد تا نتواند به عنوان یکی از نام آوران در رشته شنا،  شناخته شود و نیروهای اطلاعاتی حتی در زمینه ورزش هم چنان رخنه کرده بودند که عامل اصلی رشد ایشان بوده و وی تنها توانست کارت نجات غریق خود را دریافت کند، آزار و اذیت ها و فشار و تهدیدهایی که از طرف نیروهای حاکم بر بردارم و خانواده اش وارد بود، همیشه آواره گی و دربدری را برای ایشان به همراه داشت و هم اکنون  به عنوان پناهنده به کشور ترکیه آمده و پسرش سزار تراب احمدی به علت رجوع نیروهای امنیتی به درب منزل ایشان به علت نداشتن حکم تفتیش منزل، سبب ممانعت نیروهای امنیتی به داخل خانه شده و همین باعث درگیری و دستگیری وی  شده و حکم غیرمنصفانه ای برای برادرزاده ام از طرف دادگاه اجرا شده است.
چه عاملی سبب شد که شما مجبور به ترک ایران شدید؟
من در یک خانواده فرهنگی – سیاسی بزرگ شدم و نگاه اعتراضی اطرافیان و همچین علاقه خودم به کارهای سیاسی و فرهنگی همیشه عاملی بود که در بیشتر مواقع از تیررس فشارها وتهدیدهایی که از طرف حکومت صورت می گرفت، در امان نمانم. پیش و در زمان انقلاب و سالها پس از آن در پخش نشریه های زیر زمینی و اعتراضی به نوع و سیاست حکومت، هم کاری همه جانبه ای داشتم و همان طور که همگان می دانند مردم خوزستان بالتبع شهرستان مسجد سلیمان در کارهای اجتماعی و اعتراضی شرکت گسترده ای  چه پیش و چه پس از انقلاب داشته و بیشترین دستگیرهای و اعدامی ها سالهای نخست تا کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی 67از همین دیار بودند و کماکان نیز به فعالیت هایشان ادامه می دهند.
همان طور که اشاره کردید حرفه اصلی شما غریق نجات هست، آیا به سبب شغلی که داشتید باز هم زیر فشار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفتید؟
بله... من سالها در مسجد سلیمان زندگی کردم و تمامی توان خودم را برای آموختن به فرزندان همین دیار گذاشتم، متاسفانه به سبب نوع فعالیت های اجتماعی چه خودم و چه خانواده ام که داشتیم، بارها از کارم اخراج شده و تهدید شدم.
آیا همسرتان هم به خاطر نوع فعالیت های علنی که شما داشتید، از طرف نیروهای امنیتی تهدید یا بازخواست و بازداشت شدند؟
همسر من به عنوان پیمانکار جرثقیل در پالایشگاه عسلویه کار می کرد، به علت عدم تعهد شرکت نسبت به قراردادی که با همسرم بسته بود، مالکین جرثقیل ها دستمزد خود را طلب می کردند، به علت بدهی بالای پالایشگاه و سر باز زدن از تعهداتی که امضاء شده بود، همسرم به همراه مالکین جرثقیل مقابل پالایشگاه تحصن کرده و دستمزد خود را طلب کردند که همین امر سبب دستگیری او و بسیاری از مالکین شد. پس از چند روز بی اطلاعی از همسرم، از طرف اداره اطلاعات به محل کار من و همچین محل کار برادرم رجوع کرده و ادعا داشتند که همسرم با تحصنی که به راه انداخته قصد اخلال در نظم پالایشگاه و شورش داشته است و عامل اصلی این کار، خانواده ایشان می باشد و همسرم زیر نظر من و بردارم دست به چنین اقدامی زده و همین عامل سبب شد که بی دلیل او از کار اخراج و پس از سالها کار سخت، هیچ گونه حق و حقوقی به وی تعلق نگیرد.
آیا همسر شما مورد شکنجه قرار گرفت؟
بله... متاسفانه برای ایشان پرونده سازی کردند و تمامی فعالیت های من و برادرم را به گونه ای به ایشان اختصاص داده و پس از چندین ماه بازداشت غیرقانونی و بی خبری بدون آن که ایشان یک تماس کوتاه با خانه داشته باشند، پس از بازجویی های طولانی و به علت این که اطلاعات نتوانست جرمی بر علیه همسرم ثابت کند، ایشان را آزاد کردند؛ زمانی که مراجعه کرده چندتایی از دندان های او همچنین چند دنده ایشان شکسته بود. تمامی این عوامل سبب شد که شبانه از مسجد سلیمان به اصفهان منزل یکی از دوستانم مراجعه کنیم تا آبها از آسیب بیفتد و برای امرار معاش در استخر خصوصی دوستم، و به آموزش شنا با بچه هایی که شنا بلد نبودند و یا می خواستند به صورت حرفه ای شنا بیاموزند پرداختم.
با این حساب بایست از تیررس نیروهای امنیتی به دور بوده و زندگی آرامی را تجربه کرده باشید؟
خیر... متاسفانه این آرامش چندان به درازا نکشید. هر چند ما به صورت مخفی در اصفهان - شهرستان شهرضا- زندگی می کردیم، در طول مدتی که شهرضا بودیم، بارها نیروهای اطلاعات به منزل مادرم در اهواز مراجعه و سراغ مرا گرفته بودند. پس از یک مدت کوتاه اداره اطلاعات بنا به تماس هایی که با مادرم داشتم، احضاریه ای از طرف اداره اطلاعات برای دوستم ارسال شد و ایشان را تهدید کردند و همین عامل سبب شد که پیش از آن که اتفاق خاصی برای دوستم رخ دهد، تصمیم به خروج از کشور گرفته و پس از یک مدت کوتاه از ایران خارج شدیم.
خانم تراب احمدی، آیا به همراه خانواده پناهنده شدید یا به تنهایی درخواست پناهندگی دادید؟
من در نوجوانی با یکی از دوستان برادرم که او هم فعال سیاسی بود ازدواج کردم و در اهواز زندگی می کردیم. به علت فعالیت های سیاسی همسرم سال 57 ایشان دستگیر و زندانی شد، به علت شکنجه های بسیاری که به او وارد آمده بود، مجبور شدند تواب شوند و پس از آزادی از زندان بالکل نوع نگاه و تفکرش عوض شده  و با تفکراتی مذهبی که داشتند نوع فعالیت های مرا مضحک دانسته و مرا وادار به پوشیدن چادر و مجبور کردند که در نماز جمعه شرکت کنم و نماز خوان شوم از همه بدتر رابطه مرا با خانواده ام قطع کردند و اجازه هیچ گونه رفت و آمدی با خانواده ام را ندادند. پدرم به علت دوری از من و شرایطی که برایم پیش آمده بود بسیار غمگین شده و یک سال بعد فوت کردند، متاسفانه همسرم حتی اجازه ندادند در مراسم سوگواری پدرم شرکت کنم و همین مسایل باعث شد تا از همسرم جدا شوم و همسرم برای تنبیه من بچه ها را از من دور کرد و وضعیت بسیار اسفباری برایم به وجود آوردند. حتی باعث شدند که از کارم که آموزش شنا و غریق نجات در استخرهای دولتی بود از دست بدهم و تمام راههای اجتماعی را به روی من بستند. شرایط و جو جامعه ایران و نوع نگاهی که به زن مطلقه دارند سبب شد که پس از چند سال دوباره با مردی که دو فرزند داشت ازدواج کنم. و چون از بچه های خودم دور بودم نگهداری و تربیت این بچه ها را به عهده گرفتم، اما مادر بچه ها بسیار روی بچه هایش تاثیر داشت و زمانی که بزرگتر شدند کاملا نوع رفتارشان عوض شد و بدرفتاری ها و بی احترامی های زیادی از طرف بچه ها به من وارد شد و همسرم نیز بر این مسئله بیشتر دامن گذاشت و مادر بچه ها چندی بعد آنها بی آن که من مطلع باشم با خود به شهر دیگری برد و همین امر چنان رفتار همسرم را عوض کرد که ادامه زندگی با ایشان را غیرممکن می کرد، چون همسرم از لحاظ عاطفی رابطه بسیار نزدیکی با بچه هایش داشت و واقعا پدر فوق العاده ای بودند و مرا مقصر دوری از بچه هایش می دانست، اما چون نتوانست بچه ها را با خود به ترکیه بیاورد به ناچار مجبور شد همراه من ایران را ترک کند. و زمانی که از ایران خارج شدیم به همراه همسرم درخواست پناهندگی دادیم. یک سال در ترکیه با  بدرفتاری های همسرم ساختم اما چون ایشان نمی خواستند شرایط را بپذیرند من  در ترکیه درخواست طلاق داده  و اگر پذیرفته شود به زودی پرونده من از پرونده همسرم که به کمیساریای عالی پناهندگان ارایه شده؛ جدا خواهد شد.
چه تاریخی در کمیساریای عالی تشکیل پرونده دادید؟ و الان وضعیت پرونده شما به چه شکل است؟
دی ماه 1389 خود را به کمیساریای عالی معرفی کرده و تشکیل پرونده دادیم. پس از یک سال انتظار متاسفانه به علت سخت گیری ها و عدم توانایی وکیل من خانم غمزه ردی پرونده صادر شد.
شما پرونده کاملی داشتید آیا برای اثبات گفته هایتان مدارکی هم ارایه دادید؟
متاسفانه همسرم سرکیس بودند و من هر چه تلاش کردم که مدارک خود را ارایه دهم، کمیساریای عالی نپذیرفتند و نه آسام و نه وکلای کمیساریای عالی هیچگونه دقتی در این باره نکرده و نزدیک به دو سال است که پرونده ما بلاتکلیف مانده و تنها به این اکتفاء کردند که در گفته هایمان تناقض مشاهده شده و دلیل ردی را همین عنوان کردند. حکم هایی که به عنوان غریق نجات کار می کردم و اخراج شدم ارایه داده بودم و بعد از این که پرونده من ردی گرفت، مادرم حکم سه سال زندانی که برای من اجراء شده بود را به طریقی به دستم رسانید که آن را ضمیمه پرونده کرده و برای کمیساریای عالی ارسال کردم اما هنوز نتیجه ای نگرفتم.... و برای آن که پرونده خود را در کمیساریای عالی داشته باشم بایست طلاق نامه ام را برای این سازمان ارسال کنم تا به طریق دیگری روی پرونده من کار شود.
وضعیت زندگی شما الان در ترکیه چگونه است؟
نزدیک به دو سال است که با شرایط سختی گذران زندگی می کنم، و تا آن جایی که در توان بوده کار کردم اما روحیات من با کارهایی که در ترکیه برای پناهجوها مهیا می شود، کاملا در تضاد است. ظرف شویی، زمین شویی، شیشه شویی، اتو کشیدن و... اما پس از چندین ماه دوندگی توانستم در یکی از استخرهای سرپوشیده کاری که دوست دارم پیدا کنم، و الان یک شاگرد دارم که با او شنا را به صورت تخصصی آموزش می دهم. و اگر دوستانی که این مصاحبه را مطالعه کردند و تمایل داشتند می توانم چهارتا شنا را با آنها کار کنم و به آنها آموزش دهم. علاوه بر آن بخشی از خانه اجاره ای خود را در اختیار یک هموطن که او هم پناهنده شده، قرار دادم تا بخشی از هزینه من از این طریق حل شود.
با سپاس از شما خانم تراب احمدی، اگر ناگفته ای هست، در پایان می توانید اضافه کنید؟
اساتید زن نجات غریق در ایران بسیار کم هستند و به تعداد انگشتان دست هم نمی رسند و من از این که از کشور خارج شده و نتوانستم توانایی هایی که دارم در اختیار هم وطنانم قرار دهیم، بسیار متاسف هستم. اما الان با کمال میل بسیار دوست دارم پناهنده ها و پناهجوهایی که تمایلی برای یادگیری شنا چه به صورت مبتدی و چه به صورت تخصصی دارند، به آنها آموزش دهم....
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه(نوشهیر)
anjoman.help.ir@gmail.com

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

برگزاری مراسم آیینی شب یلدا توسط پناهجویانی ایرانی در شهر نوشهیر ترکیه....



ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت                        وای مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت....


شب چهارشنبه 30-9-1390 مراسم آیینی شب یلدا توسط پناهجویان ایرانی در شهر نوشهیر ترکیه برگزار شد. در این مراسم بالغ بر دویست نفر از پناهجویان سیاسی، اجتماعی، مذهبی و دگرباش حضور داشتند و شب یلدا این خجسته شب مبارک را در کنار هم با شادمانی به سور نشستند.

ابتدای مراسم، مجری( حمید فرخی) با غزلی از حافظ آغاز کرد و از پاس داشت مراسم آیینی و تاثیر آن بر مردم بومی کشور ترکیه سخن گفتند.

ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت                          وای مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز                   آغوش که شد، منزل آسایش و خوابت
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد                        اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری                           پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت                     تا باز چه اندیشه کند رای و صوابت
هر ناله و فریاد که کردم، نشنیدی                           پیداست، نگارا؛ که بلند است جنابت
دور است سر آب از این بادیه هٌشدار                       تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل                     باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی                         یا رب، مکند آفت ایام خرابت
حافظ؛ نه غلامیست که از خواجه گریزد                   صلحی کن و بازآ که خرابم زعتابت....


عزیزان ایرانی و پناهجویان و پناهندگان عزیز، امشب شب یلداست و کنار هم قرار گرفته ایم تا رسم و رسوماتی را به جای بیاوریم که نه حمله مغول آن را زما ستاند و نه یورش و غارت اعراب.... آیینی باستانی و مبارک که از نیاکان به ما به ارث رسیده و ما باید برای آیندگان مشعل آن را روشن نگه داریم.
طبق همین رسومات گرد هم آمدیم تا شب چره ای داشته باشیم و آتشی بیافروزیم. گفت و شنود کنیم و قصه بگوییم و با نقلی، نقل محفل را شیرین کنیم.
آقای فرخی مجری این برنامه ناگفته های بسیاری درباره شب یلدا بیان داشته و از پدیداری شب یلدا تا اشارات و کنایه های شعراء ایران زمین درباره شب یلدا و ابیاتی که درباره بلندترین شب سال بوده، اشاره کردند. همچین از تحقیق و گردآوری مورخ معاصر جلال الدین کزازی در باب شب یلدا نکاتی را بیان کرده و محفل عشاق را را رونقی دو چندان بخشیدند.

پس از آن سرود ملی ایران زمین(ای ایران) توسط حاضرین اجرا و تمامی پناهجویان و پناهندگان دست های خود به نماد پیروزی به بالا برده و سرود ملی را زمزمه می کردند.

پس از اجرای سرود ملی، آقای آرش شریفی که مسوول و مدیریت برگزاری مراسم شب یلدا را به عهده داشتند، درباره دلایل و اهمیت برگزاری این شب صحبت کردند و اشاره به این موضوع داشتند که سال گذشته قدم نخست برگزاری شب یلدا در کشور ترکیه و در شهر نوشهیر آن هم در مکانی خارج از محفل های خانگی صحبت کرده و برای آن که این سنت در ترکیه استمرار داشته باشد لازمه برگزاری شب یلدا را الزامی دانسته و از تمامی پناهجویان و پناهندگان تقاضا داشتند که رسم و رسومات آیینی ایران باستان را هر چه باشکوه تر برگزار نمایند و از محفل های خانگی تا آنجایی که در توان دارند، بپرهیزند و جشن ها را در کنار هم و به صورت دست جمعی برگزار نمایند. وی اشاره داشتند: که همین برگزاری مراسمات به نوبه خود تاثیر به سزایی دارد و آموزش کارهای جمعی است که در ایران از آن بی بهره بودیم و تبادل اندیشه ای است که اگر هر کدام از این اندیشه ها و ایده ها به تنهایی و در کنج خانه مسکوت بماند و اجرا نشود، لطمات جبران ناپذیری چه به فرهنگ و رسوم ایرانی و چه به حرکات اعتراضی و جمعی خواهد زد.
آقای شریفی که مسوول روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی است در ادامه به بانیان و حامیان این جشن اشاره کرده و از بنیاد نوروز و دیگر افرادی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم حمایت های خود را از پناهجویان به خصوص به حرکات جمعی و اعتراضی پناهجویان داشته اند، بسیار قدردانی کردند. و از خانم ساناز ایزدی و حمید فرخی که بیشتر زحمات و تدارک جشن به عهده آنها بوده سپاس ویژه داشته و از دیگر پناهجویان تمنا کردند که حضور خود را در کارهای جمعی پررنگ تر کرده و استعدادهای خود را از قوه بالفعل تبدیل نمایند.
پرچم شیر خورشید که نشانه پرچم ملی ایران است، برافراشته شده و آرم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی و همچنین آرم بنیاد نوروز که بخشی از هزینه این جشن را به عهده داشتند در سالن برگزاری مراسم شب یلدا به چشم می خورد.
بخشی از مراسم به مسابقه برای کودکان اختصاص داشت و نکته قابل توجه، گفته مجری برنامه بود که بیان کردند، در هر جشنی با آن که کودکان بیشترین سهم حضور را دارند اما همیشه فراموش می شوند به خصوص کودکان پناهجو و پناهنده که از هم بازی ها و هم شاگردی های خود بی آن که نقشی در این تصمیم داشته باشند، جدا شده اند و در ترکیه هیچ گونه مراسمی که مختص به کودکان برگزار نشده و همیشه در حاشیه هستند.
هنگامی که از کودکان برای شرکت در مسابقه (صندلی) دعوت شد، تمامی کودکان با اشتیاق شرکت کرده و در آخر جوایزی به عنوان هدیه تقدیم آنها شد. بزرگترها نیز از این مسابقه بی نصیب نمانده و حضور خود را اعلام کردند. جو و شادمانی چنان بود که برای لحظه ای تمامی مشکلات و معضلات پناهجویی به باده فراموشی سپرده شد.
در این مراسم از مهمانان دیگری از شهرهای ترکیه دعوت به عمل آمده بود که متاسفانه به علت عدم مجوز از طرف پلیس شهر مربوطه نتوانستند در مراسم شرکت کنند. در بین پناهجویان آنان که دستی به ساز داشته، ساز خود را کوک کرده و هنر نوازندگی خود را به نمایش گذاشتند.
در ادامه  برنامه مجری برنامه از اتفاقاتی که در دو سال گذشته در ایران رخ داده، اشاره کرده و بیان داشتند:  دو سال گذشته،دو  سال پر امید و نوامیدی برای ما ایرانیان بود، تظاهرات کردیم، اعتراض کردیم تا به دموکراسی برسیم، اما آن چه در این دو سال شاهد بودیم، دستگیری و شکنجه افراد نخبه و مردم عادی بود، هر روز بیشتر از روز قبل طناب های دار برای فرزندان ایران زمین برافراشته می شود ، زندان ها مملو از نخبگان و دانشجویان و زنان و مردان است، شکنجه گاههای قرون وسطایی  و هزاران گفته و ناگفته، شنیده و ناشنیده که هر کدام از ما به عینه شاهد بودیم و تجربه خود داریم... و اینک سرنوشت خود را نیز شاهد هستیم و چشم به کمیساریای عالی دوخته ایم تا جوابی به ما بدهند که آیا پذیرفته می شویم یا خیر....
پس باید بگوییم....
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم
برخیزیم و بگشاییم، بند از دل پرآتش
وین سیل گدازان را، از سینه فرو ریزیم
چون خشم رخ افروزد، در صاعقه آویزیم
زندان شب یلدا را، بگشاییم و بگریزیم....
مراسم با برپایی رقص و پایکوبی و پذیرایی از مهمانان به پایان رسید. لازم به ذکر است که سفره آرایی مراسم شب یلدا که توسط بانوان پناهجو ایرانی چیده و آراسته شده بود بسیار دیدنی بود...
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه (نوشهیر)....
Anjoman.help.ir@gmail.com







۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....


من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
by انجمن حمایت از پناهجویان on Thursday, September 22, 2011 at 10:46pm
 من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم...
 ______________
شرایط سخت گذران زندگی اجتماعی، سیاسی و مذهبی در ایران سبب شده که ایرانیان بسیاری در چند ساله اخیر، خاک ایران را ترک کنند و خود را با هر شرایطی به کمیساریای عالی پناهندگان برسانند شاید رهایی یابند از استرس و فشارهای روحی و روانی و جسمی که هر روز از طرف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر آنها وارد می شد... اگر از فعالیت های سیاسی و اجتماعی و دانشجویی فعالین در ایران فاکتور بگیریم، شرایط ادامه زندگی برای مردم عادی که حتی نگاه سیاسی نداشته و مشغول گذران زندگی هستند نیز این روزها سخت دشوار شده است. امین آریا جوان آریشگری است که جرمش کوتاه کردن موی خانم هایی است که دوست دارند گیسوان خود را به مد روز اصلاح و آرایش کنند... او در ایران شکنجه شده، حکم شلاق گرفته و مغازه اش پلمپ شده است....وی به تازه گی وارد ترکیه شده و با شرایط سخت تری این روزها دست به گریبان است... با امین آریا گفتگویی داشتیم تا بیان کنیم شرایط زندگی در ایران این روزها دستخوش تحولات عظیمی شده است و بهای نفس کشیدن در ایران بی حرمتی و شکنجه و تعارض به زندگی است...
با سپاس از ارتباط شما...پیش از هر سخنی بایست بگویم که این گفتگو در فیس بوک و در وبلاگ انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) منعکس می شود. آیا مشکلی با این موضوع ندارید.
خیر... هیچ مسئله ای و مشکل خاصی در بین نیست.
طبق هر گفتگویی، سخن را با بیوگرافی شما آغاز می کنیم...
من امین آریا متولد یک اسفند 1363 در بندر انزلی(پهلوی سابق) هستم. متاهل و در ایران به شغل آرایشگری مشغول بودم و نزدیک مزار مرحوم سیروس قایقران در کولیور مغازه داشتم.
چه اتفاقی برای شما رخ داد که مجبور به ترک ایران شدید؟
در ایران همان طور که اشاره کردم، حرفه من آرایشگری بود و کارهای آرایشگری و پیرایشی را انجام می دادم. اگر حمل بر خودستایی نباشد در کارم حرفه ای بودم و علاوه بر آقایان در بین خانم ها هم مشتریان خاصی بودند که به آرایشگاه من مراجعه می کردند. توانایی و مهارت من در ارایه مدل های جدید و به روز و جوان پسند سبب همین امر شده بود. متاسفانه شرایط به گونه ای شد که از طرف اداره اماکن و بسیج محله و نیروهای انتظامی بارها تحت اخطار و فشار و تهدید قرار گرفتم. برادر و پدر همسرم جزء نیروهای امنیتی بودند و نقش زیادی در این حیطه بازی کردند به طوری که بیشترین تهدیدها و فشارها از جانب نیروهای امنیتی و انتظامی از طرف آنها شانتاژ می شد و پرونده های بسیاری بر علیه من جمع آوری کردند و باعث پلمپ واحد صنفی من شدند و سرانجام تحت تعقیب پلیس قرار گرفتم. همین عوامل سبب شد که به صورت غیرقانونی از ایران خارج شوم.
آیا تحت بازجویی قرار گرفتید یا زندان و شکنجه و...شوید؟ یا هر مشکل دیگری که از جانب نیروهای امنیتی برای شما پیش آمده باشد...
بله...یک بار به علت آرایش موی دو خانم، دستگیر شدم و کتک های بسیاری از جانب نیروی انتظامی خوردم و در حکمی که برای من صادر شده بود، حکم شلاق هم بود که با پرداخت پول توانستم، این حکم را بلااجراء درآورم. آن زمان دو روز در بازداشتگاه آقای قاضیان بودم. در پایان نیز با پرداخت جریمه نقدی بسیار، حکم به برائت من صادر شد.
خانم هایی که شما آرایشگرشان بودید، چه سرنوشتی پیدا کردند؟
آن خانم ها سرنوشتی همچون سرنوشت من پیدا کردند.
گفتید از راه غیرقانونی از ایران خارج شدید، از شرایط راه صحبت کنید و اگر مشکل خاصی برای شما یا دیگرانی که با شما همراه بودند، لطفا به آن اشاره کنید...
من از مرز ارومیه وارد خاک ترکیه شدم. به تبع شرایط و سختی راه و کوهستانی و پیاده روی های طولانی مدت نفس و جانی برای آدمی نمی گذارد، و استرس بسیار و فشارهای روحی و روانی و ترس از دستگیری و گرفتار شدن توسط مرزبانان خود مزید به علت بود. همراه با من بیش از چهارصد افغانی نیز بودند. خدا رو شکر، کسی دستگیر نشد یا مشکل حادی برای آنها بوجود بیاید. پس از این همه سختی به وان رسیدیم و بعد از آن استانبول ... بنا بر این بود که از استانبول به سمت هلند پرواز داشته باشم،متاسفانه در فرودگاه آتا تُرک دستگیر شدم.
پس از دستگیری آیا پلیس ترکیه، شما را به ایران دیپورت نکرد؟
دقیقا چنین برنامه ای داشت، یعنی دیپورت به ایران، اما در فرودگاه به خاطر فشارهای روحی که به من وارد شده بود، تصمیم به خودکشی گرفتم، پیش از آن که به دست پلیس ترکیه گرفتار شوم. خوشبختانه افراد و اشخاص آگاهی در مسیر راه من قرار گرفتند و مانع خودکشی من شدند، با راهنمایی های آنها خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم.
الان چه مدت زمان می گذرد که خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید و وضعیت پرونده شما به چه صورتی است؟
حدود دو ماه پیش خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم که به پلیس شهر چانکری معرفی شدم که بایست پس از ثبت نام در مقر پلیش شهر چانکری،آنها تاریخ مصاحبه اصلی را به من اطلاع دهند. ظرف دو روز آینده بایست در شهر چانکری باشم.
تنها هستید یا به همراه همسرتان خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید؟
تنها هستم. و متاسفانه برادر و پدر همسرم که اشخاص مذهبی و متعصبی هستند، او را مجبور به طلاق غیابی خواهند کرد.
با شرایط پناهجویی چقدر آشنا هستید؟
در ترکیه دوستانی ظرف این مدت کوتاه پیدا کردم و این شانس بزرگی است بعد از این همه فلاکت و بدبختی...آنها مرا با شرایط و سختی هایی که ممکنه است با آن دست به گریبان باشم، کم و بیش آشنا کردند. اما باید بگوییم حداقل در ترکیه جانم در خطر نیست و امنیت جانی دارم. در ایران نیروهای بسیج قصد کشتن و مضروب کردن مرا داشتند که رد و نشانه آن در بینی و سر من کاملا به عینه مشهود است.
آیا اطلاع دارید که رسیدگی به پرونده شما ممکنه ماهها و یا شاید سالها به طول بیانجامد، خودتان را برای این شرایط آماده کرده اید؟
من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
از نحوه پیش مصاحبه ای که با شما انجام دادند در کمیساریای عالی پناهندگان، چه برداشتی دارید؟
آن زمان، من در مقر پلیس استانبول پیش مصاحبه شدم و هیچ برداشتی نداشتم و کاملا گیج بودم. اما یقین داشتم که کارها به طول می انجامد.
اینک که با انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی تماس گرفتید، چه درخواستی دارید؟
درخواست دارم که به عنوان یک ایرانی که تحت ظلم قرار گرفته و به عنوان یک پناهجو از من حمایت شود. می خواستم از شرایطی که برایم پیش آمده، حرف بزنم و بگویم که من به عنوان یک آرایشگر ایرانی که عاشق کارش بود ، جواز کسب من باطل شد، با نسب پلاکارد بر سردر مغازه من، مرا به عنوان فاسد اخلاقی معرفی کردند و موجب آبروریزی برای من و خانواده پدری ام شدند و آنها تحت فشار روحی قرار گرفتند و شرایط برای ادامه زندگی عادی مرا نیز به خطر انداختند...من هیچ کار غیرقانونی انجام ندادم و هیچ گونه تعرض و بی اخلاقی نداشتم، مثل تمام مردم دنیا من نیز موی خانم هایی که دوست داشتند موهایشان مد روز کوتاه شود، کوتاه کردم. اینک این گونه سرگردان هستم. خانواده ام از هم پاشیده شده و خودم و وضعیت روشنی ندارم.
و در پایان...
با سپاس از شما... من عاشق ایران هستم. شرایط را بی هیچ دلیلی برای من سخت و پیچیده کردند و من اینک آواره شدم... حرفهای من سندی بر این ادعا است که زندگی عادی در ایران نیز امکان پذیر نیست، شرایط روز به روز سخت تر می شود و تعرض های نیروهای امنیتی هر روز دامنه آن گسترده تر می شود... به امید آزادی میهن...
مصاحبه کننده: آرش شریفی

شماره تماس:         00905076586901               00905076586901
لطفا نقطه نظرات خود را زیر نوشته بیان کنید...با سپاس از شما، روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)