۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه


گفتگو با استاد نجات غریق پناهنده در ترکیه
گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه

غواصان همیشه در معرض خطر هستند جایی ممكن است یك غواص در یك تور ماهیگیری گیر كند یا ماهی‌ها برای او مشكلاتی ایجاد كنند. همچنین رعایت نكردن نكات ایمنی باعث می‌شود كه فرد به بیماری‌های غواصی دچار شود. در جهان غواصی تبدیل به یك علم شده اما در حال حاضر  در ایران تعداد كمی متخصص غواصی در کشور وجود و افراد مشغول به کار نیز یا قوانین و استانداردها را رعایت نمی‌كنند و یا این که قوانین نمی خواهند آنها فعالیت کنند...كه این امر سبب می‌شود که بسیاری از غواص‌ها به انواع بیماری‌های  ریوی یا بیماری‌های مرتبط با فشار دچار شوند و برخی از غواصان و استادان نجات غریق همچون عبدالکریم تراب احمدی و خواهر ایشان مریم تراب احمدی تنها به این دلیل که فعال سیاسی بودند با توانایی که در غواصی داشته و از زمره استادان مطرح در ایران بودند به علت فشارها و تهدیدهای بسیار  که برای خود و خانواده اشان رخ داده ترک یار و دیار کنند. نمونه این فشار و تهدید دستگیری و حکم بلندبالای سزار تراب احمدی است که به علت عدم حکم نیروهای امنیتی از تفیش خانه و ممانعت سزار از ورود نیروهای امنیتی به داخل خانه، به سالها حبس گرفتار شده اند. با مریم تراب احمدی پناهجو در ترکیه گفتگویی را انجام داده و از وضعیت کنونی ایشان و شرایطی که برایشان رخ داده تا ایران را ترک کنند، صحبت کردیم، ماحصل این گفتگو....
با بیوگرافی شما آغاز می کنیم....
من مریم تراب احمدی متولد 1340 هستم و مربی و مدرس شنا و نجات غریق... که حکم های بسیاری در این زمینه دریافت کردم. مربی اصلی من برادرم عبدالکریم تراب احمدی بودند که ایشان تمامی کاپ ها و مدال های طلای استان خوزستان را هر ساله به نام خود رقم می زدند. متاسفانه برادر من همیشه معترض سیاسی بوده و همین امر سبب شد تا نتواند به عنوان یکی از نام آوران در رشته شنا،  شناخته شود و نیروهای اطلاعاتی حتی در زمینه ورزش هم چنان رخنه کرده بودند که عامل اصلی رشد ایشان بوده و وی تنها توانست کارت نجات غریق خود را دریافت کند، آزار و اذیت ها و فشار و تهدیدهایی که از طرف نیروهای حاکم بر بردارم و خانواده اش وارد بود، همیشه آواره گی و دربدری را برای ایشان به همراه داشت و هم اکنون  به عنوان پناهنده به کشور ترکیه آمده و پسرش سزار تراب احمدی به علت رجوع نیروهای امنیتی به درب منزل ایشان به علت نداشتن حکم تفتیش منزل، سبب ممانعت نیروهای امنیتی به داخل خانه شده و همین باعث درگیری و دستگیری وی  شده و حکم غیرمنصفانه ای برای برادرزاده ام از طرف دادگاه اجرا شده است.
چه عاملی سبب شد که شما مجبور به ترک ایران شدید؟
من در یک خانواده فرهنگی – سیاسی بزرگ شدم و نگاه اعتراضی اطرافیان و همچین علاقه خودم به کارهای سیاسی و فرهنگی همیشه عاملی بود که در بیشتر مواقع از تیررس فشارها وتهدیدهایی که از طرف حکومت صورت می گرفت، در امان نمانم. پیش و در زمان انقلاب و سالها پس از آن در پخش نشریه های زیر زمینی و اعتراضی به نوع و سیاست حکومت، هم کاری همه جانبه ای داشتم و همان طور که همگان می دانند مردم خوزستان بالتبع شهرستان مسجد سلیمان در کارهای اجتماعی و اعتراضی شرکت گسترده ای  چه پیش و چه پس از انقلاب داشته و بیشترین دستگیرهای و اعدامی ها سالهای نخست تا کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی 67از همین دیار بودند و کماکان نیز به فعالیت هایشان ادامه می دهند.
همان طور که اشاره کردید حرفه اصلی شما غریق نجات هست، آیا به سبب شغلی که داشتید باز هم زیر فشار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفتید؟
بله... من سالها در مسجد سلیمان زندگی کردم و تمامی توان خودم را برای آموختن به فرزندان همین دیار گذاشتم، متاسفانه به سبب نوع فعالیت های اجتماعی چه خودم و چه خانواده ام که داشتیم، بارها از کارم اخراج شده و تهدید شدم.
آیا همسرتان هم به خاطر نوع فعالیت های علنی که شما داشتید، از طرف نیروهای امنیتی تهدید یا بازخواست و بازداشت شدند؟
همسر من به عنوان پیمانکار جرثقیل در پالایشگاه عسلویه کار می کرد، به علت عدم تعهد شرکت نسبت به قراردادی که با همسرم بسته بود، مالکین جرثقیل ها دستمزد خود را طلب می کردند، به علت بدهی بالای پالایشگاه و سر باز زدن از تعهداتی که امضاء شده بود، همسرم به همراه مالکین جرثقیل مقابل پالایشگاه تحصن کرده و دستمزد خود را طلب کردند که همین امر سبب دستگیری او و بسیاری از مالکین شد. پس از چند روز بی اطلاعی از همسرم، از طرف اداره اطلاعات به محل کار من و همچین محل کار برادرم رجوع کرده و ادعا داشتند که همسرم با تحصنی که به راه انداخته قصد اخلال در نظم پالایشگاه و شورش داشته است و عامل اصلی این کار، خانواده ایشان می باشد و همسرم زیر نظر من و بردارم دست به چنین اقدامی زده و همین عامل سبب شد که بی دلیل او از کار اخراج و پس از سالها کار سخت، هیچ گونه حق و حقوقی به وی تعلق نگیرد.
آیا همسر شما مورد شکنجه قرار گرفت؟
بله... متاسفانه برای ایشان پرونده سازی کردند و تمامی فعالیت های من و برادرم را به گونه ای به ایشان اختصاص داده و پس از چندین ماه بازداشت غیرقانونی و بی خبری بدون آن که ایشان یک تماس کوتاه با خانه داشته باشند، پس از بازجویی های طولانی و به علت این که اطلاعات نتوانست جرمی بر علیه همسرم ثابت کند، ایشان را آزاد کردند؛ زمانی که مراجعه کرده چندتایی از دندان های او همچنین چند دنده ایشان شکسته بود. تمامی این عوامل سبب شد که شبانه از مسجد سلیمان به اصفهان منزل یکی از دوستانم مراجعه کنیم تا آبها از آسیب بیفتد و برای امرار معاش در استخر خصوصی دوستم، و به آموزش شنا با بچه هایی که شنا بلد نبودند و یا می خواستند به صورت حرفه ای شنا بیاموزند پرداختم.
با این حساب بایست از تیررس نیروهای امنیتی به دور بوده و زندگی آرامی را تجربه کرده باشید؟
خیر... متاسفانه این آرامش چندان به درازا نکشید. هر چند ما به صورت مخفی در اصفهان - شهرستان شهرضا- زندگی می کردیم، در طول مدتی که شهرضا بودیم، بارها نیروهای اطلاعات به منزل مادرم در اهواز مراجعه و سراغ مرا گرفته بودند. پس از یک مدت کوتاه اداره اطلاعات بنا به تماس هایی که با مادرم داشتم، احضاریه ای از طرف اداره اطلاعات برای دوستم ارسال شد و ایشان را تهدید کردند و همین عامل سبب شد که پیش از آن که اتفاق خاصی برای دوستم رخ دهد، تصمیم به خروج از کشور گرفته و پس از یک مدت کوتاه از ایران خارج شدیم.
خانم تراب احمدی، آیا به همراه خانواده پناهنده شدید یا به تنهایی درخواست پناهندگی دادید؟
من در نوجوانی با یکی از دوستان برادرم که او هم فعال سیاسی بود ازدواج کردم و در اهواز زندگی می کردیم. به علت فعالیت های سیاسی همسرم سال 57 ایشان دستگیر و زندانی شد، به علت شکنجه های بسیاری که به او وارد آمده بود، مجبور شدند تواب شوند و پس از آزادی از زندان بالکل نوع نگاه و تفکرش عوض شده  و با تفکراتی مذهبی که داشتند نوع فعالیت های مرا مضحک دانسته و مرا وادار به پوشیدن چادر و مجبور کردند که در نماز جمعه شرکت کنم و نماز خوان شوم از همه بدتر رابطه مرا با خانواده ام قطع کردند و اجازه هیچ گونه رفت و آمدی با خانواده ام را ندادند. پدرم به علت دوری از من و شرایطی که برایم پیش آمده بود بسیار غمگین شده و یک سال بعد فوت کردند، متاسفانه همسرم حتی اجازه ندادند در مراسم سوگواری پدرم شرکت کنم و همین مسایل باعث شد تا از همسرم جدا شوم و همسرم برای تنبیه من بچه ها را از من دور کرد و وضعیت بسیار اسفباری برایم به وجود آوردند. حتی باعث شدند که از کارم که آموزش شنا و غریق نجات در استخرهای دولتی بود از دست بدهم و تمام راههای اجتماعی را به روی من بستند. شرایط و جو جامعه ایران و نوع نگاهی که به زن مطلقه دارند سبب شد که پس از چند سال دوباره با مردی که دو فرزند داشت ازدواج کنم. و چون از بچه های خودم دور بودم نگهداری و تربیت این بچه ها را به عهده گرفتم، اما مادر بچه ها بسیار روی بچه هایش تاثیر داشت و زمانی که بزرگتر شدند کاملا نوع رفتارشان عوض شد و بدرفتاری ها و بی احترامی های زیادی از طرف بچه ها به من وارد شد و همسرم نیز بر این مسئله بیشتر دامن گذاشت و مادر بچه ها چندی بعد آنها بی آن که من مطلع باشم با خود به شهر دیگری برد و همین امر چنان رفتار همسرم را عوض کرد که ادامه زندگی با ایشان را غیرممکن می کرد، چون همسرم از لحاظ عاطفی رابطه بسیار نزدیکی با بچه هایش داشت و واقعا پدر فوق العاده ای بودند و مرا مقصر دوری از بچه هایش می دانست، اما چون نتوانست بچه ها را با خود به ترکیه بیاورد به ناچار مجبور شد همراه من ایران را ترک کند. و زمانی که از ایران خارج شدیم به همراه همسرم درخواست پناهندگی دادیم. یک سال در ترکیه با  بدرفتاری های همسرم ساختم اما چون ایشان نمی خواستند شرایط را بپذیرند من  در ترکیه درخواست طلاق داده  و اگر پذیرفته شود به زودی پرونده من از پرونده همسرم که به کمیساریای عالی پناهندگان ارایه شده؛ جدا خواهد شد.
چه تاریخی در کمیساریای عالی تشکیل پرونده دادید؟ و الان وضعیت پرونده شما به چه شکل است؟
دی ماه 1389 خود را به کمیساریای عالی معرفی کرده و تشکیل پرونده دادیم. پس از یک سال انتظار متاسفانه به علت سخت گیری ها و عدم توانایی وکیل من خانم غمزه ردی پرونده صادر شد.
شما پرونده کاملی داشتید آیا برای اثبات گفته هایتان مدارکی هم ارایه دادید؟
متاسفانه همسرم سرکیس بودند و من هر چه تلاش کردم که مدارک خود را ارایه دهم، کمیساریای عالی نپذیرفتند و نه آسام و نه وکلای کمیساریای عالی هیچگونه دقتی در این باره نکرده و نزدیک به دو سال است که پرونده ما بلاتکلیف مانده و تنها به این اکتفاء کردند که در گفته هایمان تناقض مشاهده شده و دلیل ردی را همین عنوان کردند. حکم هایی که به عنوان غریق نجات کار می کردم و اخراج شدم ارایه داده بودم و بعد از این که پرونده من ردی گرفت، مادرم حکم سه سال زندانی که برای من اجراء شده بود را به طریقی به دستم رسانید که آن را ضمیمه پرونده کرده و برای کمیساریای عالی ارسال کردم اما هنوز نتیجه ای نگرفتم.... و برای آن که پرونده خود را در کمیساریای عالی داشته باشم بایست طلاق نامه ام را برای این سازمان ارسال کنم تا به طریق دیگری روی پرونده من کار شود.
وضعیت زندگی شما الان در ترکیه چگونه است؟
نزدیک به دو سال است که با شرایط سختی گذران زندگی می کنم، و تا آن جایی که در توان بوده کار کردم اما روحیات من با کارهایی که در ترکیه برای پناهجوها مهیا می شود، کاملا در تضاد است. ظرف شویی، زمین شویی، شیشه شویی، اتو کشیدن و... اما پس از چندین ماه دوندگی توانستم در یکی از استخرهای سرپوشیده کاری که دوست دارم پیدا کنم، و الان یک شاگرد دارم که با او شنا را به صورت تخصصی آموزش می دهم. و اگر دوستانی که این مصاحبه را مطالعه کردند و تمایل داشتند می توانم چهارتا شنا را با آنها کار کنم و به آنها آموزش دهم. علاوه بر آن بخشی از خانه اجاره ای خود را در اختیار یک هموطن که او هم پناهنده شده، قرار دادم تا بخشی از هزینه من از این طریق حل شود.
با سپاس از شما خانم تراب احمدی، اگر ناگفته ای هست، در پایان می توانید اضافه کنید؟
اساتید زن نجات غریق در ایران بسیار کم هستند و به تعداد انگشتان دست هم نمی رسند و من از این که از کشور خارج شده و نتوانستم توانایی هایی که دارم در اختیار هم وطنانم قرار دهیم، بسیار متاسف هستم. اما الان با کمال میل بسیار دوست دارم پناهنده ها و پناهجوهایی که تمایلی برای یادگیری شنا چه به صورت مبتدی و چه به صورت تخصصی دارند، به آنها آموزش دهم....
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه(نوشهیر)
anjoman.help.ir@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر