۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

درخواست یک زن پناهجوی ایرانی در ترکیه : از وکلای کمیساریای عالی پناهندگان می خواهم که به ما به چشم پرونده و کاغذ پاره نگاه نکنند...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ سه‌شنبه, می 31, 2011‏ و ساعت 05:14 قبل از ظهر‏‏
سالهاست که قربانیان اصلی خشم و خشونت و بی عدالتی جامعه ایران را زنان و دخترانی تشکیل می دهد که به شکلی بی پناه در چارچوب قوانین تبعیض آمیز دولتی و قوانین عرفی دربند و گرفتار مانده اند...زنان و دختران ایرانی برای فرار از چنین قوانینی راه دشوارتری را برمی گزینند و قانونی و غیرقانونی راه خروج از ایران را انتخاب می کنند... آنان برای رهایی و رسیدن به هوای تازه به کمیساریای عالی پناهندگان پناه می آورند که خود سرآغاز مشکلات هست... چرا که با شرایط و جو محیطی کمیساریای عالی پناهندگان آشنا نبوده و سردرگم و بی پناه در زیر زمین کمیساریای عالی پناهندگان؛ رویاهایشان زنده به گور می شود
 ضعف کمیساریای عالی پناهندگان از چگونگی حمایت پناهجویان خود مزید بر علتی است برای یاس و ناامیدی پناهجویان منجمله زنان و دخترانی که به قصد ایمن گاهی پناه آورده اند...و متاسفانه سخت دچار بحران می شوند. فضای نامناسب دفتر کمیساریای عالی، عدم حضور روان پزشک در این دفتر، رفتار پلیسی وکلاء نیز دست به دست هم می دهد که بسیاری از پناهجویان تاب و تحمل مصاحبه را نداشته و رشته افکار و دفاع از پرونده خودشان را از دست بدهند.
در این گزارش به مشکلات پناهجو خانمی اشاره شده  که به همراه دو فرزند خود بنا به شرایط و مشکلاتی که حین تغییر دین اسلام به مسحیت برایش پیش آمده، مجبور به ترک ایران شده و پناه می آورد به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان، اما متاسفانه و با کمال ناباوری وکلای این سازمان با وجود تاییدیه هایی که پناهجو از طرف کلیساهای کانادا و آلمان به همراه داشته، گفته های وی را مستند ندانسته و ردی پرونده اش را صادر می کنند ...وی اینک قریب به یک سال است با شرایط سخت مالی در  یکی از شهرهای ترکیه روزها را به روزمره گی نشسته است... پای صحبت او نشستیم تا گفته هایش را منعکس کنیم، باشد کاربدستان حقوق بشری چاره ای برای این ناچاری بیاندیشند...
از وکلای کمیساریای عالی پناهندگان می خواهم که به ما
به چشم پرونده و کاغذ پاره نگاه نکنند...
مصاحبه را با بیوگرافی آغاز می کنیم...
من زنی پناهجو، دارای دو فرزند هستم. با بیش از هیجده سال سابقه کار به عنوان کارمند در یک کارخانه، به خاطر شرایط حاد و مشکلاتی که برایم پیش آمد، مجبور شدم حین تحصیل بچه هایم خاک ایران را برای همیشه ترک کنم. الان مدت یک ساله که در ترکیه زندگی می کنم و هنوز موفق به دریافت جواب مساعد از طرف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نشده ام. ما در این جا مشکلات زیادی داریم که هیچ کس حتی نمی خواهد آنها را بشنود چه برسد برای آن چاره اندیشی کند
چه دلیلی باعث شد که ایران را ترک کنید؟
به علت این که تحت تعقیب مامورین امنیتی بودم، چرا که من دین ام را از اسلام به مسیحی تغییر دادم و قلبم را به مسیح مقدس سپردم. از طرف خانواده ام هم تهدید شدم و هیچ پناهی نداشتم و چون سرکار می رفتم و بچه ها در خانه تنها بودند، خیلی می ترسیدم برای بچه هایم اتفاق خاصی بیافتد ...مدام هم از طرف نیروهای امنیتی و هم از طرف خانواده ام تهدید می شدم، مدتی به طور مخفی زندگی ام را می گذروندم و منزلم را تغییر دادم، حتی مجبور شدم با 18 سال سابقه کار تنها به خاطر شرایط سختی که نیروهای امنیتی و منجمله خانواده ام برایم پیش آورده بودند، استعفاء دهم، به همین خاطر تصمیم به ترک ایران گرفتم.
می توانید به بعضی از مشکلات و تهدیدهایی که شدید، اشاره کنید؟
حدود سه ماه قبل از ترک ایران، قلبم را به مسیح مقدس سپردم و این آغاز مشکلات من و بچه هایم بود. من خانواده متعصب و مذهبی دارم و به جای نیاوردن فرامین دینی(اسلام) در نگاه آنها یک گناه بزرگ محسوب می شد، چه برسد به این که تغییر دین هم اختیار کنی. از نظر خانواده ام من کافر و مرتد بودم، پیش از آن هم به خاطر به جای نیاوردن بعضی از آداب اسلام با خانواده ام مشکل داشتم. من فقط مسلمان زاده بودم برعکس خانواده ام که سخت به اسلام و به جای آوردن فرامین اسلامی مقید بودند. وقتی فهمیدند که من به کلیسا رفت و آمد دارم، خیلی ناراحت شدند و سخت مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. بارها از طرف خانواده تهدید شدم که مرا از دیدن بچه هایم محروم می کنند و چندین بار از طرف برادرم تهدید به مرگ شدم. همین مسئله باعث شد گزارش مسیحی شدنم را به نیروهای امنیتی اطلاع دهند و یک روز که سرکار بودم، ماموران امنیتی خانه مرا مورد تفتیش قرار داند و ماهواره، کیس کامپیوتر و کتاب انجیل و کتاب و جزوه های مسیحی که در خانه داشتم را ضبط و توقیف کنند. آن روز فقط پسر12 ساله ام خانه بود و مامورین به پسرم گفته بودند که " به مادرت بگو حتمن به کلانتری مراجعه کند". وقتی تلفنی پسرم جریان را گفت، با دخترم تماس گرفتم که خونه نره و به پسرم هم گفتم که بره خونه یکی از دوستانش که نزدیک خونه ما بود. آخر سال بود و امتحانات پسرم شروع شده بود، اما به ناچار در روزهای پایانی سال تحصیلی مجبور شدم، هم پسرم از رفتن به مدرسه و هم دخترم از رفتن به دانشگاه منصرف کنم. می ترسیدم اتفاقی برای بچه ها پیش بیاید و تا آخر عمر پیشمان شوم. تا این که احضاریه ای از طرف کلانتری برای من فرستاده شد، می دونستم که اگر مراجعه کنم، تا بیام به خودم بجنبم حداقل چند ماهی بازداشت خواهم بود و این برای من با اعدام هیچ فرقی نداشت. چرا که بچه های من کسی را نداشتند که از آنها حمایت کنه... نگرانشان بودم ... تکلیف شان چی می شد؟ با یکی از دوستانم در انگلیس صحبت کردم و شرایط و مشکلی که برایم پیش آمده بود را توضیح دادم... گفت" بیا انگلیس حتما کمک ات می کنیم"، بعدش یک قاچاقچی به من معرفی کرد که ما را به انگلیس برسانه... چاره دیگری نداشتم و قبول کردم. متاسفانه در مسیر یونان دستگیر و به کمپی در ترکیه فرستاده شدیم. تو کمپ هم مشکلات خودش را داشت.
آیا خودتان یا بچه ها در این باره مورد صدمه جدی هم قرار گرفتید؟
از نظر روحی هم خودم و هم بچه ها، خیلی تحت فشار بودیم. چندین وقت زندگی مخفی واقعا شرایط سختی بود، همه چیز برای ما ایجاد رعب و وحشت می کرد، زنگ تلفن، زنگ آیفن در، نگاه همسایه... بعد از خروجمان از ایران، تمامی اموال ما از طرف دولت مصادره شد.
چگونه از ایران خارج شدید و از شرایط کمپ بگویید؟
از ایران به صورت قانونی خارج شدیم. زندگی در کمپ بسیار سخت و مشکل بود. کل زندگی ما در یک کوله پشتی خلاصه می شد، نه وسیله ای به همراه داشتیم و نه حتی لباس گرمی.به غیر از آن شرایط دیگری هم در کمپ حکم فرما بود که تحمل ادامه زندگی را هم برای من و هم بچه ها سخت تر می کرد. به طور مثال یک روز که برای ویزیت پیش دکتری که به کمپ آمده بود، مراجعه کردم، دخترم در اتاق تنها بود و یه افغانی وارد اتاق ما شده بود و قصد تجاوز به دخترم را داشت، به خاطر مقاومت دخترم، شدیدا او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود، با صدای جیغ های دخترم، خانم هایی که در کمپ بودند به کمک دخترم رفته و او را نجات داده بودند. به شدت پیگیر این ماجرا بودم و شکایت کردم، اما هیچ کاری نکردند، در صورتی که تمام خانم هایی که در کمپ شاهد این ماجرا بودند و دخترم شهادت دادند، گزارش پزشکی هم بود که آثار ضرب و شتم روی بدن دخترم را تایید می کرد، اما هیچ رسیدگی نشد و این خیلی ضربه سختی بود هم برای من و هم برای دخترم.متاسفانه زندگی ما پناهجوها برای هیچ سازمانی اهمیت ندارد، نمی دانم چرا هیچ سازمانی به داد ما نمی رسد. در کمپ با ما مثل حیوون رفتار می کردند، حق بیرون رفتن نداشتیم، دورتادور کمپ را با سیم های خاردار و دوربین های مدار بسته گرفته بودند و نگهبانانی که دایم گشت می دادند. وضغ غذ افتضاح بود و توالت و حمامش واقعا کثیف و غیربهداشتی، واقعا اسفبار بود. دو ماه من به همراه دوتا بچه هایم در کمپ زندگی کردیم، انگار که دو سال گذشت، خیلی سخت و دشوار بود، با تمامی مشکلاتی که در ایران داشتم، اگر ذره ای احساس امنیت می کردم، واقعا برمی گشتم، اما چاره ای ندارم و مجبور به ادامه چنین زندگی شده ام. فقط خدا به همه ما کمک کنه.
در کمپ کمک هزینه ای هم به شما شد؟
نه به هیچ وجه.
الان کجا زندگی می کنید؟ از شرایط و نحوه گذران زندگی بگویید؟
من ده ماهه که در یکی از شهرهای ترکیه هستم. هر سه ماه یک بار از طرف والی(فرماندار شهر) 200لیر کمک می گیریم، بعضی وقت ها تمیز کاری خونه های همسایه ها را انجام می دم. تا الان از اندک پس اندازی که داشتیم استفاده می کردیم که او هم تموم شده و واقعا موندم با دو تا بچه و مملکت غریب و کلی هزینه، چه کار باید بکنم. به کمیساریای عالی پناهندگان مراجعه کردم، جواب دادن که بایستی به عنوان پناهنده پذیرفته شوم، وگرنه هیچ کمکی به من نمی کنند. هر کاری که غیراخلاقی نباشه، اینجا انجام داده ام. مجبورم خرج بچه هایم را تامین کنم. از نظافت خونه ها گرفته تا تی کشیدن رستوران ها، پاساژها و مغازه ها...
روند رسیدگی به پرونده شما به چه شکل بوده؟
بعد از کمپ، تاریخ مصاحبه ای برای ما در نظر گرفته شده بود، که پس از دو هفته، ردی پرونده ما صادر شد، با توجه به این که من هم گواهی تعمید داشتم و نامه از کشیشمون در کانادا و آلمان که برای وکلای کمیسیاریای عالی پناهندگان فرستاده شده بود. دلایلی که آورده بودند، موجه و مستند نبودن گفته هایمان بود. درخواست استیناف را برای وکلای حقوق بشری هلسینکی فرستادم اما هنوز خبری نشده است.
پرونده دخترتان در چه وضعیتی هست؟
او هم مثل من، ردی پرونده اش را صادر کردند.
وکلای حقوق بشری هلسینکی چه کاری برای شما انجام دادند؟
با من و دخترم مصاحبه کردند و بعد از سه ماه به من گفتند که به عنوان یک وکیل ما قانع شدم و خواستند که برگه استنیافم را تنظیم کنم و گفتند که دو صفحه هم موارد حقوقی خودشان به آن اضافه می کنند و برای کمیساریای عالی پناهندگان می فرستند... الان سه ماهه که پرونده ام در حال بررسی شد هست، و هنوز جواب قطعی به ما ندادند.
از شرایط مصاحبه با وکیل تان در کمیساریای عالی پناهندگان بگویید؟ اسم وکیل تان را به خاطر دارید و آیا از نحوه مصاحبه راضی بودید؟
از شرایط مصاحبه اصلا راضی نیستم و خیلی هم شرایط بدی بود. اسم وکیل من ماهیلدا بود. خیلی با اعصاب من بازی کرد. علیرغم این که ظاهری آرام داشت، اما به همراه مترجم که اسمش باب بود، بعد از هر حرفی که می زدم، او و مترجم با هم می خندیدن و من احساس می کردم که دارند مرا مسخره می کنند، و هر چیزی که می گفتم، اجازه نمی دادند که به هم ربط شان دهم، و سریع می گفتند، خوب که چی؟ بیشتر احساس بازجویی داشتم تا مصاحبه... احساسم این بود که چه موجودات بدبختی هستیم که وسیله سرگرمی و پول درآوردن این مثلا وکلای حقوق بشری شدیم. البته اونا هم تقصیری ندارند، چون کارشان اینه، و برایشان هم عادی شده، ولی برای ما که زندگی مان فنا شده، خیلی فرق داره...
چیز خاصی هست که حین مصاحبه بیش از همه، شما را آزار داده، تا به آن اشاره کنی؟
این که اجازه نمی دادند من حرف بزنم و از خودم دفاع کنم. این که مسخره ام می کردند. این که خیلی دیر به من گفتند که مصاحبه دارم، دو روز قبلش به من اطلاع داند که اون دو روز هم دنبال مرخصی گرفتن از پلیس و تهیه بلیط بودم و به من گفته بودند که ساعت هشت بایستی دفتر کمیساریای عالی پناهندگان باشی، با بچه هایم از ساعت دو شب سوار اتوبوس بودم و بعد از کلی معطلی در ترمینال خودمان را به دفتر کمیساریای عالی رساندیم و در زیرزمین آن از ساعت نه صبح تا دو بعداظهر منتظر و خسته و گرسنه به انتظار نشستیم.تازه در این شرایط برای مصاحبه ما را خواستند که از لحاظ روحی و روانی و جسمی کاملا تحلیل رفته بودیم.
از شرایط تحصیلی بچه ها در ایران بگویید؟
پسرم پنجم دبستان بود و یک ماه به امتحاناتش مونده مدرسه رو ترک کرد، و دخترم هم دانشجو ترم 6 بود که او هم دانشگاهش را به خاطر شرایطی که برای ما پیش آمده بود، ول کرد و بی هیچ دل خوشی، به زندگی اش ادامه می دهد.
الان بچه ها در چه شرایطی هستند؟ آیا مدرسه یا دانشگاه می روند؟ از شرایط و روحیه آنها حرف بزنید...
به خاطر هزینه بالای دانشگاه، متاسفانه دخترم خونه نشین شد، اما پسرم مدرسه می ره، ولی از نظر روحی، پسرم در وضعیت حادی هست و خیلی پرخاشگر و عصبی شده... نمی دانم باهاش چیکار کنم؟!!! برای دخترم هم نگرانم... احساس می کنم دچار افسردگی شده، نه غذا می خوره و نه با کسی حرف می زنه و نه می خنده... انگار هیچ چیزی خوشحالش نمی کنه...
شما ایران مسیحی شدید، آیا تاییدیه ای از طرف کلیساهای ایران دارید؟
بله ایران مسیحی شدم، ولی از ایران تاییدیه ای ندارم، از طرف کلیساهای کانادا و آلمان تاییدهایی که داشتم، چون من در ترکیه غسل تعمید گرفتم.
به عنوان کلام آخر
چه درخواستی از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل دارید؟
می خواهم زودتر به پرونده های ما پناهجویان رسیدگی کنند، به ما به چشم پرونده و کاغذ پاره نگاه نکنند، این پرونده نیست، زندگی ما پناهجوهاس که در دست آنها قرار گرفته... این ایام در ایران زندگی کردن به تنهایی دلیل کافی برای پناهندگی هست چه برسه به این که زن باشی، تغییر دین داده باشی،مبارز سیاسی باشی،مبارز اجتماعی باشی و...الان با مسیحی های تبشیری خیلی بد رفتار می کنند و حتی برای چند نفر از آنها حکم اعدام صادر کردند، همه اینها را سازمان ملل خیلی بهتر از ما می دونه و فکر کنم که یادآوری چنین اخباری برای کمیساریای عالی پناهندگان مضحک باشه
...

تهیه و تنظیم: آرش شریفی شمیلی
لطفا نقطه نظرات و دیدگاههای خود را در زیر نوشته بیان کنید... با سپاس
روابط عمومی انجمن حمایت پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

مقصر اصلی ردی پرونده من، وکیلم است که در کار وکالت خود هیچ توانایی نداشت و با سرنوشت من و بچه ام بازی کرد...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ شنبه, می 28, 2011‏ و ساعت 10:24 بعد از ظهر‏‏
سالهاست که دختران و زنان تنهای پناهجو، که به خاطر فشارهای اجتماعی موجود در جامعه و همچنین قوانین تبعیض آمیز حکومتی و قوانین نانوشته عرفی، ایران را به سمت دنیای آزاد ترک می کنند، متاسفانه با بی مهری تمام از طرف وکلای کمیساریای عالی روبرو بوده و زندگی آنها دست خوش حوادثی می شود که هزار بار آرزوی برگشت به زندان های مخوف جمهوری اسلامی را دارند... این قشر از پناهجویان با صدمات روحی و روانی که در دیار خود با آن روبرو بوده، به قصد حمایت به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان پناه می آورند، اما بی آنکه از لحاظ روحی و جسمی آنها را آرام و مداوا کنند و پیش از مصاحبه به روان پزشک یا پزشک معرفی نمایند، تنها با ثبت نامهایشان در دفتر کمیساریای عالی، آنها را به حال خود رها کرده و هیچ گونه حمایت و سراغی از این پناهجویان و دیگر پناهجویان و پناهندگان در ترکیه گرفته نمی شود...مگر به وقت مصاحبه...گزارش این شماره مختص به خانم پناهجویی است که ماههاست با فرزند خود در یکی از شهرهای ترکیه زندگی می کند و هیچ گونه روان پزشکی وی را مورد معالجه قرار نداده و دنیای امروز او و پسر کوچکش مملو از استرس و کابوس است...وی در ایران بارها مورد تجاوز مامورینی قرار گرفته که پیش از آن همسرش را به جرم این که به یک هموطن کمک کرده، در زندان نگه داشته و مورد شکنجه قرار داده و در بیرون از زندان به حریم خانه اش تجاوز کرده و بارها و بارها همسرش را مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار داده اند...باشد که انعکاس این گزارش مورد توجه کاربدستان حقوق بشری قرار گرفته و چاره ای برای این ناچاری بیاندیشند...


مصاحبه را با بیوگرافی شما آغاز می کنیم
من يك زن 33ساله هستم و یک پسر ده ساله دارم، به خاطر خروج از ایران مجبور شدم برای گرفتن پاسپورت،با توجه به این که عاشق همسرم بودم از وی جدا شوم تا بتوانم خودم را به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل رسانده و تقاضای پناهندگی کنم.
چه مشکلاتی برای شما پیش آمد که مجبور شدید از ایران خارج شوید؟
دو سال پیش شوهرم رو در تظاهرات 25 خرداد دستگير كردند و این آغاز گرفتاری های ما بود. من و همسرم یک زندگی معمولی داشتیم و در کنار پسرم زندگی خوبی رو می گذروندیم. شوهرم معلم بود و به خاطر شرایط بد اقتصادی مجبور شد که از شغلش انصراف دهد و روی تاکسی کار کند تا از این راه خرج و مخارجمان تامین شود. شوهرم بیشتر خط های دربستی به شهرهای مختلف کار می کرد و معمولا غیبت اش به خانه تا ده روز همیشه عادی بود. این بار دلهره و استرس عجیبی داشتم، او تا 12 روز به خانه برنگشت و همچنان استرس و دل نگرانی من بیشتر می شد، چرا که نه تماس تلفنی در این مدت داشت و نه پیغامی داده بود که کارش طول می کشد. در تظاهرات 25 خرداد زمانی که یکی از زخمی های معترض در  تظاهرات را به بیمارستان رسانده بود، دستگیر کرده بودند و دقیقا مشکلات ما بعد از دستگیری شوهرم آغاز شد. شوهرم را ساعت های زیادی بازجویی کرده بودند و حتی به وی اجازه یک تلفن کوتاه تا به خانواده اش اطلاع دهد را نداده بودند، بعد از یک ماه بی خبری از طریق مراجعه های من و خانواده ام به بیشتر ارگان های دولتی، تازه باخبر شدیم که در زندان است. بعد از آن بازجویی و تفتیش خانه ما شروع شد و چندین بار مرا برای بازجویی های چند ساعته به آگاهی خواستند و سوالات زیادی که هیچ ارتباطی به همسرم نداشت، از من پرسیده می شد. و آدرس منزل و شماره همراه مرا یادداشت کردند و گفتند که هر زمانی که خواستیم؛ باید برای بازجویی حاضر باشی. بعد از یک مدت کوتاه، دوباره بازجویی از منزل ما شروع شد و با حکم بازجویی خانه را تفتیش کردند و کیس کامپیوتر و بسیاری از مدارک شوهرم را با خودشون بردند. چند بار دیگر با حکم تفتیش به خانه من مراجعه کردند. در بین نیروهای امنیتی که برای تفتیش منزل مراجعه می کرد، شخصی به اسم حاج آقا احمدی که حدود 50 سالی سن داشت، خیلی با دقت منزل را تفتیش می کرد و من احساس می کردم که به دنبال مدارکی علیه شوهرم می گردد، اما کم کم با من مهربون شد و می گفت نترس من به شوهرت کمک می کنم، فقط کافیه تو با من راه بیایی... من خیلی ازش می ترسیدم و ازش حساب می بردم، می ترسیدم برای شوهرم مسئله خاصی درست کنه، چون او افسر پرونده شوهرم بود و بعد شروع به اذیت و آزار من کرد و تهدیدهایش شروع شد... اول می گفت که اگه با من کنار بیایی من با قاضی پرونده شوهرت صحبت می کنم که توی اجرای حکمش کمترین حکم را صادر کند و اگر کنار نیایی هم واسه شوهرت و هم برای بچه ات گرون تموم می شه. وقتی که با او مخالفت می کردم، دهن مرا می گرفت و مرتب تهدیدم می کرد که اگر کاری کنی که کسی بفهمه روزگارت را سیاه می کنم. کاری می کنم که شوهرت رو هیچ وقت نبینی و بلایی سر بچه ات می آورم که مرغان آسمان به حالت گریه کنه. من همه اش دنبال راه فراری بودم که از این موقعیتی که برایم پیش آمده بود، نجات پیدا کنم. این مسئله خیلی جدی بود، از یک طرف می ترسیدم که خانواده ام را در جریان بگذارم که خانواده ام چون مسئله ناموسی بود بلایی سر من می آورند و از یک طرف اگر به دولت شکایت می کردم باز سنگسار می شدم... یعنی در هر دو طرف بازنده اصلی من بودم. چرا که فکر می کردم این حاج آقا احمدی از خود نیروهای دولتی است و نمی توانم شکایتی بکنم که نتیجه ای حاصل بشه.
آیا شما مورد تجاوز هم قرار گرفتید؟

بله... چندین بار... او رفتارش و تعرضاتش با من حیوان گونه بود... چنان که هنوز شب ها کابوس اش را می بینم و از خواب با داد و فریاد بیدار می شوم و کمک می خوام. هر زمانی که از او می پرسیدم که پرونده شوهرم کارش به کجا ختم شد؟ می گفت، کمکش می کنم، با قاضی پرونده اش صحبت می کنم که در جرمش تخفیف قائل شود.
طی مدتی که همسرتان زندان بود، توانستید با وی صحبت کنید؟
بله... چند باری با همسرم صحبت کردم، شوهرم به من می گفت که فکر می کنم دست کم 5 سالی حبس برایم در نظر بگیرند، فهمیدم که او از داخل زندان اطلاعاتی کسب کرده که این طوری به این نتیجه رسیده است. هر بار که تلفنی با شوهرم حرف می زدم، می گفت: شما راحت هستید؟ همیشه جواب نه به او می دادم، اما دلیل اش را نمی گفتم. چون حس می کردم که همه چیز کنترل شده است و او هم در مورد اوضاع و احوال خودش چیز زیادی نمی گفت و فکر می کنم شوهرم هم می دانست که همه چیز تحت کنترل بوده. همه این عوامل و بلایا دست به دست هم داد که تصمیم قطعی برای خروج از ایران را بگیرم و این کار را خیلی محتاطانه انجام دادم که مبادا حاج آقا احمدی بویی ببرد
چه حکمی برای شوهر شما در نظر گرفتند؟

 6سال زندان به علت تحریک اذهان عمومی،شرکت در اعتراضات و تعرض به نتیجه انتخابات.
 چه زمانی از ایران خارج شدید؟
من 18فروردين از ايران خارج شدم و 2 روز بعد خودم رو به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم، آنها یک وقت مصاحبه 3 ماهه برای من در نظر گرفتند و برج 4 میلادی روز 21 تاریخ مصاحبه اصلی من بود. وکیلی که برای من در نظر گرفته بودند مرد بود و هیچ سوال خاصی از من نپرسید و من هم خیلی با بی تجربگی منتظر مانده بودم که چه سوالاتی از من می پرسد تا به او جواب بدهم، وکیلم خودش مسلط به زبان فارسی بود و من وکیلم تنها بودیم و مترجمی هم نبود، برای همین من جرات نداشتم راحت با او حرف بزنم، همه اش فضای گذشته برایم تداعی می شد .
پرونده شما الان  در چه وضعیتی  است؟
من در مصاحبه اول رد شدم و پرونده ام حدود 3ماه در اختیار وکلای حقوق بشری هلسينكي بود و الان يك ماهه که در دست وکلای کمیساریای عالی پناهندگان است.
نحوه برخورد وکیل با شما چگونه بود؟ از شرایط مصاحبه بگویید
وکلای کمیساریای عالی پی نقطه ضعف از پناهجو هستند. وکیلم به شکلی نقطه ضعف مرا به دست آورده بود. او وضعيت روحي مرا نادیده می گرفت و سعی داشت به گونه ای مرا منقلب کند. به طور نمونه وکیلم 3 بار به عناوین مختلف ازمن پرسيد كه آيا حاج آقا احمدي با شما كاري كرد يا نه؟ من از این سوال او هر بار که می پرسید شرمگین می شدم و خجالت می کشیدم، اما باز این سوال را به گونه دیگری مطرح می کرد... به طوری که به گریه افتادم و سرم رو پایین انداختم. دفعه بعد از من پرسید به نظر شما تجاوز یعنی چی؟ من گفتم که به من تجاوز شده، اما او می خواست نحوه تجاوز را برایش شرح دهم و من نمی توانستم بیان کنم، همین موضوع چنان ضربه روحی و جسمی به من وارد کرد که همین الان هم دارم برای شما بازگویش می کنم، کنترل لرزش دستانم را ندارم. این اتفاق تو روحیه بچه ام هم تاثیر گذاشته و او را هم خشن و عصبی کرده .
به نظر خودتان، دلیل ردی پرونده تان را در چه می بینید؟
الان شرایط برایتان چگونه است؟
استرس و شرایط امروزم دستکمی از ایران ندارد. من يه زن تنهام با یک بچه کوچک که هزارتا خواسته داره، بدون حمايت از طرف خانوده ام دارم شرایط سختی را می گذرانم... تنها در این مسیر يكي از خواهرام چند باری مرا ساپورت کرده... الان بیشتر استرسم این بلاتکلیفی و بی آینده گی است و این که چگونه و تا چه مدت باید با يه بچه اينجا بمونم؟!!... نمی دانم چیکار کنم و هر روز بیشتر از روز قبل نامیدم می شوم... امیدوارم کسانی که این مصاحبه را می خوانند، مرا مورد حمایت خودشان قرار دهند تا از این بلاتکلیفی و درماندگی نجات پیدا کنم... شرایط سخت اینجا همیشه مرا به این فکر وا می دارد که آیا باید ایران می موندم و این ظلم و بی عدالتی و بی احترامی را تحمل می کردم؟ وقتی پیگیر خبرهای خانواده های زندانی در ایران می شوم و می بینم که چه اتفاقاتی برای خانواده های زندانی رخ داده، و خیلی از این خانواده ها بر علیه ظلم هایی که برایشان بوجود آورده اند شکایت کردند و دست آخر خودشون محکوم شدند... نگاه می کنم که اگر من هم شکایتی بر علیه این بی احترامی و تجاوزی که به من شده بود، تنظیم می کردم، نهایت همچون دیگر خانواده های زندانی محکوم می شدم... به همین خاطر به خودم قوت قلب می دهم و خوشحالم از این که ایران را ترک کردم، چرا که معلوم نبود برای خودم و بچه ام چه اتفاقی رخ می داد!!! از طرفی هم با خودم می گویم اینجا ماندن من هم به جز استرس و دلشوره و بی پناهی چیز دیگری برای خودم و بچه ام به ارمغان نداشته است. نمی دانم ...باور می کنید یا خیر... اما من و بچه ام هنوز یک شب راحت سر بر زمین نگذاشتیم و روز و شب هر دوتامون پر از استرس و کابوسه...
ردی پرونده شما را چه چیزی عنوان کردند؟
تناقض و كافي نبودن مدارك
مثلا گفته بود چرا يک جا گفته بودي حاج آقا احمدي روز اومد يه جا گفتي شب... من گفتم بابا اون حداقل هفته اي يک بار خونه ما بود و وقت وبي وقت، می آمد خونه ما... اون موقع اونا ميگن چرا تو گفته هات يه جا شب بوده يه جا روز... این چنین چیزی را گفتن تناقض...من چه مدرکی بایست می آوردم که به من تجاوز شده...یا این که شوهرم در زندانه...حکم شوهرم هنوز صادر نشده بود که من ایران را ترک کردم... کسی نیست به من بگوید که چه کار باید بکنم و چطوری به آنها بگویم که به خدا قسم این مسئله شاید برای خیلی از خانواده های ایرانی اتفاق می افته و چون هیچ مدرکی نیست همه خاموش هستند، حالا که من به شما پناه آوردم چرا به دادم نمی رسید
به نظر خودتان، دلیل ردی پرونده تان چه می تواند باشد؟ببیند، وکیل من اصلا با من مصاحبه ای انجام نداد. کل مصاحبه من 45 دقیقه طول کشید، و او بیشتر وقت اش را با تایپ کردن، می گذراند، سوال خاصی نمی پرسید کهش من بتوانم درست به آن جواب دهم. حتی به من نگفت که ماجرا را از اول تا آخر شرح بده تا من بدونم که باید چه کار کنم و چطوری به وکیلم پاسخ بدم. مقصر اصلی ردی پرونده من وکیلم است که در کار وکالت خود هیچ توانایی نداشت و با سرنوشت من و بچه ام بازی کرد.
وکلای هلسینکی چه کمکی به شما در روند پرونده تان کردند؟
وکلای حقوق بشری هلسینکی بعد از اين كه دو ماه واندي پرونده من زير دستشون بود، بمن گفتند كه خودشان دفاعیه مرا تکمیل می کنند و برای کمیساریای عالی پناهندگان می فرستند، و بی آن که به من اطلاع دهند برگه را به کمیساریای عالی پناهندگان فرستاده بودند. چند وقت پیش از طرف کمیساریای عالی پناهندگان شخصی را فرستاده بودند که مشکلات پناهجویان را دسته بندی کند، من پیش ایشان رفتم و گفتم که زندگی ام را به سختی می گذرانم و تقاضا داشتم که به پرونده من رسیدگی کنند، با وکلای هلسینکی تماس گرفتم که دفاعیه ام را برایم بفرستند که به من گفتند، به کمیساریای عالی پناهندگان ارسال کردیم... گفتم چرا به من اطلاع ندادید؟ گفتند نیازی نیست، کمیساریای عالی پناهندگان حتمن یک وقت مصاحبه مجدد برای شما در نظر می گیرد و الان از آن روز یک ماه و نیم می گذره و هیچ خبری نیست.
شرایط و گذران زندگی شما به چه شکل است؟
من روزها را بسختي مي گذرونم، چون زبان ترکی بلد نیستم و هر جا هم برای کار مراجعه کردم، قبول نکردند... فرماندار(والی) شهر هر سه ماه یک بار هزینه جزیی کمک می کند و خواهرم هر چند وقت یک بار مقداری پول برایم می فرستد که تمامی این پول ها جای کرایه خونه و هزینه قبض آب و برق... برای خرج و خورد و خوراک چیزی نمی ماند و بیشتر وقت ها خودم یک وعده هم غذا نمی خورم و وعده غذایم را برای پسرم نگه می دارم.
طی مدتی که در ترکیه زندگی کردید با مشکل جدی مواجه شدید؟
بله...مشکل زیاد هست... من هر وقت به دفتر آسام مراجعه می کنم و مشکلاتم را برایشان بازگو می کنم، اصلا توجه نمی کنند و می گویند که از دست ما کاری بر نمی آید و باید منتظر باشید...من تا کی باید منتظر بمونم... آیا جایی یا کسی هست که به من بهش پناه ببرم...تو را به خدا مرا از این بلاتکلیفی نجات دهید...
گفتی که مشکل زیاد هست، می توانی به مواردی از این مشکلات اشاره کنی؟ آیا مورد حمله یا تعارض کسی در ترکیه قرار گرفتید؟
به طور نمونه، چند شب، بعد از این که در ورودی را قفل کردم و از پشت چفت در را انداختم، رفتم بخوابم،صبح که بیدار شدم، متوجه شدم که در با کلید باز شده، منتها چون چفت در از داخل انداخته شده بود، در باز نشده بود...همین باعث ترس و استرس بیشتر من شد، چرا که همه اش با خودم حرف می زدم و می گفتم نکنه جای منو پیدا کرده باشند، نکنه دنبال من آمده باشند و...از شدت ترس و فشار عصبی که به من وارد شده بود، بالافاصله این موضوع را به دفتر آسام گزارش کردم... آنها هم گفتند، ما چه کار می توانیم بکنیم؟ گفتم حداقل اش به وکیلم در کمیساریای عالی پناهندگان گزارش کنید، حتما باید اتفاقی برای من و بچه ام رخ دهد تا شما اهمیت بدهید... جوابشان این بود که برو قفل در را عوض کن... واقعا در ترکیه هیچ کس به پناهجوها اهمیت نمی دهد و کمک حالشان نیست.
از شرایط و وضعیت پسرتان بگویید؟
پسرم شبها تو خواب حرف ميزنه و همش داد و فرياد ميكنه... بعضي شبها دندون قروچه ميره البته اين كار هم من هرشب بدون استثناء دارم، پسرم همیشه به من می گه، من برمی گردم ایران همه آنها را می کشم. خیلی استرس داره و تمام حرف زدنش با خشونته...
نحوه ارتباط پسرتان با بچه های مدرسه و بچه های ترک چگونه است؟
چند وقت پیش،  رفتم مدرسه پسرم... با این که زیاد ترکی متوجه نمی شوم، معلم پسرم با ایماء اشاره به من فهماند که وقتی بچه ها با پسرم حرف می زنند یا این که حتی با پسرم یه برخورد کوچک دارند، پسرم برمی گرده بچه ها را هل می دهد و یا می خواهد آنها را کتک بزند... پسرم فقط در مدرسه با بچه ها ارتباط دارد، وقتی خانه هستش، هیچ دوست و رفیقی نداره و فکر کنم این مسئله افسردگی اش را بیشتر کرده...
آیا مدت زمانی که در ترکیه بودید، شما یا فرزندتان به بیماری خاصی گرفتار نشدید؟
بله... پارسال يك ماه استراحت مطلق بودم... بمن گفتند كه مشكوك به سل هستم ولي خدا رو شكرفقط آلرژي بود... به خاطر تغذیه نامناسبی که در مدت زمانی که در ترکیه بودم برای رخ داده بود، سیستم ایمنی بدنم پایین آمده بود و وقتی به دکتر مراجعه کردم برای من مدت یک ماه استراحت مطلق در خانه را به همراه چندین نوع قرص و آمپول تجویز کردند... بیماری ام چنان حاد بود که سه بار کل داروهایم عوض شد و هزینه این داروها بسیار بالا بود و متاسفانه هیچ سازمان حقوق بشری یا کمیساریای عالی پناهندگان هیچ گونه کمکی برای تهیه این دارو به من نکردند...
هنوز هم این داروها رو مصرف می کنید؟ و هزینه داروها چقدر برای شما تمام شد؟
نه ...من همون پارسال خوب شدم... 10 تا آمپول برای من تجویز شده بود که 100لیر قیمت آمپول ها بود، و یک سری کپسول و قرص که فکر می کنم در عرض این سه بار عوض کردن داروها بیش از 500لیر ترکی برایم هزینه داشت...
اسم داروها را می توانید، بگویید؟
minoset plus.sandoz-erdistin, cirrus. sinecod.asetilsistein.reflor
 درخواستتان از کمیساریای عالی چی هست؟
من نیاز به کمک و حمایت دارم... ميخواهم به من و فرزندم كمك شود... كمك به انساني كه بارها و بارها مورد ظلم قرار گرفته. من آن قدر مورد تجاوز و ظلم قرار گرفتم که هیچ اعتمادی دیگر به هیچ کس ندارم... من در شهری که زندگی می کنم، تک و تنها هستم و با هیچ کس رفت و آمدی ندارم، تو رو به خدا کمک کنید زودتر از این بلاتکلیفی نجات پیدا کنم
تهیه و تنظیم: آرش شریفی شمیلی.

ناگفته های پناهجو مریم اسماعیلی: من یک زن تنها با دو فرزند کوچک با مشکلات مالی و جسمانی در شرایط سختی زندگی می کنم...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ شنبه, می 28, 2011‏ و ساعت 05:30 بعد از ظهر‏‏


 علی پورواحدی: در سالهای اخیر وضعیت پناهجویان به خصوص پناهجویان ایرانی در کشورهای مختلف دچار بحرانهایی شده است که از جمله میتوان به وضعیت وخیم جسمانی و همچنین وضعیت نابهسامان مالی اشاره کرد. از سویی دیگر عدم پاسخگویی و تاخیر در اعلام نتیجه از سوی دفترهای سازمان ملل مزید بر علت شدهاند. گزارشی از شرایط وخیم یک پناهجوی ایرانی در ترکیه سلامت پناه جویان برای سازمان ملل اهمیت ندارد.
آنچه در پی می آید گفتگویی است که علی پورواحدی با یکی از این پناهجویان ایرانی در ترکیه انجام داده است:
خودتون رو معرفی کنید؟
مریم اسماعیلی متولد تهران
چه زمانی وارد ترکیه شدید و دلیل درخواستتان برای پناهندگی چه بوده است؟
من مهر ماه سال ۸۹ به دلیل مشکلات خانوادگی و خطرات جانی که مرا تهدید میکرد مجبور به ترک شهر و کشور شدم و به همراه دو فرزندم به ترکیه آمدم و خودم را به سازمان ملل ترکیه معرفی کردم و درخواست پناهندگی کردم. در ایران به دلیل زندان افتادن همسرم و حکم طولانیی زندانی بودنش از او غیابی و به صورت پنهانی جدا شدم. اما با متوجه شدن خانواده ام از این جدایی و با توجه به اینکه خانواده من از خانواده ی قومی و طابفه ای هستند و رسم و سنت خاص خودشان را دارند و اینکه زن حق جدا شدن از همسر را ندارد، بسیار برای من مشکلساز شدند تا جایی که توسط برادرم مورد ضرب و شتم و تهدید قرار گرفتم و حتا یکبار از ساختمان ۳ طبقه ای به پایین پرت شدم که نتیجه آن شکستی در ناحیه مچ پا و مهره های کمر بود که خوشبختانه به لطف خدا جان سالم به در بردم. اما پس از بهبودی دوباره دچار همان تهدیدها گشتم تا اینکه تصمیم به فرار گرفتم تا هم جان خود و هم جان دو فرزندم را نجات دهم.
روند بررسی پرونده و درخواست شما توسط سازمان ملل به چه نحو بوده است؟
در ابتدا تاریخی رو برای مصاحبه با من تعیین کردند و شهری رو انتخاب کردند (به دلیل مسایل امنیتی شهر ذکر نشد). روز موعود برای مصاحبه رفتم که خبر دادند مصاحبه به تاخیر افتاده (بدون خبر قبلی) و تاریخ دیگری رو برای من تعیین کردند که در آن تاریخ مصاحبه شدم و الان نزدیک به چهار ماه هست که منتظر جواب هستم.
شرایط زندگی پناهجویی تان را مختصر شرح دهید؟
مگر من در چه شرایطی هستم که وقت مصاحبه را به تاخیر میاندازند و بدون هیچ کمکی حتا جواب پرونده را نمیدهند
من اینجا در شرایط بسیار بدی به سر میبرم و دیر جواب دادن سازمان ملل ترکیه هم به این شرایط دامن میزند. در حال حاضر با داشتن دو فرزند هم دارای مشکل مالی و هم مشکل جسمانی هستم. با این که مدارک پزشکی خود را به سازمان نشان دادهام و تایید کرده اند اما همچنان در این اوضاع به سر میبرم. حتا پزشکان خود شهری که در آن هستم این مدارک را تابید کردند. دو فرزند کوچکم هر دو دچار مشکلات روحی شده و از لحاظ خورد و خوراک در وضعیت بدی هستند.
سازمان ملل ترکیه آیا اقدامی برای امکانات رفاهی یا مالی شما نکرده است؟
نه امکانات رفاهی و نه امکانات مالی، به هیچ وجه کمکی نکرده است،حتا با اینکه در مصاحبه مالی سازمان ملل قبول شدم اما هیچ پولی از بانک معرفی شده از طرف خود سازمان ملل دریافت نکرده ام و مدام به روزهای بعد موکول میشود.
به عنوان سخن آخر  .
من فقط میخواهم بگویم که واقعن به سازمان ملل ترکیه پناه آوردم و از مشاهده وضع کنونی خود دچار نگرانی شده ام. آیا این سازمان نباید به بررسی پرونده سرعت ببخشد؟ آیا وضعیت سلامتی و روحی پناهجویان برایشان اهمیت دارد؟ آیا سازمانهای حقوق بشری فشار و یا درخواستی به سازمان ملل ترکیه برای توجه به پناهجویان و پروندههایشان دارند؟ مگر من در چه شرایطی هستم که وقت مصاحبه را به تاخیر میاندازند و بدون هیچ کمکی حتا جواب پرونده را نمیدهند. من یک زن تنها با دو فرزند کوچک با مشکلات مالی و جسمانی در یک کشور غریب هستم و روزها و شبها از فکر اینکه اتفاقی برایمان بیافتد نگران هستم و مرگ را پیش رو میبینم. امیدوارم این گفتوگو صدای مرا به کسی برساند


با سپاس از علی پورواحدی برای تهیه این گزارش
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)
نقطه نظرات و دیدگاه خود را در زیر نوشته بیان نمایید... با سپاس فراوان

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

مریم هدایتی پناهجو در ترکیه: چرا پرونده من به خاطر ندانم کاری وکلای کمیساریای عالی بایستی بسته شود؟!!!!

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ آدینه, می 27, 2011‏ و ساعت 08:29 بعد از ظهر‏‏

سالهاست که آواره گی ،پناهندگی و ترک یار و دیار بخشی از زندگی ایرانیان شده است. اوایل انقلاب 57، دهه شصت، انتخابات 76 و انتخابات 88 و حوادث بعد از آن ، سبب شده که ایرانیان بی شماری که تنها جرمشان فریاد آزادی و برابری بود، ایران را ترک کنند و به کشورهای پناهجوپذیری همچون ترکیه، عراق، پاکستان، هندوستان، یونان، نروژ، باکو و...پناه بیاورند... سیل خروج ایرانیان دگراندیش از طیف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، دگرباش، زنان و دانشجویان گرفته تا مردم عادی و صلح طلب آمارش روز به روز فزونی یافته و هر روز هم بر تعدادشان افزون تر می شود. اما این سیل متواریان از وطن با چه رویایی به ترکیه آمده و ایام خود را چگونه می گذرانند؟ تا چه حد با کمیسیاریای عالی پناهندگان آشنا هستند؟ و چه اندازه شرایط زندگی در ترکیه را می شناسند؟!!!
بسیاری از پناهجویان حتی با نام کمیساریای عالی نا آشنا هستند و برخی به هوای این که چند مدت کوتاه در ترکیه زندگی می کنند مقدار هزینه با خود آورده و پس از اتمام پس اندازشان و مدت طولانی که در ترکیه مانده اند، تازه گرفتاری هایشان آغاز می شود... با ردی پرونده مواجه می شوند، هیچ گونه شغل و درآمدی ندارند، بعضی بیمار شده اند و بسیاری از قبل دچار معلولیت گشته و توانایی کار کردن را ندارند، ندانستن زبان ترکی نیز خود مزید بر علت شده تا پناهجویان شرایط سخت و بغرنجی را در ترکیه بگذرانند... در این گزارش با مریم السادات هدایتی مصاحبه ای داشتیم. مریم 37 ساله و دارای دو فرزند است که با مادر پیر و خواهرش زندگی می کند، وی در سال 84 مورد حمله موتورسواران بسیجی قرار گرفته و ویلچر نیشین شده است... متاسفانه به علت ناآگاهی وکلا و سیستم غلط کمیساریای عالی با وکلای حقوق بشری هلسینکی نامه استینافی وی دیر به دست اش می رسد و امروز پرونده بسته شده و گرفتار مانده است... به همین دلیل با وی مصاحبه ای داشتیم تا شرایط زندگی در ترکیه و نحوه رسیدگی به پرونده اش را از زبان خودش جویا شویم...

 سخن را با بیوگرافی آغاز می کنیم؟

من مریم السادات هدایتی متولد3/5/1353، دارای دو فرزند به نامهای سروش یزدانی بیوکی(19)ساله، نازنین(15) ساله..فعال سیاسی_اجتماعی هستم و تمامی دوران زندگی ام برای رسیدن به آزادی و برقراری عدالت اجتماعی مبارزه کرده و فعالیت داشتم
پس از این همه دوندگی و سختی بسیار چهار روز پیش که سایت کمیساریای عالی پناهندگان
 را مطالعه کردم، متوجه شدم که پرونده بسته شده ایم و از آن روز به بعد حالم دگرگون است
و نمی دانم چرا ؟!!! و چگونه پیگیر این موضوع شوم؟
امیدوارم کسانی که این مصاحبه را می خواندند
 در این زمینه مرا و پرونده هایی همچون پرونده مرا از لحاظ حقوقی راهنمایی کنند.. .
 چه اتفاقی برای شما رخ داد که مجبور به ترک ایران شدید؟
مشکل و مسایل و گرفتارهایی که برای ما به وجود آمده تنها مختص به یکی، دو سال گذشته نبوده و از سال 59 خانواده من با آن درگیر بودند اما عشق به وطن و حس تعلق داشتن به خاک ایران، سبب شد که سالها با توجه به شرایط و گرفتاری هایی فراوان تحمل کنیم. در برهه ای از زمان و با توجه به فشارهای شدید نیروهای امنیتی در سال های گذشته، والدینم تصمیم به ترک ایران گرفتند اما از برادرم ممنوع الخروج شده بود و درگیرهای بیشتر و فشارهای نیروهای امنیتی از آن زمان به بعد تشدید پیدا کرد. دو سال گذشته پسرم به همراهم خواهرم در تظاهرات های خیابانی بسیاری شرکت داشتند، در یکی از تظاهرات ها دوست سروش(پسرم) که همراه آنها بود دستگیر شد و باعث لو دادن آنها شده بود. پسرم و خواهرم در خطر جدی قرار گرفتند. نیروهای امنیتی آدرس خانه ما را به دست آورده و به منزل ما ریخته و بسیاری از مدارک و وسایل شخصی من جمله کامپیوتر پسرم ضبط و توقیف شد. چنین مسایلی سبب شد که برای جان پسرم و خواهرم و تهدیدهایی که از طریق تلفن و ایمیل شده بودند، علارقم رضایت قلبی، خاک ایران را به قصد ترکیه ترک کنیم.
می توانید به خطراتی که بچه ها را تهدید می کرد اشاره کنی؟
بله، حتما... پسرم سروش دو سال پیش، توسط نیروهای بسیجی دستگیر شده بود و بعد از خوردن چندین ضربه شلاق و دادن تعهد و مراجعه های بسیار ما آزادش کردند و از این بابت پسرم سخت تحت فشارهای عصبی و روحی و روانی بود که نیروهای بسیجی برای او پیش آورده بودند. در سالگرد شهادت ندا آقا سلطان به همراه دوستش و خواهرم در این مراسم شرکت کردند که حین حمله نیروهای امنیتی، مهیار(رفیق پسرم) دستگیر شد و پسرم توانسته بود که از دست نیروهای امنیتی فرار کند. باید بگویم که پسرم به همراه دوستانش و خواهرم تشکیل یک گروه اجتماعی برای آگاهی و اطلاع رسانی مردم از شرایط و اوضاع ایران داده بودند و تمامی تلاششان این بود که واقعیت ها و اتفاقاتی که حین تظاهرات بر مردم وارد می شود، را دسته بندی و پخش و تکثیر کنند. که سی دی های فراوانی در این زمینه در بین مردم پخش کردند. در این سی دی ها حقایقی از مرگ ندا آقا سلطان، افشاء هزینه های گزاف احمدی نژاد برای تبلیغات ریاست جمهوری، تاکتیک های سینمایی برای بزرگ جلوه دادن احمدی نژاد، گفته های محسن مخمل باف درباره رهبر(آقای خامنه ای) و... که از طریق اینترنت و ماهواره دسته بندی و ضبط و به صوت سی دی هایی تکثیر و در بین عموم مردم پخش می کردند. با دستگیری مهیار، جان پسرم و خواهرم در خطر بود، چون بعد از دو روز از دستگیری مهیار تلفن خونه و موبایل پسرم و خواهرم کنترل شد و از طریق تلفن و ایمیل به صورت جدی مورد تهدید قرار گرفتند. به همین دلیل خانه را ترک کردیم و به شهرستان همدان رفتیم، پس از آن  نیروهای امنیتی به خانه ما مراجعه و تمامی اسناد و مدارک موجود در خانه و همچنین کیس کامپیوتر و دیگر وسایل مربوطه را توقیف کرده بودند و از همسایه ها سراغ پسرم و خواهرم را گرفته بودند. این مسایل دست به دست هم داد که ما دیگر نتوانیم در ایران زندگی آرامی را داشته و به ناچار ایران را ترک کردیم.
چه تاریخی از ایران خارج شدید؟ و وضعیت پرونده شما چگونه است؟
3/5/1389 و الان نزدیک به نه ماه است که در ترکیه به عنوان پناهجو به همراه پسرم و دخترم، مادرم و خواهرم زندگی می کنیم.
حدود شش ماه پیش ردی پرونده من صادر شد. متاسفانه به علت سهل انگاری و ندانم کاری وکلای هلسینکی نامه ردی پرونده خیلی دیر به دستم رسید، با توجه به وضعیت جسمی بدی که دارم(بر روی ویلچر) چندین بار به دفتر آسام مراجعه و چندین بار پسرم به این دفتر مراجعه کردند که چه دلیلی دارد، نامه ردی پرونده ما به دستمان نمی رسد؟ جوابیه مسوول آسام هر بار این بود« که حتمن به دستتان خواهد رسید». پس از گذر زمان به علت ندانم کاری دفتر آسام و همچنین وکلای هلسینکی، جوابیه ردی پرونده، دیر به دستم رسید؛ و متاسفانه پس از مراجعه به هلسینکی، وکلای این سازمان حاضر به قبول پرونده ام نشد. با خواهش و تمنا و درخواست های مکرر ما، بالاخره وکلای هلسینکی حاضر به پذیرش پرونده شدند و برگه ای مبنی بر قبول وکالت آنها، از طرف ما فرستاده شد... پس از این همه دوندگی و سختی بسیار چهار روز پیش که سایت کمیساریای عالی پناهندگان را مطالعه کردم، متوجه شدم که پرونده بسته شده ایم و از آن روز به بعد حالم دگرگون است و نمی دانم چرا ؟!!! و چگونه پیگیر این موضوع شوم؟ امیدوارم کسانی که این مصاحبه را می خواندند در این زمینه مرا و پرونده هایی همچون پرونده مرا از لحاظ حقوقی راهنمایی کنند.. .
شما  سرکیس هستید؟
بله... من سرکیس پرونده هستم و دخترم نازنین نیز در پرونده من هست...البته، پرونده پسرم و خانواده ام به شکلی با هم در ارتباط است. متاسفانه پرونده پسرم هم از نظر کمیساریای عالی بسته شده و در سایت اعلام کردند.
زمانی که به آسام برای درخواست برگه استینافی مراجعه کردید، چه جوابی به شما دادند؟
تمامی دفعه هایی که مراجعه کردیم، تنها یک جواب می شنیدیم... که خود وکلای هلسینکی برگه استینافی شما را ارسال می کنند. با این حال چون از پناهجویان دیگر به شکلی از شرایط هلسینکی باخبر بودیم، نامه ای اعتراضی مبنی بر عدم ارسال نامه استینافی به فارسی نوشتم که متاسفانه مسوول آسام هیچ گونه همراهی با ما نکرد و مجبور شدم با هزینه گزاف و پیگیرهای بسیار مترجمی را پیدا کنیم تا نامه هایی که حتی برای سازمان کمیساریای عالی می نویسم را ترجمه کند...
این نامه اعتراضی را چه موقع فرستادید؟
پس از چند بار مراجعه، آن هم با وضعیتی جسمی بدی که داشتم و همچنین مراجعه پسرم به دفتر آسام بالاخره تصمیم بر این گرفتیم که نامه ای را به سازمان کمیساریای عالی فکس کنیم تا در این زمینه پیگیر باشند. که دو ماه بعد از ارسال این فکس به کمیساریای عالی نامه استینافی به دستمان رسید که خیلی دیر شده بود.
از شرایط پناهجویی در ترکیه حرف بزنید؛ وضع معیشتی، شرایط زندگی و..
بخدا...اگر بخوام از شرایط زندگی در ترکیه حرف بزنم... اشکم در میاد. در یک کلام خیلی عذاب می کشیم. از طرفی درد جسمی و وضعیت جسمانی خودم که شرایط را برایم غیرقابل تحمل کرده است و از طرفی وقتی می بینم که بچه ها رو نتونستم به مدرسه بفرستم عذاب می کشم... بچه ها هم از این بابت خیلی ناراحت هستند و دارند تحمل می کنند... در ترکیه جوان ها و نوجوانان واقعا در شرایط سخت تری هستند نه تفریحی و نه زبان مشترکی و از همه بدتر این که به خاطر شرایط مالی نتوانند به مدرسه بروند، خیلی غمگین می شوند و گرفتار ناراحتی های روحی و روانی می شوند.  دخترم نازنین را به خاطر شرایط سخت معیشتی به مدرسه نفرستادم و مجبور شد دختر شانزده ساله علارقم زندگی اجتماعی قبلی که داشت کنج خانه بنشیند و به کامپیوترش پناه ببرد. پسرم هم هیچ تفریحی جزء اینترنت ندارند. خودش تمایل داشت به خاطر وضعیت سخت مالی، سرکار برود که پس از چند روز کار و عملگی در پایان صاحب کارش بدون پرداخت هیچ گونه دستمزدی، از کار اخراجش کرد.شرایط خودم هم معلومه به خاطر حمله موتور سوار بسیجی سال 86 مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و از ناحیه لگن و قوزک پای راست و زانوی پای چپم به کل خرد شد و الان بایستی عمل کنم و متاسفانه نه تنها رسیدگی به این موضوع از طرف کمیساریای عالی پناهندگان نشده بلکه الان پرونده بسته هم شده ام... یک بار به خاطر شدت درد و عذابی که این درد برایم به همراه داشت به دفتر آسام مراجعه کردم که نه دارویی به من دادند و نه حتی به دکتر معرفی ام کردند، مجبور شدم با قرض گرفتن از پناهجوها به بیمارستان مراجعه کنم به این امید که آسام رسیدگی می کند، هزینه ویزیت و عکس برداری از لگن ام خیلی بالا بود بعد از مراجعه حتی یک لیر ترکی هم به من پرداخت نکردند و هزینه بیمارستان هم برایم خیلی گران تمام شد. مادرم که سن و سال کار کردن ندارد و خودش هم به خاطر وضعیت جسمی امکانش را ندارد که چندان من و بچه هایم را مورد حمایت قرار دهد، خودم هم به خاطر وضعیت جسمی امکان کار کردن ندارم و دخترم هم نوجوان است و در سن کار کردن نیست و خواهرم هم دچار ناراحتی عصبی است و نمی تواند کار کند. الان پس از نه ماه زندگی در ترکیه، شرایط ادامه برایمان به سختی امکان پذیر است.
دلایل ردی پرونده شما را در چه چیزی بیان کردند؟
برای من نوشتند، اظهارات شما موجه و مستند نبوده است، و برای پرونده پسرم نوشتند که وقایعی که در مصاحبه ذکر کردید، دلالت بر این نمی کند که چه در گذشته و چه در آینده در معرض چنان برخورد شدیدی قرار بگیرد که معادل ظلم و ستم واقع شده باشید
از شرایط و چگونگی فضای مصاحبه با وکیلتون توضیح دهید؟
حتی اسم وکیل رو بهمون نگفتند و در جایی هم اسمش نیست، که بدونیم با چه وکیلی مصاحبه کردیم.
مصاحبه طولانی و خسته کننده ای بود به علت درد و رنج جسمی که داشتم، چندان مسلط به افکارم نبودم و نمی توانستم ذهنم را متمرکز کنم به طوری که چند بار بخاطر یادآوری خاطرات تلخ گذشته، حالم دگرگون شد و با صدای بلند گریه کردم چندبار برای تنفس و استراحت و تسکین دردم مصاحبه قطع شد و مجبور شدم جلسه مصاحبه را ترک کنم. وکیلم خیلی سخت گیر بود و اجازه نمی داد که راحت حرف بزنم تا به موضوعی اشاره می کردم، سریع حرفم را قطع می کرد و سوال دیگری می پرسید و رشته کلام را از دستم می گرفت. تمامی سوالاتش حول و حوش درگیرهای دو سال گذشته در ایران بود، در حالی که تمامی زندگی من و خانواده ام در طول زمان انقلاب در مخاطره بودم و سالها پیش پدرم محکوم به اعدام شده بود، برادرم را از دست داده بودیم و بایستی به این موضوعات اشاره می کردم تا بتوانم به دو سال گذشته شرایط سختی که بر ما پیش آمده بود، بیان کنم، اما وکیل اجازه حرف زدن را به من نمی داد و مدام وسط حرفهایم، سوال دیگری می پرسید. بعد از آن حتی حاضر نشد که شرایط جسمی مرا در نظر بگیرد و نقص عضو مرا که به خاطر حمله موتورسوارهای بسیجی برایم پیش آمده بود را نگاهی بیاندازد و وقتی هم به پایم و معلولیتم اشاره کردم با نگاه تند و بی ادبانه ای و با صدای بلند گفت، من که دکتر نیستم.
به نظر شما، دلیل ردی پرونده تان چه می تواند باشد؟
نمی توانم بفهم. از من مدرک خواستند، خوب چه مدرکی بالاتر از استخوان های خورد شده و بدن ناقص من می تواند، باشد که به دست موتورسواران و چماق داران بسیجی به این وضع گرفتار شدم و چند سال است که ویلچر نشین شده ام. من واقعا از این بی عدالتی شوکه شدم. فکر می کردم که به دنیای دموکراسی و مدنی پای گذاشتم و وکلای کمیساریای عالی به راستی نگاه حقوق بشرانه ای دارند، افسوس ....اشتباه فکر می کردم...اشتباه... من در تصورم این بود که صدای هموطنانم را به گوش جهانیان خواهم رساند، ولی غافل از این که صدای خودم هم کسی نمی شنود.
با توجه به شرایط و وضعیت جسمی شما و همچنین مشکلات خانواده آیا از طرف کمیساریای عالی پناهندگان حمایت مالی می شوید؟
نه ...اصلا یک بار به والی(فرماندار) شهر نوشهیر مراجعه کردم. خودش شرایط جسمی مرا را دید و من هم سعی کردم مشکلاتم را به گونه ای برایش بازگو کنم که ایشان تنها 50لیر ترکی به من کمک کردند.
شرایط و روحیه خودتون و بچه ها به چه شکل هست؟ و از وضعیت تحصیلی آنها در ایران حرف بزنید؟
سروش دیپلم ریاضی فیزیک است پسر فوق العاده درس خوان و باستعدادیه، همیشه نمراتش عالی بود، برای المپیاد ریاضی در ایران یک بار دعوت شد. زمانی که می خواستیم مدرسه اش رو عوض کنیم، مدیر مدرسه به ما اجازه نداد و می گفت که شما می خواهید، بهترین شاگرد مدرسه ما را به جای دیگری بفرستید، بعد از چند جلسه با معلمان به این نیت که ما منصرف شویم، بالاخره به سختی توانستیم انتقالی اش را بگیریم... خدا لعنت کنه باعث و بانی اش رو که اینگونه ما را آواره کردند و سرمایه های یک جامعه را فراری دادند، پسرم بایستی پارسال وارد دانشگاه می شد، نه این که به بیگاری برود و حق و حقوقی که برایش زحمت زیادی کشیده شده، پرداخت نشود. دانشگاه ترکیه هم هزینه ای بالای دارد، کاش از توانم بود که بچه ها را به مدرسه و دانشگاه بفرستم، هر روز شاهد سوختن شان هستم و دستم از همه جا کوتاه شده.نازنین دخترم هم به همین منوال بود، شاگرد خوب مدرسه بود. اما الان از لحاظ تحصیلی و زندگی عقب افتادند. شرایط بد مالی چندان است که ما حتی از تهیه فرم مدرسه که هزینه اش 70لیر ترکی بود، برای دخترم درمانده بودیم، کل خانواده من پنج نفر است و نه کسی در ایران داریم که ساپورتمان کند و نه سازمانی ما را زیر پوشش خودش قرار داده و این گونه می شود که برای هفتاد لیر تمام سال یک بچه دستخوش حوادثی می شود که غیرقابل باور است. خیلی دردناکه که آدم حتی نتونه جواب منطقیی به خواسته های به حق بچه هاش بده.با تمامی این مشکلات من هنوز هم به مبارزه خودم ادامه می دهم و تا رسیدن به ایرانی آزاد، دست از مبارزه نخواهم کشید.
در ترکیه، آیا همچنان فعالیت های سیاسی خودتان را ادامه می دهید؟
صددرصد. حتی با وجود تهدیدهایی که در ترکیه برای من و خانواده ام از طرف اشخاصی پیش آمد و پیام های تهدید آمیزی فراوانی که در فیس بوکم ارسال می شود، اما باز همان هدف اصلی ام که رسیدن به ایرانی آزاد و دمکراتیک است، ادامه می دهم. با وجود آن که روی ویلچر هستم اما در تظاهرات 22 بهمن سال گذشته همراه با خانواده ام مقابل سفارت ایران در ترکیه شرکت کردم و  تمامی تلاشم را به کار گرفته ام که اخبار و رخدادهایی که برای فرزندان ایرانی رخ می دهد را تکثیر و انعکاس  دهم. فرم شکایت از سران جمهوری اسلامی را به دفعان انتشار دادم و از دوستان دعوت کردم که این فرم را پر کنند، لینک های مربوط به آزادی زندانیان سیاسی را به امضاء و به دفعات تکثیر کردم
پرونده شما شامل چه پرونده ای می شود؟
سیاسی، من و خانواده ام از زمانی که به خاطر دارم مخالف رژیم جمهوری اسلامی بودیم و همین مخالفت ها و اعتراض هایی که داشتیم سبب شد که پدرم را از دست بدهم، پدری که از کودکی من شاهد شکنجه ها و زندانی شدن ایشان بودم و بالاخره جانش را برای رسیدن به آزادی از دست داد.
و کلام آخر..
حرف آخرم را خطاب به کمیساریای عالی پناهندگان می گویم؛ که به چه دلیل بایستی پرونده من بسته شود در حالی که خود آنها مقصر بوده و نامه ردی پرونده مرا دیر به دستم رسانده اند... چرا من که از نظر جسمی مورد حمله موتورسواران بسیجی قرار گرفته ام از من مدرک می خواهند آیا مدرکی بالاتر از ویلچر نشینی من وجود دارد... امیدوارم کسانی که مصاحبه را می خوانند از لحاظ حقوقی و قانون مرا و دیگر پناهجویانی که چنین مشکلاتی برایشان پیش آمده را راهنمایی و حمایت کنند....
تهیه و تنظیم: آرش شریفی شمیلی
لطفا نقطه نظرات و دیدگاههای خود را در زیر نوشته بیان کنید
با تشکر"روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

گزارش خبری از سیروان عنایتی: بیگاری اجباری پناهجویان ایرانی در ترکیه با کمترین دستمزد و بیشترین ساعات کاری ...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ آدینه, می 27, 2011‏ و ساعت 07:00 بعد از ظهر‏‏



 گزارش خبری از سیروان عنایتی: پناهجویان مجبورند با کمترین دستمزد بیشترین ساعات کاری را برای کارفرما به بیگاری بنشینند...
اکنون در کمال ناباوری مجبور هستم با کمترین پول بیشترین
 ساعات کاری را با توهینهای فراوان ،برای کارفرما بیگاری کنم
بسیاری از سرمایه داران کشور ترکیه دارای دهها کارگاه تولید مواد ساختمانی هستند و روزانه افرادی را در شهرهای مختلف ترکیه برای شکار نیروی کار ارزان (پناهجویان) می فرستند. نیروی کار ارزانی که پیشتر در کشور ایران پستهای کلیدی کشورشان را به عهده داشتند و تنها به خاطر باور به نام ازادی ورعدالت اجتماعی راهی دیار غربت شده اند و در این شرایط اسفناک استعدادهای انها از بین می رود و مشکلات زیادی جای گزین افکار دگراندیشانه انها می شود.

گزارش زیر رفتارهای غیرانسانی سرمایه داران ترکیه را با پناهجویان نشان می دهد و ثابت می کند که چگونه کشوری که تلاش می کند وارد اتحادیه ی اروپا شود از تعهدات خود درباره ی پناهجویان و برخورد جدی با سرمایه داران ترکیه در برابر بیگاری کشیدن از پناهجویان سرباز می زند.
در پی فشارهای پی در پی بر حکومت وقت ایران و مشکلات متعدد مردم این کشور روزانه دهها و صدها ایرانی کشورشان را ترک می کنند و وارد ترکیه شده و به عنوان پناهجو خود را به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل معرفی می کنند. اما عدم حمایت کمیسیاریای عالی سازمان ملل از پناهجویان از یکسو و اخذ پول خاک از پناهجویان از سوی دیگر و دیگر فشارهای اقتصادی پناهجویان ایرانی و افغانی و دیگر کشورهایی که در ترکیه پناهجو می باشند را وادار می کند تا ساعت های طولانی برای سرمایه داران ترکیه در کارگاههای غیر استاندارد کار و یا به شکلی بیگاری کنند....
صلاح الدین عزیزیان یکی از پناهجویان ایرانی در ترکیه در این رابطه می گوید:من در ایران یکی از مهندسین فعال عمران بودم و در بسیاری از پروزه های بزرگ فعالیت داشتم . پس از ظبط شدن کارگاهم در ایران توسط وزارت اطلاعات مجبور شدم راهی ترکیه شوم. اکنون در کمال ناباوری مجبور هستم با کمترین پول بیشترین ساعات کاری را با توهینهای فراوان ،برای کارفرما بیگاری کنم. وی می گوید:اینجانب زمانی هم که در ایران کار می کردم اگر یک کارگر افغانی در جایی برای من و یا با من کار می کرد فوق العاده انسانی با او برخورد می کردم و هرگز به ملیت او اهانت نمی کردم و باورهای عقیدتی او کاملابرای من محترم بود. بارها پیش امده بود که شخصا به خانه ی کارگرانم می رفتم و از نزدیک جویای احوال انها می شدم. اما متاسفانه هم اکنون مجبور هستم تمام دانش خود را که در دانشگاه در زمینه ی عمران اموخته بودم به کنار بگذارم و برای یک سرمایه دار  بی سواد ساعتهای طولانی بیگاری بکشم. انگار در کوره ی ادم سوزی ادلف هیتلر کار می کنیم . فریادهای بی رحمانه ی سرمایه دار ترک بر سر پناهجویان ناخوش احوال :
زود باش تند تند کار کن .چابک چابک !
چرا شما پناهجویان اینقدر تنبل هستید ؟خوب کار کنید. تندتر کار کنید. تنبلها .مگر می خواهید نانتان بریده شود ...

 پول خرید شیرخشک برای بچه ام را ندارم و سرماه صاحب خانه ی ترک
می خواهد مرا بیرون کند و در این شرایط
باید درباره ی اینکه چرا بهایی زاده هستم جواب پس دهم.
 حامد یکی دیگر از پناهجویان در همین کارگاه می گوید:
فشارهای روحی و توهینهای سرمایه داران به ما ایرانیان و مورد سوال قرار داردن فرهنگ غنی ایران توسط یک سرمایه دار بی سواد ترکیه برای من زجراورتر از بلند کردن کیسه های 80 کیلویی در این کارگاه و قرار دادن آنها روی نوار نقاله است.
ناصر یکی دیگر ازپناهجویان (که چند ماه دیگر به مقصد هلند ترکیه را ترک می کند) می گوید:
بسیاری از انها انقدر کوته فکر هستند که مشکلات
اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ترکیه را از چشم پناهجویان می بینند.
از دیدگاه من اظهارات و عملکرد مقامات سیاسی کشور ایران چهره ی ایرانیان را در دیدگان سرمایه داران ترک نازیبا کرده است و انها با دیدگاه حقارت به پناهجویان ایرانی می نگرند. بسیاری از سرمایه داران ترک احساس می کنند تحت فشار قرار دادن کارگران پناهجو عملا خدمت کردن به ملت ترکیه است. حتی بسیاری از انها انقدر کوته فکر هستند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ترکیه را از چشم پناهجویان می بینند. غافل از اینکه حضور پناهجویان برای ترکیه یک پتانسیل اقتصادی برای این کشور است اگر چه خود دولت ترکیه در ماههای اخیر با گرفتن پول خاک از این پناهجویان بی دفاع ثابت کرده است که چگونه حضور پناهجویان می تواند به اقتصاد این کشور یاری رساند.
 محمد یکی از پناهجویان بهایی که مدتی است در این کارگاه وحشتناک مشغول به کار است با صدای درد الود می گوید:
دردناکترین مساله برای ما بهایی ها سوالهای فاشیستانه ی سرمایه داران در باره ی اعتقادهای ماست. چون از یکسو بیشتر انها مسلمان سنی هستند و ما را نجس می پندارند و از سوی دیگر احساس می کنند ما حقمان این بوده است از ایران بیرون رانده شویم. محمد خاطر نشان می کند:اولین سوال سرمایه دار ترکیه در این کارگاه این است:
چرا از ایران فرار کردی و از همه مهمتر بگو ببینم مسلمان هستی یا نه ؟
نکند بهایی و یا مسیحی هستی؟
انگار بهایی بودن یا مسیحی بودن جرم است!
من برای کار امده ام . پول خرید شیرخشک برای بچه ام را ندارم و سرماه صاحب خانه ی ترک می خواهد مرا بیرون کند و در این شرایط باید درباره ی اینکه چرا بهایی زاده هستم جواب پس دهم..
 سعید پناهجوی مسیحی که پیش از محمد در این کارگاه مشغول به فعالیت بوده است می گوید:
با اینکه این سرمایه داران ترک می دانند ما پناهجوها (چه مسیحی و چه بهایی) بهتر از مسلمانان ترکیه ای برای انها کار می کنیم و نصف انها هم حقوق هم نمی خواهیم اما بارها پیش امده است در زمان صرف غذا خطاب به ما مسیحیان بی ادبانه و به صورت اهانت امیز می گویند:
دیوانه شدیم. همه ش عیسی مسیح. بسته دیگه غذاتونو بخورید.
مثل اینکه شما مسیحیان همتون از یک قماشید.
خوب اول غذا را بخورید بعد دعا کنید و خدا را شکر کنید. این همه وقت در زمان کار تلف می کنید حالا هم می خواهید سر سفره با دعا کردن و... وقت کشی کنید. ما مسلمانها یک خوبی داریم ابتدا غذایمان را می خوریم سپس از خدا تشکر می کنیم تنها با دوسه کلمه چرا شما مسیحیها اینقدر لفتش می دید؟
سعید می افزاید: گاهی اوقات اینگونه رفتارهای سرمایه داران ترک مسلمان با ما کارگران پناهجوی مسیحی مرا به گونه ای به یاد خاطرات بازجویی های زندان اطلاعات می اندازد.
پدرام پناهجوی 16ساله و مبتلا به بیماری قند در سخت ترین شرایط جسمی و روحی مجبور است کیسه های 50 کیلو گرمی را از ساعت 8 صبح تا 6 بعد از ظهر به روی نوار نقاله بیندازد. او برای تامین داروهایش مجبور است در این شرایط سخت کار کند و متاسفانه تا کنون نه کمیسیاریای عالی سازمان ملل و نه هیچ سازمان دیگری برای مشکلات او کاری را صورت نداده است. جالب اینجاست زمانی که او به خاطر مشکل سلامتی اش به اصرار دیگر کارگران استراحت می کند و دوستانش به او کمک می کنند تا او در یک بازه ی زمانی کوتاه استراحت کند فریاد صاحب کار ترک به زبان ترکی بلند می شود(هادی هادی چابک چابک) یعنی زود باش زودباش تندتر کار کن ...
تو گویی این سرمایه داران و صاحب کاران  بیش از جمهوری اسلامی از اتحاد پناهجویان در زمان کارکردن هراس دارند. البته در چندین مورد که صاحب کار به یک کارگر پناهجو توهین و یا حمله کرده است عکس العمل دلیرانه ی دیگر کارگران پناهجو این مساله را به خوبی نشان داده است و به همین دلیل است که سرمایه داران این کشور تمایلی به اتحاد پناهجویان در کارگاهها ندارند. کارگاههایی که در ان فشار ناشی از عدم اکسیزن لازم و نبود سیستم تهویه ی هوا بارها پناهجویان را راهی بیمارستانها کرده است و از همه دردناک تر انکه پس از این همه اهانتها و فشارهای کاری دقیقا در هنگام دادن حقوق ناگهان صاحب کار برای مدتی طولانی غایب است و یا در بیشتر مواقع بخش زیادی از دستمزد کارگران از طرف کارفرما پرداخت نمی شود.گاهی هم انقدر پناهجو برای دریافت پولش امروز و فردا می شود که از دریافت ان صرف نظر می کند. این سوای ان است که کل حقوق یک کارگر پناهجو کمتر از نصف حقوق یک کارگر بومی کشور ترکیه می باشد.
جالب اینجاست که برخی از این رفتارهای غیر انسانی به مراکز مربوطه گزارش شده است و پلیس این کشور توسط خود پناهجویان از برخی از مشکلات انها مطلع شده است. اما هیچگونه عکس العمل منطقی از خود نشان نداده است. اگر چه اخذ پول خاک از سوی دولت ترکیه از پناهجویان خود راه را بر سرمایه داران ترک این کشور هموارتر می کند تا اسانتر بتوانند نیروی کار ارزان پناهجویان را به بیگاری بکشند.
 این درحالیست که رسانه های ترکیه ادعا می کنند در کشور ترکیه هیچگونه بی عدالتی و پایمال شدن حقوق انسانها وجود ندارد و حقوق پناهجویان وکارگران کاملا محفوظ است و بدون هیچ تردیدی ترکیه این حق را دارد وارد اتحادیه ی اروپا شود
!!!
تهیه و تنظیم گزارش: سیروان عنایتی خبرنگار پناهجو
با سپاس فراوان از سیروان عنایتی برای تهیه چنین گزارش تکان دهنده یی...
منتظر دیگر گزارشات شما هستیم...
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)
لطفا دیدگاهها و نقطه نظرات خود را در زیر نوشته بیان دارید...با تشکر  

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

ماحصل گفتگوی اعضاء شورای نمایندگان انجمن با فرماندار شهر نوشهیر و پلیس امنیت ترکیه...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ پنج‌شنبه, می 26, 2011‏ و ساعت 07:22 بعد از ظهر‏‏
ویرایش‌های شما ذخیره شد.

ماحصل گفتگوی اعضاء شورای نمایندگان انجمن با فرماندار شهر نوشهیر و پلیس امنیت ترکیه...
شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) پس از چندین بار جلسه داخلی شورای نمایندگان به خاطر شرایط ویژه ای که در دو ماه اخیر به دلیل مشکلات روحی و روانی که برای پناهجویان ایرانی شهر نوشهیر رخ داده بود،الزاماتی را در راس کار شورای نمایندگان قرار داد تا جلسه اضطراری در تاریخ 24/5/2011 با فرماندار(والی) شهر نوشهیر داشته باشند و ضرورت امکان و تاسیس مکانی که مختص به پناهجویان ایرانی باشد را با تاکید دوباره به سمع و نظر والی شهر برسانند
...
در جلسه گفتگویی سه ساعته ای که با والی شهر نوشهیر برگزار شد، آقای صلاح الدین عزیزیان(سخنگو) و آرش شریفی شمیلی(روابط عمومی) انجمن حمایت از پناهجویان به همراه مترجم حضور داشتند. در این جلسه ریز خواسته های پناهجویان منجمله مجوز اجازه فعالیت دفتر رسمی مختص به پناهجویان ایرانی، طی نامه ای به زبان ترکی نگارش و با امضاء اعضاء شورای نمایندگان(ساسان مهری، حمیدذوالقدر،ساناز ایزدی، سیدخدرمیرسیدی،سیروان عنایتی، صلاح الدین عزیزیان و آرش شریفی) تقدیم فرماندر شهر نوشهیر گردید.
سخن اصلی این جلسه حول محور دایر بودن مکانی برای پناهجویان ایرانی بود تا پناهجویان بتوانند مشکلات و معضلات خود را به شورای نمایندگان انتقال دهند و شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان رابط بین فرماندار، پلیس و دیگر ارگان های دولتی واقع در شهر نوشهیر باشند. علاوه بر آن مشکلات روحی و روانی که برای پناهجویان در طی ماههای گذشته برای پناهجویان پیش آمده بود، شرایطی و اهدافی را در راس کار قرار می داد... چرا که اعضاء شورای نمایندگان با توجه به بضاعت و توانایی خود بارها و بارها به منزل پناهجویانی که قصد خودکشی داشتند، مراجعه و تمامی تلاش خود را به کار گرفته بودند تا شرایط حادی که برای پناهجو رخ داده بود را به شکلی تقلیل بخشند،متاسفانه پلیس شهر نوشهیر به جای قدردانی بارها اعضاء شورای نمایندگان را تحت بازجویی های طولانی قرار داده بود. سوال اصلی که سخنگو انجمن در این جلسه چنین مطرح کردند که چرا بایستی چنین بی برنامه گی هایی صورت گیرد و اعضاء شورای نمایندگانی که قصد داشتند از خودکشی پناهجویی که قصد جان خود را داشته، جلوگیری کنند مورد بازجویی طولانی مدت قرار می گیرد؟ و شاید اگر مجوزی دال بر اجازه حمایت از پناهجویان در اختیار شورای نمایندگان قرار می گرفت، چنین مسایلی رخ نمی داد..
فرماندار شهر نوشهیر با مطالعه نامه و دیدن تصاویر دلخراشی از خودکشی ساعد مهدی پور، مرتضی قمری، سیامند ساوج بلاغ سخت تحت تاثیر قرار گرفته و بیان داشت که تمامی تلاش خود را به کار خواهد گرفت که بار چنین هزینه هایی روحی و روانی و جسمی که برای پناهجویان رخ داده، را تقلیل ببخشد... وی به صورت شفاهی مجوز و اجازه به کار چنین دفتری را به شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان بیان داشتند و روال قانونی کار را نیز توضیح دادند... چرا که تاسیس چنین دفتری نیاز به حمایت یک شهروند ترک دارد یا نامه نگاری های بسیاری که بایست از طرف وزارت کشور مجوز آن صادر شود، همچنین پلیس شهر نوشهیر بایستی اجازه اولیه تاسیس چنین مکانی از طرف پناهجویان را صادر نماید و مراحل بایستی طی سلسله مراتبی نامه نگاری و رعایت شود... با این حال فرماندار شهر نوشهیر تاکید داشتند که به صورت غیررسمی شورای نمایندگان می تواند مکانی را انتخاب کنند تا زمانی که مجوز اصلی صادر شود
ماحصل این گفتگو چند ساعته، جلسه  ضروری دیگری را برای اعضاء شورای نمایندگان در پیش داشت که پس از به شور نشستن اعضاء شورای نمایندگان تصمیم بر آن شد تا بار دیگر خواسته های بیان شده طی جلسه ای با پلیس امنیت شهر نوشهیر انتقال داده شود..

در تاریخ 25/5/2011 اعضاء شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی جلسه چند ساعته ای با پلیس شهر نوشهیر(شاهین) با حضور مترجم پلیس برگزار کردند . در این جلسه تمامی گفته های والی از طریق سخنگوی انجمن به پلیس شهر نوشهیر انتقال و نامه امضاء شده فرماندار تقدیم پلیس گردید. شاهین(پلیس امنیت اتباع خارجی) در این زمینه بسیار ابراز نگرانی کرده و تاسف خود را نشان دادند و بیان داشتند که تمامی تلاش خود را برای پیگیری این موضوع به کار خواهند بست. قرار بر این شد در سریع ترین وقت لازمه نامه انتقادی شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی به پلیس آنکارا و وزارت کشور ارسال و نتیجه نهایی را بیان دارند.

نتیجه نهایی این جلسات به اطلاع اعضاء شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی خواهد رسید
...
لازم به ذکر است که اداره کردن، چنین مکانی نیاز به هزینه مالی دارد و حمایت تک تک پناهجویان و اعضاء انجمن را می طلبد
از تمامی اعضاء محترم حقیقی و مجازی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ ترکیه تقاضا داریم که حمایت های خود
را از انجمن دریغ ننمایند
...
شماره تلفن مسوول امور مالی- حمید ذوالقدر00905076587944: 

شماره تلفن روابط عمومی - آرش شریفی: 00905076586901

شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)
25/5/2011

ریاست محترم فرمانداری همان طور که مستحضر هستید، در نامه پیشین انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) باستحضار حضرتعالی رسانده ایم که صرف نظراز نیازهای مادی؛ پناهجویان در ترکیه با بحران‌های روحی وروانی فراوانی دست به گريبانند که برای برطرف کردن آنها میبایست شرایطي مطلوب فراهم آید تا مدت زمانی كه پناهجویان در تركيه زندگی می کنند به يك زمان مفيد و در خور توجه مبدل شود .به همین دلیل انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی پیشنهاد ایجاد و تاسیس مکانی فرهنگی را برای پناهجویان و پناهندگان و حتی شهروندان ترک به شما ارائه دادند تا هم پل ارتباطی خوبی بین مردم (اعم از پناهجویان ویا شهروندان عادی) و فرمانداری و پلیس شهر نوشهیر برقرار نماید و هم كساني كه از بضاعت بيشتري برخوردارند در آن مشاركت نموده و امکاناتی در اختیار پناهجویان قرار دهند.. تا از اين رهگذر با فراهم نمودن يك دوره سالم و سرشار از زندگي و قانون مداری آن را از یک تهدید بالقوه که می تواند زندگي پناهجویان را دست خوش خطرات فراوان نمايد به یک آرامش مطلوب برای پناهجویان و شما مسئولین مبدل سازد...
ریاست محترم فرمانداری به استحضار شما می رسانیم که متاسفانه ارایه این درخواست با توجه به مراودت و پشتیبانی فرماندار محترم همچنان روی میز باقی مانده است و هیچ گونه رسیدگی نشده است.همین امر سبب شد تا دوباره پیگیر این درخواست شویم و به اطلاع فرماندار محترم شهر نوشهیر برسانیم که شرایط سخت پناهجویی سبب شده جان بسیاری از پناهجویان به خطر افتد و مشکلات جدی تر دامن گیر پناهجویان شود.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

درخواست شورای نمایندگان انجمن از فرماندار شهر نوشهیر: لازمه حمایت از پناهجویان و پناهندگان داشتن مکان رسمی و داشتن مجوزی از طرف فرمانداری یا پلیس شهر نوشهیر است،

 

با درود
ریاست محترم فرمانداری شهر نوشهیر
باستحضار شما می رسانیم :
ساعد مهدی پور با بریدن رگ دست خود
اقدام به خودکشی کرد بیش از 36 بخیه
بر روی دست وی باقی ماند
سهل انگاری مطلق کمیساریا در خصوص پرونده پناهندگان وعدم ایجاد شرایط مناسب برای پناهجویان بارها و بارها فجایع غیرقابل جبرانی را به وجود آورده است چرا که هزاران پناهنده ایرانی، افغانی و غیره از سوی کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان در کشور ترکیه به امان خدا رها شده و هیچگونه کمک هزینه ای بابت زندگی حداقلی و مسکن در اختیار آنان قرار داده نمی شود. و مسوولیت تهیه و مخارج مسکن، خوراک و پوشاک و درمان بی هیچ تردیدی به عهده پناهجویانی است که در ترکیه اجازه کار قانونی ندارند و از سر ناچاری در سرمای زمستان و گرمای تابستان به کارهای شاق با دستمزد بسیار ناچیز و بمراتب کمتر از کارگران “بومی” تن می دهند و با حوادث ناگواری مواجه می شوند و از آنجا که مشمول قوانین کار نمی شوند، کسی در قبال جان آنان نیز مسئولیتی ندارد، علاوه بر این کمیساریای عالی پناهندگان فاقد تمهیدات ویژه برای کمک مالی یا درمانی به پناهجویانی که به علت بیماری و معلولیت در ترکیه زندگی خود را سپری می کنند


زندگی تبعیدیان(پناهجویان) در ترکیه را می توان به زندگی برزخیانی تشبیه کرد که نه راه پیش دارند و نه راه پس... آنها چنان در مرداب بلاتکلیفی و خفقان دست و پا می زنند که فریادشان در هیچ گوشه ای از دنیا شنیده نمی شود... سالها دربدری و بلاتکلیفی تاوان افکار دگراندیشانه آنهاست
ریاست محترم فرمانداری همان طور که مستحضر هستید، در نامه پیشین انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) باستحضار حضرتعالی رسانده ایم که صرف نظراز نیازهای مادی؛ پناهجویان در ترکیه با بحران‌های روحی وروانی فراوانی دست به گريبانند که برای برطرف کردن آنها میبایست شرایطي مطلوب فراهم آید تا مدت زمانی كه پناهجویان در تركيه زندگی می کنند به يك زمان مفيد و در خور توجه مبدل شود .به همین دلیل انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی پیشنهاد ایجاد و تاسیس مکانی فرهنگی را برای پناهجویان و پناهندگان و حتی شهروندان ترک به شما ارائه دادند تا هم پل ارتباطی خوبی بین مردم (اعم از پناهجویان ویا شهروندان عادی) و فرمانداری و پلیس شهر نوشهیر برقرار نماید و هم كساني كه از بضاعت بيشتري برخوردارند در آن مشاركت نموده و امکاناتی در اختیار پناهجویان قرار دهند.. تا از اين رهگذر با فراهم نمودن يك دوره سالم و سرشار از زندگي و قانون مداری آن را از یک تهدید بالقوه که می تواند زندگي پناهجویان را دست خوش خطرات فراوان نمايد به یک آرامش مطلوب برای پناهجویان و شما مسئولین مبدل سازد...
ریاست محترم فرمانداری به استحضار شما می رسانیم که متاسفانه ارایه این درخواست با توجه به مراودت و پشتیبانی فرماندار محترم همچنان روی میز باقی مانده است و هیچ گونه رسیدگی نشده است.همین امر سبب شد تا دوباره پیگیر این درخواست شویم و به اطلاع فرماندار محترم شهر نوشهیر برسانیم که شرایط سخت پناهجویی سبب شده جان بسیاری از پناهجویان به خطر افتد و مشکلات جدی تر دامن گیر پناهجویان شود
به همین روی شرایط سخت زندگی و تنهایی و دوری از وطن و خانواده سبب شده که بسیاری از پناهجویان تاب و تحمل این شرایط را نداشته و اقدام به خودکشی کنند و جان خود را تنها به علت عدم حمایت های سازمان کمیساریای عالی فدا نمایند...


محمد شیری با سوی مواد مخدر اقدام به خودکشی کرد و در تنهایی
و غربت زندگی را وداع گفت..
به طور نمونه:محمد شیری با سوی استفاده از مواد مخدر، اقدام به خودکشی کرد و جان خود را از دست داد که اگر مکانی قابل اطمینانی بود تا این شخص به آن مراجعه و مشکلات خود را بیان می کرد هیچ گاه چنین ضایعه ای بوجود نمی آمد و وی می توانست امروز به آرزوهایش بیاندیشد.
ساعد مهدی پور با بریدن شاهرگ دست خود تنها به دلیل فشارهای روانی و نبود مکان و موسسه ای که به آن مراجعه کند، اقدام به خودکشی کرد و هزینه مالی بسیاری را برای خود و خانواده اش متحمل شد و قلب پناهجویان و شهروندان ترک را به درد آورد.
مرتضی قمری، با خوردن سم نباتی اقدام به خودکشی کرد
در بیمارستان آرش شریفی روابط عمومی انجمن
از او پرستار می کند.
مرتضی قنبری با خوردن سم نباتی جان خود را دست خوش حوادثی کرد که با یک اقدام نوین از طرف فرماندار محترم هیچ گاه چنین رخدادی پیش نمی آمد، علاوه بر هزینه بیمارستان، پلیس بیش از دو ساعت با وی مصاحبه داشته و فشار روانی بیشتری را برای او متحمل کرده است که نبود افرادی هم زبان و هم درد با مرتضی قنبری سبب شده که دچار اختلالات روانی شود و شرایط سخت تری را تحمل و هر آن ممکن است دست به اقدام جدی تری زده و پناهجویان و شهروندان ترک را دچار بهت و ناباوری کند.

  سیامند ساوج بلاغ بیش از چندبار اقدام به خودکشی کردند،دار زدن خود با طناب، پرتاب خود از کوه، بریدن شاهرگ دست خود، پرتاب خود از ساختمان دو طبقه که جملگی این ضایعات تنها به دلیل نبود مکانی است که مختص به پناهجویان باشد تا بتوانند در آرامش بیشتری تبادل اندیشه کنند و باری از مشکلات آنها برداشته شود... درست همان زمان با خودکشی سیامند ساوج بلاغ یکی از زنان پناهجویان اقدام به بریدن شاهرگ دست خود کرده و زیان های مالی و روحی را برای خود و خانواده اش به همراه داشته است... و موارد بسیار دیگر که در خلوت صورت می گیرد و انجمن در جریان این اتفاقات ناگوار قرار نگرفته و خبردار نشده است.
ریاست محترم فرمانداری؛ جملگی این اتفاقات آن هم در مدت زمانی کمتر از دو ماه الزاماتی را برای فرماندار محترم به وجود می آورد تا در این زمینه چاره ای بیاندیشند و برای رفع آن و پایین آوردن حداقل هزینه مالی و جانی مکانی را در اختیار اعضاء شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) قرار دهند. انجمن حمایت از پناهجویان اعتقاد به این دارد که اگر مکان یا موسسه ای در اختیار پناهجویان گذارده شود باری از دوش پناهجویان برداشته و می تواند مشکلی از هزاران مشکلات پناهجویان را رفع نماید...
علاوه بر آن اعضاء شورای نمایندگان انجمن بر این امر تاکید دارند که نبود چنین موسسه ای خود برای دیگر پناهجویانی که سعی به مدد و یاری داشته اند، مسایل و مشکلاتی را به همراه داشته است...
به عنوان مثال زمانی که پناهجویان اقدام به خودکشی کرده اند، با شماره روابط عمومی انجمن پناهجویان تماس حاصل کرده و درخواست کمک دارند، حال اعضاء شوراء با توجه به بضاعت خود تمامی تلاششان را به کار گرفته اند تا این حوادث به فجایع دردناکی مبدل نگردد، و چون زمان این اتفاقات در نیمه های شب رخ داده، پلیس شهر ترکیه به جای قدردانی از اعضاء شورای نمایندگان آنها را ساعت ها بازجویی کرده اند...
سیمامند با بریدن شاهرگ دست خود، اقدام به خودکشی کرد و خوشبختانه
با رسیدن اعضاء شورای نمایندگان، این فاجعه به غمی دردناک مبدل نشد...
از این روی ما اعضاء اصلی شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) به نمایندگی از طرف اعضاء انجمن بر این اعتقاد داریم که لازمه حمایت از پناهجویان و پناهندگان داشتن مکان رسمی و داشتن مجوزی از طرف فرمانداری یا پلیس شهر نوشهیر است، تا اگر در طی اقدام های بشردوستانه اتفاقی رخ داد، اعضاء شورای نمایندگان تحت بازجویی های طولانی مدت پلیس و امنیت شهر نوشهیر قرار نگرفته و پیگیر موارد قضایی و پلیسی نشوند...
لازم به ذکر است که این مکان و موسسه کاملا در چارچوب قوانین ترکیه فعالیت خواهد داشت.
با سپاس از تمامی زحمات شما و به امید آن که فرماندار محترم شهر نوشهیر اندیشه ای درخور در باب این مسئله داشته و راه حلی دمکراتیک برای حل آن ارایه دهند...

شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)
23/5/2011

مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل یک جرم آشکار است

بیانیه سوم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه نوشهیر

Picture4135_189141_102821733134388_100002196850927_26136_5768273_n.jpg
بیانیه سوم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه نوشهیر
مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل یک جرم آشکار استهمانطور که در بیانیه های پیشین انجمن حمایت از پناهجویان ایرنی در ترکیه اشاره شده؛ کشور ترکیه فاقد هر گونه تسلیهات رفاهی، درمانی، مسکونی و… برای پناهجویان است و مسئولیت تهیه و مخارج مسکن، خوراک و پوشاک بی هیچ حرفی، به عهده پناهجویانی می باشد که در ترکیه اجازه کار قانونی نداشته و مجبورند در سرمای زمستان و گرمای تابستان به کارهای سنگین و غیرتخصصی تن بدهند. مضاف بر این، کمیساریای عالی فاقد تمهیدات ویژه برای کمک مادی یا درمانی به پناهجویان می باشد. به همین دلیل انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی در ترکیه (نوشهیر) بیانیه سوم خود را که مبنی بر مرگ تدریجی پناهجویان به علت سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بوده…خطاب به چهار سازمان(سازمان حقوق بشری در ژنو، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در آنکارا، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در وان، هلسینکی) و دیگر سازمان های حقوق بشری و مرتبط به امور پناهندگان اعلام داشته و خواهان رسیدگی فوری به این تراژدی اسفبار می باشد
مرگ پناهجویان بر اثر عدم تخصص در کار
با وجود این که در سالهای اخیر در قوانین کار ترکیه امکان اشتغال قانونی برای پناهجویان فراهم شده اما بخاطر مشکلات زیادی که برای گرفتن اجازه کار وجود دارد این حق هنوز به صورت یک نوشته ناکار آمد باقی مانده است. از این رو بیشتر پناهجویان به اشکال غیرقانونی به کار مشغول می شوند،همین امر همیشه با بروز حادثه ای همراه بوده و جان پناهجو را به مخاطره انداخته و در بسیاری از موارد منجر به مرگ پناهجو می شود
چهارشنبه۱۱ اوت ۲۰۱۰جوان ۱۹ ساله افغان بنام “گل افغان میرافغان” که در شیفت شب برای امرار معاش مشغول کار بوده است در حین کار با دستگاه”بالابر” دچار سانحه برق گرفتگی شده و بعد از انتقال به بیمارستان علیرغم تلاش پزشکان، با کمال تاسف جانش را از دست می دهد. گل افغان از سال ۲۰۰۷ توسط کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان بعنوان پناهنده برسمیت شناخته شده و از آن موقع در انتظار اعزام به کشور ثالث بود
بی هیچ تردیدی گل افغان نگون بخت فراری از جنگ؛ اولین قربانی شرایط دهشتناک کار در محیط ناامن با شرایط مخاطره آمیز نبوده و نیست. متاسفانه سلب مسئولیت کمیساریالی عالی و چشم پوشی کامل این سازمان نسبت به حفظ جان و امنیت پناهندگان، با توجه به فقر و گرسنگی روز افزون و تمکین به شرایط ناامن کار،پیوسته هستی پناهجویان را با تهدیدی دائمی روبرو کرده است
مرگ انوش نامور پناهنده ایرانی در ترکیه در۴ دسامبر۲۰۱۰ بر اثر برق گرفتگی (سه فاز) هنگام کار با دستگاه برش، توسط پلیس ترکیه گزارش می شود. انوش از فعالان سیاسی بود و سالها برای برقراری دموکراسی و آزادی در کشورش مبارزه کرده بود، متاسفانه انوش ۲۶ ساله تنها به علت سهل انگاری کمیسیاریای عالی پناهندگان در مقابل جان پناهجویان، جان خود را از دست می دهد
قاسمعلی رادپور ۴۵ ساله، مقیم شهر آفیون، بعنوان پناهجو در این شهر اقامت داشت. پلیس شهر آفیون علت مرگ او را نیز برق گرفتگی اعلام کرده است
مرگ پناهجویان به علت بی توجهی سازمان کمیساریای عالی پناهندگان در قبال جان بیمارشان
چنین بی توجهی در حالی صورت می گیرد که در بسیاری از شهرهای ترکیه بیمارستانهای دولتی به پناهجویان سرویس کافی نمی دهند به همین خاطرهمان گونه که بارها مشاهده شده است، بسیاری از پناهجویان به علت تمکن مالی و کم توجهی مسوولین کمیساریای عالی سازمان ملل مستقر در آنکارا جان خود را از دست می دهند
به طور مثال هفتم ماه آوریل ۲۰۱۰، فرخ محمدی(فعال سیاسی) در بیمارستان شهر کایسری بر اثر بیماری سرطان فوت می کند. فرخ محمدی به همراه همسر و دو فرزندش ، بیش از سه سال پناهجوی ترکیه بوده و درخواست پناهندگی که به سازمان ملل ارائه داده با سهل انگاری مطلق سازمان ملل مواجه و پرونده ایشان مختومه اعلام می شود
۲۵ ژانویه ۲۰۱۱محمد شیری به علت سوئ مصرف دارو خودکشی می کند و به زندگی خود پایان می دهد در حالی که در اوج جوانی به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده بود که آینده ای امیدوار را نظاره گر باشد
ساعد مهدی پور ۲۰ژانویه ۲۰۱۱ ساکن شهر نوشهیر با بریدن رگ دست خود، دست به خودکشی زده و رویاهای ناتمام خود را به افق می سپارد، خوشبختانه به علت رساندن وی به بیمارستان، ساعد از مرگ حتمی نجات پیدا می کند
علی اکبر لطفی فرد(۶۲ساله) مرگ به علت تومار مغزی… مرحوم لطفی پناهنده سیاسی- اجتماعی بود که به همراه همسر و دو فرزندنش، پس از چهارسال شرایط سخت زندگی و دست و پنجه با مرگ، در ژانویه ۲۰۱۱ به عنوان پناهنده از طرف کمیساریای عالی پذیرفته می شود. متاسفانه بیماری رنج آسای وی، که از ۲۰۰۹ با آن مبارزه می کرد به علی اکبر لطفی اجازه اقامت مامنی امن نداد و ژانویه ۲۰۱۱ با زندگی وداع گفت. لازم به ذکر است که خرج و مخارج بیمارستان وی بیش از ۳۰هزارلیر ترکیه از طرف خانواده اش با شرایط بسیار سختی تامین شده و با توجه به این که مرحوم لطفی در ترکیه و در شرایط پناهجویی دچار تومار مغزی شده اما از طرف سازمان کمیساریای عالی هیچ گونه کمک هزینه به وی و خانواده اش، تعلق و پرداخت نشده است
اینها تنها نمونه های در سالهای اخیر بود که کمیساریای عالی هیچ گاه درصدد پیگیری مواردی از این دست بر نیامده و متاسفانه، مسئولین امور پناهندگان کشور ترکیه نیز کمترین توجهی به وضعیت پناهجویان و بویژه پناهجویان ایرانی ساکن این کشور نداشته و هر از گاهی قوانین سختگیرانه تری را در قبال اقامت آنها در این کشور، از جمله وصول مبالغ سنگینی با عنوان پول خاک و … وضع می کنند
اخذ این مبالغ سنگین در حالی صورت می گیرد که دولت ترکیه ، امکان اشتغال پناهجویان خارجی را تقریبن غیرممکن ساخته و پناهجویان برای تامین هزینه های زندگی خود ناچار به انجام کارهای سیاه و غیرقانونی با ساعات کار بیشتر و یک سوم درآمد معمول هستند. حال با چنین شرایطی بیشتر پناهجویان تن به کارهای طاقت فرسا زده و برای امرار معاش مجبور به قبول چنین بی عدالتی هستند، با این وجود، متاسفانه در بسیاری از مواقع پناهجویان شاهد عدم پرداخت دستمزد از سوی کارفرما بوده و به کرات پیش آمده که پناهجویان از دستمزد چند روز یا هفته خود تنها به خاطر نیاز شدید مالی بگذرنداین در حالی است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نیز واکنشی مناسب در قبال اینگونه برخوردهای دولت ترکیه از خود نشان نداده و با بی تفاوتی از کنار این مسائل عبور می کند
همان طور که اشاره شد، متاسفانه بارها شاهد مرگ پناهجویان در ترکیه بوده ایم ، از ترور ، خودکشی ، برق گرفتگی و غرق شدن در دریاها گرفته تا مرگ و میر ناشی از بیماریهای قابل درمان و یا لاعلاج ، تمامن محصول مستقیم شرایطی هستند که دولت ترکیه و کمیسیاریای عالی پناهندگان- مستقر درآنکارا – برای پناهجویان به وجود می آورند
سهل انگاری مطلق کمیساریا در خصوص پرونده پناهندگان وعدم ایجاد شرایط مناسب برای پناهجویان بارها و بارها فجایع غیرقابل جبرانی را به وجود آورده است چرا که هزاران پناهنده ایرانی، افغان و غیره از سوی کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان در این کشور به امان خدا رها شده و هیچگونه کمک هزینه ای بابت زندگی حداقلی و مسکن در اختیار آنان قرار داده نمی شود. از این رو آنان از سر ناچاری به کارهای شاق با دستمزد بسیار ناچیز و بمراتب کمتر از کارگران “بومی” تن می دهند و با حوادث ناگوار این چنینی مواجه می شوند و از آنجا که مشمول قوانین کار نمی شوند، کسی در قبال جان آنان نیز مسئولیتی ندارد
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی بر این امر پافشاری می کند که بایست به این شرایط غیر انسانی پایان داده و راه برون رفت از این سرگردانی و جلوگیری از تراژدی های انسانی بمراتب بیشتر را در تحقق مطالبات ذیل می داند
۱-پرداخت هزینه زندگی و مسکن از جانب (یو ان) به کلیه متقاضیان پناهندگی از بدو ورود و تقاضا پناهندگی از این سازمان تا اعزام آنان
۲-تسریع در اعزام پناهندگان پذیرفته شده از جانب کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان تسریع در روند رسیدگی به پرونده پناهجویان در کوتاه ترین زمان
۳-رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده های استینافی و بررسی مجدد این پرونده ها که سالیان طولانی منتظر پاسخی از طرف کمیساریای عالی پناهندگان می باشند
۴-لغو فوری هزینه”پول خاک” – (این امر باعث می شود که پناهجویان برای تامین این هزینه خود را به مخاطره بیاندازند تا بیش از این اسیر قوانین نابرابر نشوند)
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی -ترکیه(نوشهیر) در عین حال از سازمان های مرتبط به امور پناهندگی و دیگر سازمان ها و شخصیتهای مدافع حقوق بشری پیشاپیش می خواهد تا با صدور اطلاعیه و اقدامات عملی دیگر ، سازمان کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/ آنکارا مجاب به پذیرفتن خواسته های به حق پناهجویان نمایند
شورای نمایندگان انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)