۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

پناهجوی ایرانی که 26سال عمر خود را در کمپ گذرانده، می گوید: در کمپ به دنیا آمدم اما نمی خواهم در کمپ بمیرم...

تلفن تماس : آزاد جوانمیری واقع در کمپ الولید: 0046704818811
آزاد جوانمیری پناهجوی ایرانی ، در کمپ التاش(عراق) در اوج بی پناهی آوارگی از مادر متولد و الان 26 ساله که سرگردان و بلاتکلیف در مسیر کمپ های التاش، ناکجا آباد و الولید کودکی، نوجوانی و جوانی خود را گذرانده و می گذراند.
 به راستی کدام یک از ما عمق چنین فاجعه ای را لمس و تا به حال به چشم خود دیده ایم؟
26 سال تمام سقف خانه ات چادرهای رنگ و روفته کمیساریای عالی پناهندگان باشد. نه مدرسه ای، نه خانه ای، نه شغلی، نه شهربازی و نه پارکی و نه سینمایی... چگونه می توان تاوان این ناملایمات را به آزاد پرداخت؟!!!... تنها آزاد چنین سرگذشتی ندارد 173 ایرانی دیگر از سال 1979 تا به امروز سرگردان و بلاتکلیف، بی هیچ توشه و شغلی زندگی خود را می گذرانند...آزاد می گوید، در کمپ به دنیا آمده ام اما نمی خواهم در کمپ بمیرم...تراژدی این واقعیت را چگونه می توان با آزاد همدرد شد؟... به او قول اطلاع رسانی و مدد را داده ام... اما چگونه؟!!! کار من تنها نوشتن است...آنان که می توانند و دستی بر آتش دارند باید قصه زیبایی برای پایان این تراژدی بنویسند... با آزاد جوانمیری به گفتگو نشستم تا ناگفته هایش را بیان کند... کتابی از درد و رنج در سینه داشت و از خودش حرفی نمی زد... شروع و پایان حرفهایش درد و رنج 173 ایرانی بود که آن جا بلاتکلیف مانده اند و نگران کودکانی بود که مبادا سرگذشت او سرتیتر زندگی شان شود... ادامه کلام را به آزاد می سپارم ...
آزاد جان ، کلام را از ابتدا آغاز می کنیم...چه اتفاقی افتاد که ایران را ترک کردید؟
سالیان طولانی جنگ ایران و عراق که جمهوری اسلامی از آن به نام دفاع مقدس نام می برد، و ما کُردها آن را نسل کشی برنامه ریزی شده می گوییم، سبب آوارگی پدر و مادرهای  من و هزاران کُرد ایرانی دیگر شد. کُردهایی که خانه و زندگی شان در مرز ایران و عراق وجود داشت و هر روز زیر بمباران دو طرف جنگ قرار می گرفتند. همین امر،سبب آوارگی و ترک سرزمین مادری شد.  هزاران  کُرد ایرانی در ارودگاه التاش نزدیکی استان انبار سکنی گزیدند. سالها بی عدالتی و رنج و بی خانمانی...سالها گرسنگی ...سالها بیماری...  در طی این سالیان دراز و بی خبریف پدران و مادران ما شاهد از دست دادن جان کودکانشان بودند... دستاورد این همه رنج قبرستانی در نزدیکی کمپ التاش بود با 5000 قطعه گور که با نام یا بی نام و نشان مزین شده است....پس از حمله های امریکا به عراق و سقوط حکومت بعث، کمپ التاش به مکان خطرناکی هم برای پناهجویان مبدل شد و هم برای حکومت تازه مستقر شده، چرا که افرادی بسیاری از القاعده و نیروهای بعثی و حتی عوامل جمهوری اسلامی در آن رخنه کرده  و باعث ترور بسیاری از پناهجویان شده بودند...همین امر سبب شد که کمپ التاش تعطیل و به کمپی واقع در مرز عراق و اردن انتقال داده شویم...
در کمپ التاش چه تعداد کُرد ایرانی زندگی می کرد؟
بیش از دهها هزار کُرد ایرانی سالیان متمادی در این کمپ بی هیچ امکانات رفاهی زندگی می کرد. چه بسیار از کودکان، زنان، مردان و جوانان بر اثر کمبود مواد غذایی و عدم امکانات پزشکی و حتی توسط نیروهای اسلام گرا افراطی و القاعده کشته و جان خود را از دست دادند. قبرستانی با 5000قطعه گور در نزدیکی کمپ التاش خود گواهی بر این مصیبت و تراژدی است و هر آنچه را که بتوان انکار کرد، هیچ گاه نمی توان این گورها را از بین برد و این لکه سیاه عدم همکاری سازمان های حقوق بشری و کشورهای مدافع حقوق بشر را پاک کرد. کمپی که از سال 1980 با تعداد بی شماری پناهجو ایرانی نام گذاری شد و الان بیش از سی سال از آن زمان می گذرد و هنوز 173 ایرانی بازمانده این کمپ هستند که از طرف سازمان های حقوق بشری به آن توجهی نشده و کودکان آنها بی سواد و بی حرفه و شغلی مانده اند و هم بازی عقربها و مارمولک و مارهای این بیابان شدند.
تعداد بیشماری ایرانی در این کمپ بودند، چرا از آن تعداد 173 ایرانی باقی مانده است؟
زمان انتقال کمپ التاش به خاطر مسایل و مشکلات امنیتی که برای پناهجویان به وجود آمد، بسیاری از ایرانیان پناهجو در این کمپ به کمپی نزدیک مرز عراق و اردن رفته و تعدادی هم به کشورهای ترکیه پناه برده و حتی بسیاری از ایرانیان به علت شرایط بسیار سخت این کمپ به ایران بازگشتند... خوشبختانه در سال 2003 بیش از 1300 پناهجو توسط کشورهای پناهنده پذیرفته شدند. و زمانی که ما به این ارودگاه که نزدیک مرز اردن رسیدیم، دولت اردن دیگر هیچ پناهجویی را نمی پذیرفت و مرزهایش را به روی تمامی پناهجویان بسته نگه داشت. که پس از آن به مدت پنج سال در کمپی به نام ناکجا آباد که نه زیر نظر کشور عراق بود و نه جزء حوزه استحفاظی اردن محسوب می شد، خانه به دوش تر از قبل زندگی را به امید آینده ادامه دادیم. متاسفانه در طی این مدت پنج سال؛ کمیساریای عالی به بهانه این که این اردوگاه زیر نظر هیچ کشوری نیست و رسمیت ندارد، کمک های ناچیز خود را از ما پناهجویان دریغ کرد ه بود... به علت همین بی توجهی چه بسیار کودکان بیمار و معلول و ناقص پای به زمینی گذاشتند که هیچ کشوری آن را به رسمیت نمی شناخت...
کمپ الولید که شما را منتقل کردند آیا شرایط بهتری از لحاظ رفاهی برایتان فراهم شد؟
کمپ الولید در یک بیابان واقع شده و شرایط آن چندین برابر سخت از کمپ های قبلی است. شاید از طرف کمیساریای عالی پناهندگان کمک های حداقلی دریافت کنیم اما نبود امکانات بهداشتی، فرهنگی و کمبود مواد غذایی آسیب های جبران ناپذیری را برای پناهجویانی که سالها زندگی را در کمپ های دیگر گذرانده اند، به ارمغان آورده است. بچه هایی که سالها از لحاظ تحصیلی عقب افتاده و بزرگ شدند و طعم رفتن به مدرسه و در کنار دیگر بچه ها را نچشیده اند، گرمای سوزان تابستان و سرمای غیرقابل زمستان زندگی پناهجویان را مختل کرده. بیمارهای خونی و مسری که بین پناهجویان شیوع پیدا کرده، اسهال های خونی، خون دماغ های پی درپی، فشار خون بالا، ناراحتی های پوستی و نیش زدن های عقرب و مار و حشرات بیابانی همه و همه دست به دست هم داده تا توان پناهجوی سالها آواره را به زانو درآورد. به هیچ عنوان این کمپ شرایط زیستی برای پناهجویان نداشته و ارودگاه جنگی و یا زندانی است که با چندین لایه سیم خاردار احاطه شده و خروج از آن غیرممکن است.
در کمپ الولید تنها شما بازمانده های کمپ التاش زندگی می کنید؟
خیر...90 خانواده پناهجوی اهوازی، 200پناهجوی فلسطینی که قبلا 1700خانواده پناهجو بودند و خوشبختانه از طرف کشورهای ثالث مورد حمایت قرار گرفته و اکثر آنها راهی کشور سوم شدند.
طی این مدت آیا با سازمان حقوق بشری توانستید ارتباط برقرار کنید؟
بله... شرایط غیرقابل تحمل این کمپ سبب شد که پناهجوها در کنار هم قرار بگیرند و برای رساندن حرفهایشان به گوش سازمان های حقوق بشری دست به تحصن های عمومی بزنند. به طوری که هنوز هم این تحصن ها ادامه داشته و از صبح تا عصر جلوی دفتر کمیساریای عالی پناهندگان به نشانه اعتراض و رسانه ای کردن این مشکلات تجمع کرده و به این تحصن اعتراضی خود ادامه خواهیم داد تا زمانی که نتیجه ای حاصل شود.
تا به حال نتیجه ای هم گرفته اید؟
متاسفانه خیر... به جای رسانه ای کردن فریاد این بی عدالتی بیشتر مورد بی مهری قرار گرفته و آزرده خاطر شدیم. به طور نمونه 25 ماه مه، دو خانم پناهجو دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند و بیش از 30 روز این اعتصاب غذا ادامه داشت. آنها می خواستند شرایط غیرانسانی که برای خود و فرزندانشان پیش آمده و سالها بی پناهی و بلاتکلیفی را با زبان بی زبانی به گوش وکلای کمیساریای عالی پناهندگان رسانده و حمایت این سازمان را نسبت به خود و دیگر پناهجویان جلب کنند. متاسفانه مسوولین کمیساریای عالی به جای رسیدگی به این موضوع چندین نفر که یونیفرم پلیس را پوشیده بودند را با اجازه خود به داخل کمپ راه داد و این دو خانم را با زور و توهین و اهانت به بیمارستان منتقل کردند، که در این حین درگیری هم بین پناهجویان و این افراد صورت گرفت و آسیب های بسیار جدی برای پناهجویان به عمل آورد. و ماشین کمیساریای عالی با سرعت به تجمع پناهجویان یورش برده و سبب زیر گرفتن یکی از خانم های پناهجو شده که ساعد دستش بالکل شکست و دیگر پناهجویان نیز مورد توهین و افتراء و آسیب های جسمی قرار گرفتند .
چه عاملی سبب شد که ماشین کمیساریای عالی پناهندگان به سمت پناهجوها یورش ببرد؟
جمع کثیری از پناهجویان در روز جهانی پناهنده گان، دست به تحصن عمومی زده و از ساعت هشت صبح تا دوازده شب این تحصن هر روز و به طور متوالی ادامه هم اکنون ادامه دارد، در این روز وکلاء کمیساریای عالی پناهندگان به جای رسیدگی به درخواست ها و مطالبات ما، درخواست کمک از گارد یونیفرم پوش عراق کرده و با چندین نفر از این افراد وارد کمپ شدند، با تهدید و اهانت به سمت زن هایی که اعتصاب غذا نامحدود کرده بودند رفته و با بی حرمتی و بی احترامی تمام آنها را به زور داخل آمبولانس کردند، چنین از عملی از طرف وکلای کمیساریای عالی برای پناهجویانی که دست به تحصن مسالمت آمیز زده و خواستار رسیدگی به پرونده هایشان بودند، بسیار سخت تمام شد. و پناهجویان تاب این بی حرمتی را نداشته و با نیروهای پلیس درگیر شده و به زد و خورد پرداختند. نیروهای یونیفرم پوش گارد عراق نیز با تمام توان به جان پناهجوها افتاده و حسابی تن و بدن پناهجویان را زخمی و آسیب های جدی وارد آوردند. وکلای کمیساریای عالی هم به جای رسیدگی به این موضوع، ماشینشان را روشن کرده و با سرعت تمام به سمت پناهجوها حرکت کردند که زد و خورد و درگیری چنان بالا بود که ماشین کمیساریای عالی چندین نفر را زیر گرفت و موجب شکستگی دست یکی از زنان پناهجو شد.
برای امرار معاش چه کار می کنید؟
ما که سالهاست گرفتار در کمپ هایی گونه گون هستیم و هیچ امکانات رفاهی نداشته و نداریم، باتبع کاری هم وجود ندارد که بخواهیم انجام دهیم. از طرف کمیساریای عالی هر نفر به طور ماهیانه، یک کیلو برنج، یک کیلو شکر، یک کیلو چایی، دو عدد صابون، یک کلیو تاید، یک عدد شامپو، یک کیلو گوشت، دو بسته پنیر دریافت می کند. و روزانه هر نفر سه عدد نان باگت کوچک سهم غذایی شان هست...از لحاظ میوه و سبزیجات که به هیچ عنوان چنین چیزی دریافت نمی کنیم و تمامی بچه ها از میوه و سبزیجات محروم هستند. پوشاک نیز همان کهنه هایی که داشتیم می پوشیم و سهمی از لحاظ پوشاک برای ما در نظر گرفته نشده است.
و کلام آخر...(هر چند مصاحبه با شما تازه آغاز شده و نیاز به اطلاع رسانی و مصاحبه های بسیار است اما برای پایان این شماره)....
من 26 سال سن دارم و در کمپ به دنیا آمدم. هیجده سال اول زندگی ام را در کمپ التاش گذراندم و تمامی زندگی من از لحظه تولد تا به امروز در سه کمپ مختلف سپری شده است.آیا حق دیدن زندگی بیرون از کمپ را ندارم، به چه جرمی من و بیشتر کودکان امروز و دیروز بایست کودکی و نوجوانی و جوانی شان را در کمپ بگذرانند... تنها این سوال را می خواهم از سازمان های حقوق بشری بپرسم، ما تاوان چه گناهی را پس می دهیم؟!!! آن گونه که از خبرها شنیده می شود، حکومت عراق قصد تعطیلی کمپ الولید به مانند کمپ اشرف را داشته و پیگیر همان سیاست است... حال با چنین اوضاعی آیا ما پناهجویان محکوم به تبعید اجباری هستیم آن هم در شرایط قرون وسطایی... من از تمامی کسانی که این مصاحبه را می خوانند، می خواهم که پیگیر معضلات و مشکلات ما پناهجویان در کمپ الولید باشند، فاجعه بزرگتر از آن است که در چند خط بیان شود...


تهیه و تنظیم: آرش شریفی
شماره تماس با روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه:00905076586901 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر