۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....


من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
by انجمن حمایت از پناهجویان on Thursday, September 22, 2011 at 10:46pm
 من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم...
 ______________
شرایط سخت گذران زندگی اجتماعی، سیاسی و مذهبی در ایران سبب شده که ایرانیان بسیاری در چند ساله اخیر، خاک ایران را ترک کنند و خود را با هر شرایطی به کمیساریای عالی پناهندگان برسانند شاید رهایی یابند از استرس و فشارهای روحی و روانی و جسمی که هر روز از طرف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر آنها وارد می شد... اگر از فعالیت های سیاسی و اجتماعی و دانشجویی فعالین در ایران فاکتور بگیریم، شرایط ادامه زندگی برای مردم عادی که حتی نگاه سیاسی نداشته و مشغول گذران زندگی هستند نیز این روزها سخت دشوار شده است. امین آریا جوان آریشگری است که جرمش کوتاه کردن موی خانم هایی است که دوست دارند گیسوان خود را به مد روز اصلاح و آرایش کنند... او در ایران شکنجه شده، حکم شلاق گرفته و مغازه اش پلمپ شده است....وی به تازه گی وارد ترکیه شده و با شرایط سخت تری این روزها دست به گریبان است... با امین آریا گفتگویی داشتیم تا بیان کنیم شرایط زندگی در ایران این روزها دستخوش تحولات عظیمی شده است و بهای نفس کشیدن در ایران بی حرمتی و شکنجه و تعارض به زندگی است...
با سپاس از ارتباط شما...پیش از هر سخنی بایست بگویم که این گفتگو در فیس بوک و در وبلاگ انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) منعکس می شود. آیا مشکلی با این موضوع ندارید.
خیر... هیچ مسئله ای و مشکل خاصی در بین نیست.
طبق هر گفتگویی، سخن را با بیوگرافی شما آغاز می کنیم...
من امین آریا متولد یک اسفند 1363 در بندر انزلی(پهلوی سابق) هستم. متاهل و در ایران به شغل آرایشگری مشغول بودم و نزدیک مزار مرحوم سیروس قایقران در کولیور مغازه داشتم.
چه اتفاقی برای شما رخ داد که مجبور به ترک ایران شدید؟
در ایران همان طور که اشاره کردم، حرفه من آرایشگری بود و کارهای آرایشگری و پیرایشی را انجام می دادم. اگر حمل بر خودستایی نباشد در کارم حرفه ای بودم و علاوه بر آقایان در بین خانم ها هم مشتریان خاصی بودند که به آرایشگاه من مراجعه می کردند. توانایی و مهارت من در ارایه مدل های جدید و به روز و جوان پسند سبب همین امر شده بود. متاسفانه شرایط به گونه ای شد که از طرف اداره اماکن و بسیج محله و نیروهای انتظامی بارها تحت اخطار و فشار و تهدید قرار گرفتم. برادر و پدر همسرم جزء نیروهای امنیتی بودند و نقش زیادی در این حیطه بازی کردند به طوری که بیشترین تهدیدها و فشارها از جانب نیروهای امنیتی و انتظامی از طرف آنها شانتاژ می شد و پرونده های بسیاری بر علیه من جمع آوری کردند و باعث پلمپ واحد صنفی من شدند و سرانجام تحت تعقیب پلیس قرار گرفتم. همین عوامل سبب شد که به صورت غیرقانونی از ایران خارج شوم.
آیا تحت بازجویی قرار گرفتید یا زندان و شکنجه و...شوید؟ یا هر مشکل دیگری که از جانب نیروهای امنیتی برای شما پیش آمده باشد...
بله...یک بار به علت آرایش موی دو خانم، دستگیر شدم و کتک های بسیاری از جانب نیروی انتظامی خوردم و در حکمی که برای من صادر شده بود، حکم شلاق هم بود که با پرداخت پول توانستم، این حکم را بلااجراء درآورم. آن زمان دو روز در بازداشتگاه آقای قاضیان بودم. در پایان نیز با پرداخت جریمه نقدی بسیار، حکم به برائت من صادر شد.
خانم هایی که شما آرایشگرشان بودید، چه سرنوشتی پیدا کردند؟
آن خانم ها سرنوشتی همچون سرنوشت من پیدا کردند.
گفتید از راه غیرقانونی از ایران خارج شدید، از شرایط راه صحبت کنید و اگر مشکل خاصی برای شما یا دیگرانی که با شما همراه بودند، لطفا به آن اشاره کنید...
من از مرز ارومیه وارد خاک ترکیه شدم. به تبع شرایط و سختی راه و کوهستانی و پیاده روی های طولانی مدت نفس و جانی برای آدمی نمی گذارد، و استرس بسیار و فشارهای روحی و روانی و ترس از دستگیری و گرفتار شدن توسط مرزبانان خود مزید به علت بود. همراه با من بیش از چهارصد افغانی نیز بودند. خدا رو شکر، کسی دستگیر نشد یا مشکل حادی برای آنها بوجود بیاید. پس از این همه سختی به وان رسیدیم و بعد از آن استانبول ... بنا بر این بود که از استانبول به سمت هلند پرواز داشته باشم،متاسفانه در فرودگاه آتا تُرک دستگیر شدم.
پس از دستگیری آیا پلیس ترکیه، شما را به ایران دیپورت نکرد؟
دقیقا چنین برنامه ای داشت، یعنی دیپورت به ایران، اما در فرودگاه به خاطر فشارهای روحی که به من وارد شده بود، تصمیم به خودکشی گرفتم، پیش از آن که به دست پلیس ترکیه گرفتار شوم. خوشبختانه افراد و اشخاص آگاهی در مسیر راه من قرار گرفتند و مانع خودکشی من شدند، با راهنمایی های آنها خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم.
الان چه مدت زمان می گذرد که خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید و وضعیت پرونده شما به چه صورتی است؟
حدود دو ماه پیش خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم که به پلیس شهر چانکری معرفی شدم که بایست پس از ثبت نام در مقر پلیش شهر چانکری،آنها تاریخ مصاحبه اصلی را به من اطلاع دهند. ظرف دو روز آینده بایست در شهر چانکری باشم.
تنها هستید یا به همراه همسرتان خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید؟
تنها هستم. و متاسفانه برادر و پدر همسرم که اشخاص مذهبی و متعصبی هستند، او را مجبور به طلاق غیابی خواهند کرد.
با شرایط پناهجویی چقدر آشنا هستید؟
در ترکیه دوستانی ظرف این مدت کوتاه پیدا کردم و این شانس بزرگی است بعد از این همه فلاکت و بدبختی...آنها مرا با شرایط و سختی هایی که ممکنه است با آن دست به گریبان باشم، کم و بیش آشنا کردند. اما باید بگوییم حداقل در ترکیه جانم در خطر نیست و امنیت جانی دارم. در ایران نیروهای بسیج قصد کشتن و مضروب کردن مرا داشتند که رد و نشانه آن در بینی و سر من کاملا به عینه مشهود است.
آیا اطلاع دارید که رسیدگی به پرونده شما ممکنه ماهها و یا شاید سالها به طول بیانجامد، خودتان را برای این شرایط آماده کرده اید؟
من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
از نحوه پیش مصاحبه ای که با شما انجام دادند در کمیساریای عالی پناهندگان، چه برداشتی دارید؟
آن زمان، من در مقر پلیس استانبول پیش مصاحبه شدم و هیچ برداشتی نداشتم و کاملا گیج بودم. اما یقین داشتم که کارها به طول می انجامد.
اینک که با انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی تماس گرفتید، چه درخواستی دارید؟
درخواست دارم که به عنوان یک ایرانی که تحت ظلم قرار گرفته و به عنوان یک پناهجو از من حمایت شود. می خواستم از شرایطی که برایم پیش آمده، حرف بزنم و بگویم که من به عنوان یک آرایشگر ایرانی که عاشق کارش بود ، جواز کسب من باطل شد، با نسب پلاکارد بر سردر مغازه من، مرا به عنوان فاسد اخلاقی معرفی کردند و موجب آبروریزی برای من و خانواده پدری ام شدند و آنها تحت فشار روحی قرار گرفتند و شرایط برای ادامه زندگی عادی مرا نیز به خطر انداختند...من هیچ کار غیرقانونی انجام ندادم و هیچ گونه تعرض و بی اخلاقی نداشتم، مثل تمام مردم دنیا من نیز موی خانم هایی که دوست داشتند موهایشان مد روز کوتاه شود، کوتاه کردم. اینک این گونه سرگردان هستم. خانواده ام از هم پاشیده شده و خودم و وضعیت روشنی ندارم.
و در پایان...
با سپاس از شما... من عاشق ایران هستم. شرایط را بی هیچ دلیلی برای من سخت و پیچیده کردند و من اینک آواره شدم... حرفهای من سندی بر این ادعا است که زندگی عادی در ایران نیز امکان پذیر نیست، شرایط روز به روز سخت تر می شود و تعرض های نیروهای امنیتی هر روز دامنه آن گسترده تر می شود... به امید آزادی میهن...
مصاحبه کننده: آرش شریفی

شماره تماس:         00905076586901               00905076586901
لطفا نقطه نظرات خود را زیر نوشته بیان کنید...با سپاس از شما، روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر