۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

بیانیه پنجم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی : کشورهای پناهنده پذیر مسوول مستقیم مرگ پناهجویان هستند...

by انجمن حمایت از پناهجویان on Friday, December 30, 2011 at 11:10pm

کشورهای پناهنده پذیر مسوول مستقیم مرگ پناهجویان هستند..

بیانیه پنجم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه خطاب به
 ریاست کانون وکلای دادگستری بین الملل
 کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل دفتر ترکیه(UNHCR)،
کمیساریای عالی حقوق بشری،کمیسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا،سازمان عفو بین الملل پیرامون مرگ فله ای پناهجویان در مرزهای یونان، ترکیه، اندونزی، استرالیا، مالزی که مسوول مستقیم این فجایا کشورهای پناهنده پذیر هستند...
 ادامه جنگ، کشتار، فقر، بیکاری، نبود آزادی های اجتماعی و سیاسی، نبود احزاب و دایر بودن حکومت های ایدئولوژی و دیکتاتوری... در ایران، عراق، افغانستان، سریلانکا، سومالی و... سبب  شده تا هزاران نفر برای خروج از کشورشان که اکنون به دست متهمان نقض حقوق بشر، قاچاقچیان مواد مخدر و چپاولگران منابع ملی اداره می شود، خود را  به آب و آتش بزنند و پیاده و سوار بر قاطر و قایق سرنوشت خود را به دست باد بسپارند. پناهجویان یا از کوههای صعب العبور ترکیه طی طریقت می کنند یا قایق های شکسته اندونزی را...  یا کامیون های نفت کش را تجربه می کنند یا جنگل های سرد یونان را....که انتخاب هر کدام از آن دوئلی است که با مرگ دارند و مرگ در گلوگاه مسیر ناهموار پناهجویی به کمین آنها نشسته است... پناهجویان سخت در تلاشند تا خود را به کشور سوم برسانند شاید زندگی بهتری را فارغ از جنگ و دیکتاتوری تجربه کنند اما پیش از رسیدن به کشور سوم،  بسیاری از صخره ها پرت شده اند، تعداد بی شماری به قهقرای دریاها کشیده شده اند و عده ای در سرما یخ زده اند....  چه  با قایق و چه پیاده، پناهجویان به دام  قاچاق بران انسان گرفتار می شوند  که به گروگان گرفته می شوند و مورد شکنجه روحی و جسمی قرار می گیرند تا زمانی که پولی برای نجات جانشان فراهم آورند.
هر ساله اجساد ده ها پناهجوی ایرانی، افغانی؛ عراقی؛ سومالیایی؛ سریلانکایی و...توسط پلیس مرزی ترکیه،یونان، استرالیا، اندونزی، مالزی، پاکستان، عراق و...به کشورهایشان بازگردانده می شود، که یا از جانب قاچاقبران انسان به قتل رسیده اند یا توان راهپیمایی کوههای صعب العبور را نداشته گرسنه و تشنه تلف شده اند، یا در کانتینرهای نفت کش خفه شده ، یا در دریا غرق شده اند و یا از شدت سرما یخ زده اند..... قاچاقچیان انسان از ابتدا تا مقصد، در کشورهای مختلف در کمین پناهجویان هستند. بیشتر آنان تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد، زندگی پناهجویان است. هر جایی که پلیس به آنان هجوم می آورد، براحتی پناهجویان را ترک کرده و خود متواری می شوند و هر جایی که می توانند پناهجویان را به قاچاق چیان دیگری می فروشند.

بسیاری از پناهجویان ادعا دارند که قاچاق بران  جاهای مخصوص به خود ساخته اند. همچون غرفه ها و سنگرهایی که پناهجویان گرفتار را در آنجا زندانی می کنند. اگر قاچاق بران توسط پلیس شناسایی شوند صددرصد جان پناهجو در خطر است. شاهدان به چشم خود دیده اند که  در حین مسیر با اجسادی مواجه شده اند که ماهها از مرگشان گذشته و استخوان هایش به جای مانده است.  اگر پناهجویان از دست قاچاق بران رهایی یابند، توسط پلیس شناسایی شده و ماهها و سالها را در زندان های یونان، اندونزی، ترکیه، ایران با شرایط غیرانسانی محبوس و دوباره به کشورهایشان بازگردانده می شوند. همه ساله جنازه ده ها تن از جوانان و زنان و کودکان و مردان پناهجو به کشورشان بازگردانده می شوند بی آن که کسی دادخواستی ارایه دهد و پاسخی بخواهد؟ شکایت نامه ای تنظیم شود؟
معمولا دو راه  برای پناهنده شدن وجود دارد که قربانیان اصلی این بازی پناهجویان هستند. راه اول خروج از کشور خود با تمامی سختی های پیش رو و رفتن به نزدیک ترین کشور و درخواست پناهندگی از طریق سازمان ملل متحد است. بخش پناهندگی سازمان ملل متحد یا یو ان اچ سی آر، پروسه ای طولانی دارد و پناهجویان مجبورند ماه ها و گاه سالها منتظر پاسخی از دفتر پناهندگان و پناهجویان سازمان ملل باشند. در بسیاری مواقع نیز پاسخ دفتر سازمان ملل به درخواست پناهندگی منفی ست و هر چند پناهجویان بی شماری هستند که با وجود پنج الی ده سال که پناهندگی آنها پذیرفته شده اما زندگی بطالت باری را سپری می کنند. بسیاری از پناهجویان که تمام زندگی خود را به حراج گذاشته تا از کشورشان خارج شوند، پس از پاسخ منفی و سالها بلاتکلیفی زندگی خود را دست خوش حوادث دیگری می کند و مسیر دوم را برمی گزیند. در تحقیر ماندن یا به استقبال مرگ رفتن؟!!! آرمان کشور سوم...
 پناهجویان برای رسیدن به کشور سوم جان خود را به هراج می گذارند....
آیا به راستی امنیت، رفاه اجتماعی، آزادی و مدینه فاضله ای که پناهجو جان خود را برای رسیدن به آن به هراج می گذارد؛ وجود دارد؟!!! چرا تا به حال هیچ کدام از کشورها موضع مشخصی درباره این مدینه فاضله نگرفته و اگر خواستار پذیرای پناهجویان هستند، امکانات و شرایط بهتری را در کشور دوم مهیا نمی کنند تا  هر روزه شاهد مرگ دسته جمعی پناهجویان نباشیم؟.  چرا بایستی پناهجویی پس از سالها انتظار در ترکیه، یونان، پاکستان، هندوستان، اندونزی، مالزی و...سخت ترین راه ممکن را برگزیند و ناچار شود با مرگ دست و پنجه نرم کند؟!!
 در تحقیر ماندن یا به استقبال مرگ رفتن؟ عبور غیر قانونی از مرز همیشه و در هر لحظه مساوی با مرگ است. اما پناهجویی که  مرگ را در افغانستان، عراق، ایران، سریلانکا، شاخ افریقا و... تجربه کرده ، برای نجات خود و خانواده اش تن به یک ریسک بزرگ داده و فشار و محدودیت ها چنان کرده که علی رغم آگاهی به خطرات مختلف، پا به جاده ی مرگ  می نهد.
پناهجویان ایرانی، افغانی، عراقی، سومالیایی و ...را در هرگوشه از جهان می توان، یافت. از جزیره کریسمس گرفته، تا اردوگاه های پناهندگان در پاکستان و کمپ های به ظاهر پیشرفته کشور های اروپایی....اغلب این پناهجویان مدعی اند که از ترس مرگ و برای حفظ جان شان از کشور خود فرار کرده اند. اما این فرارها همیشه به ساحل امن و مقصد مطمئن نمی انجامد .یک ماه قبل گزارش شد که یک قایق حامل پناهجویان افغانی، ایرانی، عراقی که اندونزی را به مقصد استرالیا ترک کرده بود، در راه غرق شد و دقیقا مشخص نشد که این قایق چند مسافر داشت. سه ماه قبل، شش ماه قبل، یک سال قبل و... هر ساله تعداد بی شماری از این قایق ها در دریاها غرق شده  و تنها به خبری کوتاه بسنده شده است بی آن که راه و چاره ای برای این معضل اندیشیده شود.
موارد بسیار زیادی وجود دارد که پناهجویان هنگام عبور غیر قانونی از مرز ایران به ترکیه، ترکیه به یونان، یونان به ایتالیا و... یا با مین برخورد کرده جان شان را از دست داده اند، یا در جنگل ها گم شده و یا گرفتار مافیای قاچاق بران انسان شده اند و یا در اثر سرما و گرسنگی جان خود را از دست داده اند. تصویر یخ زده مادر و فرزندی که برای زندگی بهتر پس از سالها انتظار و بلاتکلیفی در ترکیه راه پر خطر یونان را به پیش گرفته بودند، سندی بر این ادعاست که کشورهای اروپایی آن چنان که بایسته و شایسته است تسهیلاتی را برای پذیرفتن پناهندگان در کشور دوم در نظر نگرفته اند و سهل انگاری کمیساریای عالی و عدم پذیرش پناهندگان از سوی دولی که متقاضی پذیرفتن پناهندگان هستند، عامل اصلی مرگ پناهجویانی است که راههای غیرقانونی را با علم به پرخطر بودن آن انتخاب می کنند و جانشان بازیچه سیاست های غلط کشورهای پناهنده پذیر می شود. اگر کشورهای پناهنده پذیر تسهیلاتی برای پناهندگان در نظر گرفته اند، بایستی پیش از آن که فاجعه ای رخ دهد در اختیار کمیساریای عالی پناهندگان در کشور دوم قرار دهند تا پناهجویان مجبور نباشند مسیر پرخطر دیگری را پس از سالها انتظار انتخاب نمایند....
اگر چه پیشتر پناهجویان  به یونان و یا به سواحل استرالیا می رسیدند، نفس راحت تری می کشیدند. اما وجود حوادث دیگری نشان داده که برای یک پناهجوی بی پناه هر جایی می تواند خطرناک باشد. خودسوزی پناهجویان، خودکشی های پی درپی، بیمارهای روحی و روانی که پناهجویان در کمپ های کشورهای توسعه یافته  دچار شده اند، حاکی از آن است که معضل پناهجویی از مبدا تا به مقصد فرجام خوشایندی را برای پناهجو به ارمغان ندارد و مرگ در لحظه لحظه های دوران پناهجویی با پناهجویان همگام است. شواهد و اخبار نشان می دهد که  صد ها تن از پناهجویان افغانی،ایرانی، عراقی، سومالیایی و... در زندان های اندونزی، یونان، ترکیه، پاکستان، ایران و... به سر می برند که  در این بازداشت گاهها کودکان و زنان  بسیاری نیز به بند کشیده شده اند و گزارش ها حاکی از آن است که حتا کودکان زیر سه سال نیز همراه با مادران خود در این بازداشتگاه ها بسر می برند.
مرگ، بازداشت و دیپورت بخشی از زندگی پناهجویی است اما علاوه بر آن پناهجویان آوارگی ناشی از زلزله و حملات توریستی نیز تجربه کرده اند که در هر دو موقعیت هیچ گاه کشورهای پناهنده پذیر به طور مستقیم خود را درگیر این موضوع نکرده و با بی تفاوتی از کنار آن گذشته اند. پناهجویان زلزله زده شهر وان که آوارگی اجباری دیگری را پذیرفتند، چه سرنوشتی پیدا کرده اند؟ در کدام کشور مامن پناه داده شده اند؟ پرونده آنها چه فرجامی به خود گرفته است؟!!! 
ترکیه در سال 1951 "کنوانسیون پناهندگی" را امضاء کرده است و دولت ترکیه بنابر موقعیت خود به عنوان کاندید عضویت در اتحادیه اروپا (EU) متعهد به هماهنگ کردن قوانین خود با قوانین پناهنده پذیری اتحادیه اروپا و مسائل مربوط به آن مانند مهاجرت، مدیریت مرزی و اصلاحات قضایی شده است.
کمیساریای عالی پناهندگان (UNHCR) در ترکیه موظف به بررسی پرونده پناهجویان غیراروپایی است. این کمیساریا، وضعیت پناهندگی فرد را طبق قوانین خود تعیین می کند و راه حل های پایدار برای اسکان کسانی می یابد که به حمایت بین المللی نیاز دارند. این سازمان مسئولیت دارد مدت زمان انتظار از زمان درخواست پناهندگی تا اعلام تصمیم نهایی را تا حد ممکن کاهش دهد.
طبق قوانین کمیساریای عالی، پناهجویانی که از این سازمان جواب قبولی می گیرند، ممکن است به مدت 15 ماه  منتظر بمانند تا فرصت اسکان در کشوری امن برای آنان یافت شود. یکی از وظایف UN آن است که پناهجویان را در اسرع وقت و بدون در نظر گرفتن ملیت آنان به کشورهای امن انتقال دهد....
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی در ترکیه سهل انگاری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و همچنین بی تفاوتی کشورهای پناهنده پذیر را مسوول مستقیم مرگ پناهجویان می شمارد و کمیساریای عالی و دولی که متقاضی پناهندگان هستند را در پاسخ گویی به سوالات زیر موظف و مکلف می داند که چرا....
1-    چرا کمیساریای عالی  در انجام وظایف خود موفق نبوده و نتوانسته است زمان انتظار پناهجویان را کاهش دهد و به حداقل برساند؟
2-    چرا وضعیت زندگی پناهجویان در ترکیه با قوانین حقوق بشر مطابقت ندارد؟
3-     چرا پناهجویان در طی زمان انتظار و پس از دریافت قبولی و پیش از انتقال به کشور امن در  شرایطی زیستی بهتری نیستند و هیچ گونه امکاناتی در اختیار آنها قرار نگرفته است؟
4-    چرا هر از چندگاهی پناهجویان مجبور  به اقداماتی نظیر اعتصاب غذا می شوند و جان و زندگی خود را به خطر می اندازند تا به وضعیت آنان رسیدگی شود؟
5-    چرا کمیساریای عالی مخارج زندگی، مسکن، و هزینه های درمان پناهجویان را به عهده نگرفته و نمی گیرد؟
6-    چرا بایستی پناهجویان پس از سه الی ده سال انتظار، هیچ کشور پناهنده پذیری پرونده آنها را نپذیرد و پناهجویان مجبور شوند از راه غیرقانونی خود را به اروپا برسانند؟
7-    اگر قوانین کمیساریای عالی پناهندگان در تمامی کشورها یکسان است چرا پناهجویان بی شماری مجبور هستند مسیر پرخطر ترکیه به یونان را تجربه کنند؟
8-    و...

انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه(نوشهیر)
30-12-2011

 ______________________
anjoman.help.ir@gmail.com

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه


گفتگو با استاد نجات غریق پناهنده در ترکیه
گفتگو با استاد نجات غریق پناهجو در ترکیه

غواصان همیشه در معرض خطر هستند جایی ممكن است یك غواص در یك تور ماهیگیری گیر كند یا ماهی‌ها برای او مشكلاتی ایجاد كنند. همچنین رعایت نكردن نكات ایمنی باعث می‌شود كه فرد به بیماری‌های غواصی دچار شود. در جهان غواصی تبدیل به یك علم شده اما در حال حاضر  در ایران تعداد كمی متخصص غواصی در کشور وجود و افراد مشغول به کار نیز یا قوانین و استانداردها را رعایت نمی‌كنند و یا این که قوانین نمی خواهند آنها فعالیت کنند...كه این امر سبب می‌شود که بسیاری از غواص‌ها به انواع بیماری‌های  ریوی یا بیماری‌های مرتبط با فشار دچار شوند و برخی از غواصان و استادان نجات غریق همچون عبدالکریم تراب احمدی و خواهر ایشان مریم تراب احمدی تنها به این دلیل که فعال سیاسی بودند با توانایی که در غواصی داشته و از زمره استادان مطرح در ایران بودند به علت فشارها و تهدیدهای بسیار  که برای خود و خانواده اشان رخ داده ترک یار و دیار کنند. نمونه این فشار و تهدید دستگیری و حکم بلندبالای سزار تراب احمدی است که به علت عدم حکم نیروهای امنیتی از تفیش خانه و ممانعت سزار از ورود نیروهای امنیتی به داخل خانه، به سالها حبس گرفتار شده اند. با مریم تراب احمدی پناهجو در ترکیه گفتگویی را انجام داده و از وضعیت کنونی ایشان و شرایطی که برایشان رخ داده تا ایران را ترک کنند، صحبت کردیم، ماحصل این گفتگو....
با بیوگرافی شما آغاز می کنیم....
من مریم تراب احمدی متولد 1340 هستم و مربی و مدرس شنا و نجات غریق... که حکم های بسیاری در این زمینه دریافت کردم. مربی اصلی من برادرم عبدالکریم تراب احمدی بودند که ایشان تمامی کاپ ها و مدال های طلای استان خوزستان را هر ساله به نام خود رقم می زدند. متاسفانه برادر من همیشه معترض سیاسی بوده و همین امر سبب شد تا نتواند به عنوان یکی از نام آوران در رشته شنا،  شناخته شود و نیروهای اطلاعاتی حتی در زمینه ورزش هم چنان رخنه کرده بودند که عامل اصلی رشد ایشان بوده و وی تنها توانست کارت نجات غریق خود را دریافت کند، آزار و اذیت ها و فشار و تهدیدهایی که از طرف نیروهای حاکم بر بردارم و خانواده اش وارد بود، همیشه آواره گی و دربدری را برای ایشان به همراه داشت و هم اکنون  به عنوان پناهنده به کشور ترکیه آمده و پسرش سزار تراب احمدی به علت رجوع نیروهای امنیتی به درب منزل ایشان به علت نداشتن حکم تفتیش منزل، سبب ممانعت نیروهای امنیتی به داخل خانه شده و همین باعث درگیری و دستگیری وی  شده و حکم غیرمنصفانه ای برای برادرزاده ام از طرف دادگاه اجرا شده است.
چه عاملی سبب شد که شما مجبور به ترک ایران شدید؟
من در یک خانواده فرهنگی – سیاسی بزرگ شدم و نگاه اعتراضی اطرافیان و همچین علاقه خودم به کارهای سیاسی و فرهنگی همیشه عاملی بود که در بیشتر مواقع از تیررس فشارها وتهدیدهایی که از طرف حکومت صورت می گرفت، در امان نمانم. پیش و در زمان انقلاب و سالها پس از آن در پخش نشریه های زیر زمینی و اعتراضی به نوع و سیاست حکومت، هم کاری همه جانبه ای داشتم و همان طور که همگان می دانند مردم خوزستان بالتبع شهرستان مسجد سلیمان در کارهای اجتماعی و اعتراضی شرکت گسترده ای  چه پیش و چه پس از انقلاب داشته و بیشترین دستگیرهای و اعدامی ها سالهای نخست تا کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی 67از همین دیار بودند و کماکان نیز به فعالیت هایشان ادامه می دهند.
همان طور که اشاره کردید حرفه اصلی شما غریق نجات هست، آیا به سبب شغلی که داشتید باز هم زیر فشار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفتید؟
بله... من سالها در مسجد سلیمان زندگی کردم و تمامی توان خودم را برای آموختن به فرزندان همین دیار گذاشتم، متاسفانه به سبب نوع فعالیت های اجتماعی چه خودم و چه خانواده ام که داشتیم، بارها از کارم اخراج شده و تهدید شدم.
آیا همسرتان هم به خاطر نوع فعالیت های علنی که شما داشتید، از طرف نیروهای امنیتی تهدید یا بازخواست و بازداشت شدند؟
همسر من به عنوان پیمانکار جرثقیل در پالایشگاه عسلویه کار می کرد، به علت عدم تعهد شرکت نسبت به قراردادی که با همسرم بسته بود، مالکین جرثقیل ها دستمزد خود را طلب می کردند، به علت بدهی بالای پالایشگاه و سر باز زدن از تعهداتی که امضاء شده بود، همسرم به همراه مالکین جرثقیل مقابل پالایشگاه تحصن کرده و دستمزد خود را طلب کردند که همین امر سبب دستگیری او و بسیاری از مالکین شد. پس از چند روز بی اطلاعی از همسرم، از طرف اداره اطلاعات به محل کار من و همچین محل کار برادرم رجوع کرده و ادعا داشتند که همسرم با تحصنی که به راه انداخته قصد اخلال در نظم پالایشگاه و شورش داشته است و عامل اصلی این کار، خانواده ایشان می باشد و همسرم زیر نظر من و بردارم دست به چنین اقدامی زده و همین عامل سبب شد که بی دلیل او از کار اخراج و پس از سالها کار سخت، هیچ گونه حق و حقوقی به وی تعلق نگیرد.
آیا همسر شما مورد شکنجه قرار گرفت؟
بله... متاسفانه برای ایشان پرونده سازی کردند و تمامی فعالیت های من و برادرم را به گونه ای به ایشان اختصاص داده و پس از چندین ماه بازداشت غیرقانونی و بی خبری بدون آن که ایشان یک تماس کوتاه با خانه داشته باشند، پس از بازجویی های طولانی و به علت این که اطلاعات نتوانست جرمی بر علیه همسرم ثابت کند، ایشان را آزاد کردند؛ زمانی که مراجعه کرده چندتایی از دندان های او همچنین چند دنده ایشان شکسته بود. تمامی این عوامل سبب شد که شبانه از مسجد سلیمان به اصفهان منزل یکی از دوستانم مراجعه کنیم تا آبها از آسیب بیفتد و برای امرار معاش در استخر خصوصی دوستم، و به آموزش شنا با بچه هایی که شنا بلد نبودند و یا می خواستند به صورت حرفه ای شنا بیاموزند پرداختم.
با این حساب بایست از تیررس نیروهای امنیتی به دور بوده و زندگی آرامی را تجربه کرده باشید؟
خیر... متاسفانه این آرامش چندان به درازا نکشید. هر چند ما به صورت مخفی در اصفهان - شهرستان شهرضا- زندگی می کردیم، در طول مدتی که شهرضا بودیم، بارها نیروهای اطلاعات به منزل مادرم در اهواز مراجعه و سراغ مرا گرفته بودند. پس از یک مدت کوتاه اداره اطلاعات بنا به تماس هایی که با مادرم داشتم، احضاریه ای از طرف اداره اطلاعات برای دوستم ارسال شد و ایشان را تهدید کردند و همین عامل سبب شد که پیش از آن که اتفاق خاصی برای دوستم رخ دهد، تصمیم به خروج از کشور گرفته و پس از یک مدت کوتاه از ایران خارج شدیم.
خانم تراب احمدی، آیا به همراه خانواده پناهنده شدید یا به تنهایی درخواست پناهندگی دادید؟
من در نوجوانی با یکی از دوستان برادرم که او هم فعال سیاسی بود ازدواج کردم و در اهواز زندگی می کردیم. به علت فعالیت های سیاسی همسرم سال 57 ایشان دستگیر و زندانی شد، به علت شکنجه های بسیاری که به او وارد آمده بود، مجبور شدند تواب شوند و پس از آزادی از زندان بالکل نوع نگاه و تفکرش عوض شده  و با تفکراتی مذهبی که داشتند نوع فعالیت های مرا مضحک دانسته و مرا وادار به پوشیدن چادر و مجبور کردند که در نماز جمعه شرکت کنم و نماز خوان شوم از همه بدتر رابطه مرا با خانواده ام قطع کردند و اجازه هیچ گونه رفت و آمدی با خانواده ام را ندادند. پدرم به علت دوری از من و شرایطی که برایم پیش آمده بود بسیار غمگین شده و یک سال بعد فوت کردند، متاسفانه همسرم حتی اجازه ندادند در مراسم سوگواری پدرم شرکت کنم و همین مسایل باعث شد تا از همسرم جدا شوم و همسرم برای تنبیه من بچه ها را از من دور کرد و وضعیت بسیار اسفباری برایم به وجود آوردند. حتی باعث شدند که از کارم که آموزش شنا و غریق نجات در استخرهای دولتی بود از دست بدهم و تمام راههای اجتماعی را به روی من بستند. شرایط و جو جامعه ایران و نوع نگاهی که به زن مطلقه دارند سبب شد که پس از چند سال دوباره با مردی که دو فرزند داشت ازدواج کنم. و چون از بچه های خودم دور بودم نگهداری و تربیت این بچه ها را به عهده گرفتم، اما مادر بچه ها بسیار روی بچه هایش تاثیر داشت و زمانی که بزرگتر شدند کاملا نوع رفتارشان عوض شد و بدرفتاری ها و بی احترامی های زیادی از طرف بچه ها به من وارد شد و همسرم نیز بر این مسئله بیشتر دامن گذاشت و مادر بچه ها چندی بعد آنها بی آن که من مطلع باشم با خود به شهر دیگری برد و همین امر چنان رفتار همسرم را عوض کرد که ادامه زندگی با ایشان را غیرممکن می کرد، چون همسرم از لحاظ عاطفی رابطه بسیار نزدیکی با بچه هایش داشت و واقعا پدر فوق العاده ای بودند و مرا مقصر دوری از بچه هایش می دانست، اما چون نتوانست بچه ها را با خود به ترکیه بیاورد به ناچار مجبور شد همراه من ایران را ترک کند. و زمانی که از ایران خارج شدیم به همراه همسرم درخواست پناهندگی دادیم. یک سال در ترکیه با  بدرفتاری های همسرم ساختم اما چون ایشان نمی خواستند شرایط را بپذیرند من  در ترکیه درخواست طلاق داده  و اگر پذیرفته شود به زودی پرونده من از پرونده همسرم که به کمیساریای عالی پناهندگان ارایه شده؛ جدا خواهد شد.
چه تاریخی در کمیساریای عالی تشکیل پرونده دادید؟ و الان وضعیت پرونده شما به چه شکل است؟
دی ماه 1389 خود را به کمیساریای عالی معرفی کرده و تشکیل پرونده دادیم. پس از یک سال انتظار متاسفانه به علت سخت گیری ها و عدم توانایی وکیل من خانم غمزه ردی پرونده صادر شد.
شما پرونده کاملی داشتید آیا برای اثبات گفته هایتان مدارکی هم ارایه دادید؟
متاسفانه همسرم سرکیس بودند و من هر چه تلاش کردم که مدارک خود را ارایه دهم، کمیساریای عالی نپذیرفتند و نه آسام و نه وکلای کمیساریای عالی هیچگونه دقتی در این باره نکرده و نزدیک به دو سال است که پرونده ما بلاتکلیف مانده و تنها به این اکتفاء کردند که در گفته هایمان تناقض مشاهده شده و دلیل ردی را همین عنوان کردند. حکم هایی که به عنوان غریق نجات کار می کردم و اخراج شدم ارایه داده بودم و بعد از این که پرونده من ردی گرفت، مادرم حکم سه سال زندانی که برای من اجراء شده بود را به طریقی به دستم رسانید که آن را ضمیمه پرونده کرده و برای کمیساریای عالی ارسال کردم اما هنوز نتیجه ای نگرفتم.... و برای آن که پرونده خود را در کمیساریای عالی داشته باشم بایست طلاق نامه ام را برای این سازمان ارسال کنم تا به طریق دیگری روی پرونده من کار شود.
وضعیت زندگی شما الان در ترکیه چگونه است؟
نزدیک به دو سال است که با شرایط سختی گذران زندگی می کنم، و تا آن جایی که در توان بوده کار کردم اما روحیات من با کارهایی که در ترکیه برای پناهجوها مهیا می شود، کاملا در تضاد است. ظرف شویی، زمین شویی، شیشه شویی، اتو کشیدن و... اما پس از چندین ماه دوندگی توانستم در یکی از استخرهای سرپوشیده کاری که دوست دارم پیدا کنم، و الان یک شاگرد دارم که با او شنا را به صورت تخصصی آموزش می دهم. و اگر دوستانی که این مصاحبه را مطالعه کردند و تمایل داشتند می توانم چهارتا شنا را با آنها کار کنم و به آنها آموزش دهم. علاوه بر آن بخشی از خانه اجاره ای خود را در اختیار یک هموطن که او هم پناهنده شده، قرار دادم تا بخشی از هزینه من از این طریق حل شود.
با سپاس از شما خانم تراب احمدی، اگر ناگفته ای هست، در پایان می توانید اضافه کنید؟
اساتید زن نجات غریق در ایران بسیار کم هستند و به تعداد انگشتان دست هم نمی رسند و من از این که از کشور خارج شده و نتوانستم توانایی هایی که دارم در اختیار هم وطنانم قرار دهیم، بسیار متاسف هستم. اما الان با کمال میل بسیار دوست دارم پناهنده ها و پناهجوهایی که تمایلی برای یادگیری شنا چه به صورت مبتدی و چه به صورت تخصصی دارند، به آنها آموزش دهم....
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه(نوشهیر)
anjoman.help.ir@gmail.com

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

برگزاری مراسم آیینی شب یلدا توسط پناهجویانی ایرانی در شهر نوشهیر ترکیه....



ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت                        وای مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت....


شب چهارشنبه 30-9-1390 مراسم آیینی شب یلدا توسط پناهجویان ایرانی در شهر نوشهیر ترکیه برگزار شد. در این مراسم بالغ بر دویست نفر از پناهجویان سیاسی، اجتماعی، مذهبی و دگرباش حضور داشتند و شب یلدا این خجسته شب مبارک را در کنار هم با شادمانی به سور نشستند.

ابتدای مراسم، مجری( حمید فرخی) با غزلی از حافظ آغاز کرد و از پاس داشت مراسم آیینی و تاثیر آن بر مردم بومی کشور ترکیه سخن گفتند.

ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت                          وای مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز                   آغوش که شد، منزل آسایش و خوابت
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد                        اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری                           پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت                     تا باز چه اندیشه کند رای و صوابت
هر ناله و فریاد که کردم، نشنیدی                           پیداست، نگارا؛ که بلند است جنابت
دور است سر آب از این بادیه هٌشدار                       تا غول بیابان نفریبد به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل                     باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی                         یا رب، مکند آفت ایام خرابت
حافظ؛ نه غلامیست که از خواجه گریزد                   صلحی کن و بازآ که خرابم زعتابت....


عزیزان ایرانی و پناهجویان و پناهندگان عزیز، امشب شب یلداست و کنار هم قرار گرفته ایم تا رسم و رسوماتی را به جای بیاوریم که نه حمله مغول آن را زما ستاند و نه یورش و غارت اعراب.... آیینی باستانی و مبارک که از نیاکان به ما به ارث رسیده و ما باید برای آیندگان مشعل آن را روشن نگه داریم.
طبق همین رسومات گرد هم آمدیم تا شب چره ای داشته باشیم و آتشی بیافروزیم. گفت و شنود کنیم و قصه بگوییم و با نقلی، نقل محفل را شیرین کنیم.
آقای فرخی مجری این برنامه ناگفته های بسیاری درباره شب یلدا بیان داشته و از پدیداری شب یلدا تا اشارات و کنایه های شعراء ایران زمین درباره شب یلدا و ابیاتی که درباره بلندترین شب سال بوده، اشاره کردند. همچین از تحقیق و گردآوری مورخ معاصر جلال الدین کزازی در باب شب یلدا نکاتی را بیان کرده و محفل عشاق را را رونقی دو چندان بخشیدند.

پس از آن سرود ملی ایران زمین(ای ایران) توسط حاضرین اجرا و تمامی پناهجویان و پناهندگان دست های خود به نماد پیروزی به بالا برده و سرود ملی را زمزمه می کردند.

پس از اجرای سرود ملی، آقای آرش شریفی که مسوول و مدیریت برگزاری مراسم شب یلدا را به عهده داشتند، درباره دلایل و اهمیت برگزاری این شب صحبت کردند و اشاره به این موضوع داشتند که سال گذشته قدم نخست برگزاری شب یلدا در کشور ترکیه و در شهر نوشهیر آن هم در مکانی خارج از محفل های خانگی صحبت کرده و برای آن که این سنت در ترکیه استمرار داشته باشد لازمه برگزاری شب یلدا را الزامی دانسته و از تمامی پناهجویان و پناهندگان تقاضا داشتند که رسم و رسومات آیینی ایران باستان را هر چه باشکوه تر برگزار نمایند و از محفل های خانگی تا آنجایی که در توان دارند، بپرهیزند و جشن ها را در کنار هم و به صورت دست جمعی برگزار نمایند. وی اشاره داشتند: که همین برگزاری مراسمات به نوبه خود تاثیر به سزایی دارد و آموزش کارهای جمعی است که در ایران از آن بی بهره بودیم و تبادل اندیشه ای است که اگر هر کدام از این اندیشه ها و ایده ها به تنهایی و در کنج خانه مسکوت بماند و اجرا نشود، لطمات جبران ناپذیری چه به فرهنگ و رسوم ایرانی و چه به حرکات اعتراضی و جمعی خواهد زد.
آقای شریفی که مسوول روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی است در ادامه به بانیان و حامیان این جشن اشاره کرده و از بنیاد نوروز و دیگر افرادی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم حمایت های خود را از پناهجویان به خصوص به حرکات جمعی و اعتراضی پناهجویان داشته اند، بسیار قدردانی کردند. و از خانم ساناز ایزدی و حمید فرخی که بیشتر زحمات و تدارک جشن به عهده آنها بوده سپاس ویژه داشته و از دیگر پناهجویان تمنا کردند که حضور خود را در کارهای جمعی پررنگ تر کرده و استعدادهای خود را از قوه بالفعل تبدیل نمایند.
پرچم شیر خورشید که نشانه پرچم ملی ایران است، برافراشته شده و آرم انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی و همچنین آرم بنیاد نوروز که بخشی از هزینه این جشن را به عهده داشتند در سالن برگزاری مراسم شب یلدا به چشم می خورد.
بخشی از مراسم به مسابقه برای کودکان اختصاص داشت و نکته قابل توجه، گفته مجری برنامه بود که بیان کردند، در هر جشنی با آن که کودکان بیشترین سهم حضور را دارند اما همیشه فراموش می شوند به خصوص کودکان پناهجو و پناهنده که از هم بازی ها و هم شاگردی های خود بی آن که نقشی در این تصمیم داشته باشند، جدا شده اند و در ترکیه هیچ گونه مراسمی که مختص به کودکان برگزار نشده و همیشه در حاشیه هستند.
هنگامی که از کودکان برای شرکت در مسابقه (صندلی) دعوت شد، تمامی کودکان با اشتیاق شرکت کرده و در آخر جوایزی به عنوان هدیه تقدیم آنها شد. بزرگترها نیز از این مسابقه بی نصیب نمانده و حضور خود را اعلام کردند. جو و شادمانی چنان بود که برای لحظه ای تمامی مشکلات و معضلات پناهجویی به باده فراموشی سپرده شد.
در این مراسم از مهمانان دیگری از شهرهای ترکیه دعوت به عمل آمده بود که متاسفانه به علت عدم مجوز از طرف پلیس شهر مربوطه نتوانستند در مراسم شرکت کنند. در بین پناهجویان آنان که دستی به ساز داشته، ساز خود را کوک کرده و هنر نوازندگی خود را به نمایش گذاشتند.
در ادامه  برنامه مجری برنامه از اتفاقاتی که در دو سال گذشته در ایران رخ داده، اشاره کرده و بیان داشتند:  دو سال گذشته،دو  سال پر امید و نوامیدی برای ما ایرانیان بود، تظاهرات کردیم، اعتراض کردیم تا به دموکراسی برسیم، اما آن چه در این دو سال شاهد بودیم، دستگیری و شکنجه افراد نخبه و مردم عادی بود، هر روز بیشتر از روز قبل طناب های دار برای فرزندان ایران زمین برافراشته می شود ، زندان ها مملو از نخبگان و دانشجویان و زنان و مردان است، شکنجه گاههای قرون وسطایی  و هزاران گفته و ناگفته، شنیده و ناشنیده که هر کدام از ما به عینه شاهد بودیم و تجربه خود داریم... و اینک سرنوشت خود را نیز شاهد هستیم و چشم به کمیساریای عالی دوخته ایم تا جوابی به ما بدهند که آیا پذیرفته می شویم یا خیر....
پس باید بگوییم....
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم
برخیزیم و بگشاییم، بند از دل پرآتش
وین سیل گدازان را، از سینه فرو ریزیم
چون خشم رخ افروزد، در صاعقه آویزیم
زندان شب یلدا را، بگشاییم و بگریزیم....
مراسم با برپایی رقص و پایکوبی و پذیرایی از مهمانان به پایان رسید. لازم به ذکر است که سفره آرایی مراسم شب یلدا که توسط بانوان پناهجو ایرانی چیده و آراسته شده بود بسیار دیدنی بود...
انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی ـ ترکیه (نوشهیر)....
Anjoman.help.ir@gmail.com







۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....


من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
by انجمن حمایت از پناهجویان on Thursday, September 22, 2011 at 10:46pm
 من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم...
 ______________
شرایط سخت گذران زندگی اجتماعی، سیاسی و مذهبی در ایران سبب شده که ایرانیان بسیاری در چند ساله اخیر، خاک ایران را ترک کنند و خود را با هر شرایطی به کمیساریای عالی پناهندگان برسانند شاید رهایی یابند از استرس و فشارهای روحی و روانی و جسمی که هر روز از طرف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بر آنها وارد می شد... اگر از فعالیت های سیاسی و اجتماعی و دانشجویی فعالین در ایران فاکتور بگیریم، شرایط ادامه زندگی برای مردم عادی که حتی نگاه سیاسی نداشته و مشغول گذران زندگی هستند نیز این روزها سخت دشوار شده است. امین آریا جوان آریشگری است که جرمش کوتاه کردن موی خانم هایی است که دوست دارند گیسوان خود را به مد روز اصلاح و آرایش کنند... او در ایران شکنجه شده، حکم شلاق گرفته و مغازه اش پلمپ شده است....وی به تازه گی وارد ترکیه شده و با شرایط سخت تری این روزها دست به گریبان است... با امین آریا گفتگویی داشتیم تا بیان کنیم شرایط زندگی در ایران این روزها دستخوش تحولات عظیمی شده است و بهای نفس کشیدن در ایران بی حرمتی و شکنجه و تعارض به زندگی است...
با سپاس از ارتباط شما...پیش از هر سخنی بایست بگویم که این گفتگو در فیس بوک و در وبلاگ انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) منعکس می شود. آیا مشکلی با این موضوع ندارید.
خیر... هیچ مسئله ای و مشکل خاصی در بین نیست.
طبق هر گفتگویی، سخن را با بیوگرافی شما آغاز می کنیم...
من امین آریا متولد یک اسفند 1363 در بندر انزلی(پهلوی سابق) هستم. متاهل و در ایران به شغل آرایشگری مشغول بودم و نزدیک مزار مرحوم سیروس قایقران در کولیور مغازه داشتم.
چه اتفاقی برای شما رخ داد که مجبور به ترک ایران شدید؟
در ایران همان طور که اشاره کردم، حرفه من آرایشگری بود و کارهای آرایشگری و پیرایشی را انجام می دادم. اگر حمل بر خودستایی نباشد در کارم حرفه ای بودم و علاوه بر آقایان در بین خانم ها هم مشتریان خاصی بودند که به آرایشگاه من مراجعه می کردند. توانایی و مهارت من در ارایه مدل های جدید و به روز و جوان پسند سبب همین امر شده بود. متاسفانه شرایط به گونه ای شد که از طرف اداره اماکن و بسیج محله و نیروهای انتظامی بارها تحت اخطار و فشار و تهدید قرار گرفتم. برادر و پدر همسرم جزء نیروهای امنیتی بودند و نقش زیادی در این حیطه بازی کردند به طوری که بیشترین تهدیدها و فشارها از جانب نیروهای امنیتی و انتظامی از طرف آنها شانتاژ می شد و پرونده های بسیاری بر علیه من جمع آوری کردند و باعث پلمپ واحد صنفی من شدند و سرانجام تحت تعقیب پلیس قرار گرفتم. همین عوامل سبب شد که به صورت غیرقانونی از ایران خارج شوم.
آیا تحت بازجویی قرار گرفتید یا زندان و شکنجه و...شوید؟ یا هر مشکل دیگری که از جانب نیروهای امنیتی برای شما پیش آمده باشد...
بله...یک بار به علت آرایش موی دو خانم، دستگیر شدم و کتک های بسیاری از جانب نیروی انتظامی خوردم و در حکمی که برای من صادر شده بود، حکم شلاق هم بود که با پرداخت پول توانستم، این حکم را بلااجراء درآورم. آن زمان دو روز در بازداشتگاه آقای قاضیان بودم. در پایان نیز با پرداخت جریمه نقدی بسیار، حکم به برائت من صادر شد.
خانم هایی که شما آرایشگرشان بودید، چه سرنوشتی پیدا کردند؟
آن خانم ها سرنوشتی همچون سرنوشت من پیدا کردند.
گفتید از راه غیرقانونی از ایران خارج شدید، از شرایط راه صحبت کنید و اگر مشکل خاصی برای شما یا دیگرانی که با شما همراه بودند، لطفا به آن اشاره کنید...
من از مرز ارومیه وارد خاک ترکیه شدم. به تبع شرایط و سختی راه و کوهستانی و پیاده روی های طولانی مدت نفس و جانی برای آدمی نمی گذارد، و استرس بسیار و فشارهای روحی و روانی و ترس از دستگیری و گرفتار شدن توسط مرزبانان خود مزید به علت بود. همراه با من بیش از چهارصد افغانی نیز بودند. خدا رو شکر، کسی دستگیر نشد یا مشکل حادی برای آنها بوجود بیاید. پس از این همه سختی به وان رسیدیم و بعد از آن استانبول ... بنا بر این بود که از استانبول به سمت هلند پرواز داشته باشم،متاسفانه در فرودگاه آتا تُرک دستگیر شدم.
پس از دستگیری آیا پلیس ترکیه، شما را به ایران دیپورت نکرد؟
دقیقا چنین برنامه ای داشت، یعنی دیپورت به ایران، اما در فرودگاه به خاطر فشارهای روحی که به من وارد شده بود، تصمیم به خودکشی گرفتم، پیش از آن که به دست پلیس ترکیه گرفتار شوم. خوشبختانه افراد و اشخاص آگاهی در مسیر راه من قرار گرفتند و مانع خودکشی من شدند، با راهنمایی های آنها خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم.
الان چه مدت زمان می گذرد که خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید و وضعیت پرونده شما به چه صورتی است؟
حدود دو ماه پیش خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم که به پلیس شهر چانکری معرفی شدم که بایست پس از ثبت نام در مقر پلیش شهر چانکری،آنها تاریخ مصاحبه اصلی را به من اطلاع دهند. ظرف دو روز آینده بایست در شهر چانکری باشم.
تنها هستید یا به همراه همسرتان خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردید؟
تنها هستم. و متاسفانه برادر و پدر همسرم که اشخاص مذهبی و متعصبی هستند، او را مجبور به طلاق غیابی خواهند کرد.
با شرایط پناهجویی چقدر آشنا هستید؟
در ترکیه دوستانی ظرف این مدت کوتاه پیدا کردم و این شانس بزرگی است بعد از این همه فلاکت و بدبختی...آنها مرا با شرایط و سختی هایی که ممکنه است با آن دست به گریبان باشم، کم و بیش آشنا کردند. اما باید بگوییم حداقل در ترکیه جانم در خطر نیست و امنیت جانی دارم. در ایران نیروهای بسیج قصد کشتن و مضروب کردن مرا داشتند که رد و نشانه آن در بینی و سر من کاملا به عینه مشهود است.
آیا اطلاع دارید که رسیدگی به پرونده شما ممکنه ماهها و یا شاید سالها به طول بیانجامد، خودتان را برای این شرایط آماده کرده اید؟
من چاره ای ندارم. جانم را کف دستم گرفته و به کمیساریای عالی پناهندگان پناه آورده ام و به آینده امیدوارم....
از نحوه پیش مصاحبه ای که با شما انجام دادند در کمیساریای عالی پناهندگان، چه برداشتی دارید؟
آن زمان، من در مقر پلیس استانبول پیش مصاحبه شدم و هیچ برداشتی نداشتم و کاملا گیج بودم. اما یقین داشتم که کارها به طول می انجامد.
اینک که با انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی تماس گرفتید، چه درخواستی دارید؟
درخواست دارم که به عنوان یک ایرانی که تحت ظلم قرار گرفته و به عنوان یک پناهجو از من حمایت شود. می خواستم از شرایطی که برایم پیش آمده، حرف بزنم و بگویم که من به عنوان یک آرایشگر ایرانی که عاشق کارش بود ، جواز کسب من باطل شد، با نسب پلاکارد بر سردر مغازه من، مرا به عنوان فاسد اخلاقی معرفی کردند و موجب آبروریزی برای من و خانواده پدری ام شدند و آنها تحت فشار روحی قرار گرفتند و شرایط برای ادامه زندگی عادی مرا نیز به خطر انداختند...من هیچ کار غیرقانونی انجام ندادم و هیچ گونه تعرض و بی اخلاقی نداشتم، مثل تمام مردم دنیا من نیز موی خانم هایی که دوست داشتند موهایشان مد روز کوتاه شود، کوتاه کردم. اینک این گونه سرگردان هستم. خانواده ام از هم پاشیده شده و خودم و وضعیت روشنی ندارم.
و در پایان...
با سپاس از شما... من عاشق ایران هستم. شرایط را بی هیچ دلیلی برای من سخت و پیچیده کردند و من اینک آواره شدم... حرفهای من سندی بر این ادعا است که زندگی عادی در ایران نیز امکان پذیر نیست، شرایط روز به روز سخت تر می شود و تعرض های نیروهای امنیتی هر روز دامنه آن گسترده تر می شود... به امید آزادی میهن...
مصاحبه کننده: آرش شریفی

شماره تماس:         00905076586901               00905076586901
لطفا نقطه نظرات خود را زیر نوشته بیان کنید...با سپاس از شما، روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

خانم علاسوند مادر عبدالله و محمد فتحی(دو برادر اعدامی) پناهجو در ترکیه: در ایران سهم مردم زندان و قبرستان است....


by انجمن حمایت از پناهجویان on Sunday, October 9, 2011 at 10:21pm
خانم علاسوند مادر عبدالله و محمد فتحی(دو برادر اعدامی) پناهجو در ترکیه: در ایران سهم مردم  زندان و قبرستان است....
دهم اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام اعلام و نامگذاری شده است تا در چنین روزی تمامی مردم دنیا درگیر این مقوله غیرانسانی باشند و چنین عملی را منع کنند. ایران زمین که روزگاری منشور حقوق بشری آن سرلوحه جهان بوده، امروزه جزء اولین کشور از لحاظ جمعیتی است که هر روز یک اعدامی در پرونده حکومت داری و زمامداری خود دارد. هر روز یک نفر چه با دلیل و چه بی دلیل به چوبه دار سپرده می شود، با توجه به اجرای چنین حکمی نه تنها بار خشونت اجتماعی از این کشور زدوده نشده، بلکه آرامش هم از آن رخت بربسته است. خانم علاسوندی و آقای فتحی والدین محمد و عبدالله( دو برادر اعدامی) این روزها و تنها به خاطر عدم سکوت مجبور به ترک اجباری ایران شده و اینک به عنوان پناهجو در کشور ترکیه روزگار خود را به سرمی برند. از ایران خارج شدند تا به جهانیان بفهمانند که یک مادر حتی نمی تواند و اجازه سوگواری برای فرزند از دست داده اش را ندارد... یار و دیار را ترک کردند که پرونده فرزندان خود را به دست دادگاه عدله ای بسپارند و آمرین و عاملین قتل فرزندانشان را به پای میز محاکمه بکشانند... به همین دلیل انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی _ترکیه به همراه انجمن فعالان در تبعید با آنها گفتگویی ویژه ای داشتند تا شاید بدین طریق قدری از بار مسوولیت آنها را به دوش کشیده و سخنان آنها را بسان دیگر رسانه ها به گوش سازمان های جهانی برسانیم تا در درباره اعدام های پی درپی که در ایران صورت می گیرد، واکنش نشان داده و سردمداران جمهوری اسلامی را که مسوول مستقیم چنین جنایاتی هستند را محکوم کرده و فشارهای بیشتری بر آنها وارد آورند تا زین پس مادران و پدرانی دیگر شاهد اعدام فرزندان خویش نباشند....

خانم علاسوند همان طور که می دانید، دهم اکتبر(روز جهانی مبارزه علیه اعدام) نامگذاری شده است، و ایرانیان بسیاری همچون دیگر مردم جهان برنامه هایی در اقصی نقاط دنیا تدارک دیده اند تا اعدام در هر کشوری را محکوم کنند... شما یکی از هزاران مادر داغدار ایرانی هستید که دو فرزند اعدامی دارید، پیش از هر سخنی قدری از فرزندانتان صحبت کنید؟
درسته...دهم اکتبر را روز جهانی علیه اعدام نامگذاری کرده اند تا ما در آینده شاهد داغدار شدن دیگر پدران و مادران چه در ایران و چه در هر جایی از جهان نباشیم.... من و آقای فتحی نیز تصمیم گرفتیم در چنین روزی مقابل سفارت ایران در ترکیه صدایمان را رساتر به گوش جهانیان برسانیم. امیدوارم دیگر پناهجویان ایرانی و ایرانیان مقیم ترکیه و مردم این کشور همراه با ما این عمل غیرانسانی و قرون وسطایی را محکوم کنند تا دیگر شاهد چنین جنایاتی نباشیم. محمد و عبدالله فتحی متولد 62 و 63 بودند، یعنی درست زمانی که در ایران اوج اعدام های دست جمعی بود و چه بسیار فرزندان ایران زمین تنها به خاطر آزاد اندیشی که داشتند، به جوخه هایی اعدام سپرده شدند. هر کسی یا هر شخصی چه ایرانی و چه غیرایرانی وقتی تصاویر خندان بچه هایی مرا می بیند؛ از صمیم قلب برای من و پدرش آرزوی صبر را دارند و افسوس گویان به تصاویر می نگرند. مهربانی و گشاده دستی این بچه ها غیرقابل بیان است. در ویلاشهر اصفهان زندگی می کردیم، مکانی که افغانی های مهاجر بسیاری در آنجا به سختی گذران زندگی می کردند. هر زمانی که محمد را می دیدم مشغول کمک به این مهاجرین بود و حتی از اهداء وسایل منزل به آنها دریغ نمی کرد. چه محمد و چه عبدالله در برابر بی عدالتی و فقر اجتماعی که گریبان گیر همه بود، سریع عکس العمل نشان می دادند و سکوت همه را مسبب این بی عدالتی می دانستند.

گفته های شجاعانه شما حین برگزاری مراسم(عبدالله و محمد) قابل ستودنی است؛ چه اتفاقی افتاد که مجبور به ترک ایران شدید؟
سخت است دوری از بچه ها...اگر ایران بودم حداقل گاهی سرمزارشان می رفتم. اما این را هم از من دریغ کردند. شب بعد از اعدام مجبور به ترک خانه شده و بعد از برگزاری مراسم شب سوم، مجبور به ترک اجباری از وطنم شدم.
اگر ناراحت نمی شوید، از شب برگزاری مراسم صحبت کنید که چه مشکلاتی برای شما از طرف عاملان جمهوری اسلامی به وجود آوردند؟
نیم ساعت پس از خاکسپاری، از طرف نیروهای امنیتی احضار شدم. دوستان و فامیل به رسم بختیاری ها تیر هوایی شلیک کرده بودند که یکی از تیراندازها را دستگیر کردند. علاوه بر آن فیلمبردار مراسم با این که جزء فامیل هم نبودند و تنها برای فیلمبرداری از مراسم دعوت شده بود را نیز دستگیر کردند. نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بسیاری در بین فامیل و حین برگزاری مراسم حضور داشته و همه جا را تحت کنترل داشتند. بیشتر فیلم های ضبط شده بین افراد فامیل برای این که به دست نیروهای اطلاعاتی نیافتد پخش شده بود، و خود مامورین چون از مراسم فیلمبرداری کرده بودند شاهد این ماجرا بوده و از ما حلقه های فیلم ضبط شده را در مقابل آزادی فیلمبردار طلب کردند. ناچار شدیم که قبول کنیم و هر حلقه ای از فیلم که به آنها داده می شد، باز ادعا داشتند فیلم های بیشتری ضبط شده بایستی همه آنها را در اختیار اطلاعات قرار دهیم. پس از آن چندین ساعت بازجویی شدم... گفتند که طبق مستندات و فیلم های ضبط شده شما به شخص اول مملکت توهین کردید... گفتم: فحش دادم.... گفتند، چرا دستانت را بالا بردی؟ چرا خطاب به بچه هایت گفتی که به آنها افتخار می کنی؟ چرا با رسانه های بیگانه مصاحبه کردی؟ چرا در طول راه قبرستان به همه اعلام کردی بچه های من اعدام شده اند؟ چرا گفتی که بچه هایت به کمک خدا رفتند؟... ساعت های متمادی بازجویی در آن شرایط، سخت تحت فشار روحی و روانی بودم.
از بین بازجویان شخصی خاصی را به خاطر دارید یا فرد خاصی با اسم و مشخصات؟
با اسم کامل و مشخصات خیر.... اما گفته سرهنگ هاشمی را هیچ گاه فراموش نمی کنم. سرهنگ هاشمی از جانب دادستان محمدرضا حبیبی خطاب به من گفت، این خانواده آبروی نظام را برده اند و به آنها بگو ما هم آبروی آنها را می بریم... پرسیدم چطور؟ گفت فیلمی تهیه کرده ایم که در شبکه استانی و روی بیلبرد در مرکز شاهین شهر نمایش خواهیم داد تا مردم آگاه شوند چه کسانی در تشییع جنازه بچه های شما شرکت کرده اند...

آیا واقعا چنین فیلمی ساخته شده بود یا تنها برای ایجاد رعب و وحشت حرف زده بودند؟
پس از تعهد از ما تحت این عنوان که نبایست مراسم سوگواری دیگری برگزار کنیم و تمامی پوسترها و بنرها را جمع آوری کرده و اجازه هیچ کار دیگری نداریم، با آن شرایط و در آن وضعیت وقتی به خانه برگشتیم، یکی از همسایه ها خبر آورد که دادستان حبیبی در تلویزیون صحبت هایی بیان کرده و به محمد و عبدالله اتهاماتی وارد کرده است. پس از اعدام بچه ها یکسری اتهامات جدید مطرح شد که این نشان می داد چقدر دادستان حبیبی  از طرف مقامات بالا تحت فشار بودند. آنها در پاسخ گفته ها و افشاگری هایی که من حین مراسم خاکسپاری بیان کرده بودم، مستندی از سرقت مسلحانه ساخته و بین گفته های من که گفته بودم، بچه ها به کمک خدا رفتند، تدوین و در سطح شهر پخش کردند.

اعدام این دو برادر واکنش جهانی داشت و احساسات هر فردی که این حکم را شنیده بود، برانگیخته می کرد، همان طور در گفته های قبلی شما نیز هست، شما هیچ گاه به چنین حکمی اعتقاد نداشته و تا دقایق آخر فکر می کردید که حکم اجراء نمی شود...
کاملا درسته... من اعدام را باور نمی کردم و خدا را به عنوان منبع عدالت می شناختنم، به همین دلیل مطمئن بودم چنین حکمی اجراء نخواهد شد، بچه های من بی گناه دستگیر  و زندانی شده بودند، پس چرا بایست نگران می شدم و با اعتقادات قلبی که به پرودگار یکتا داشتم، ذره ای تردید نداشتم. روز اعدام، ساعت چهار و نیم صبح حین بیرون آمدن از ماشین، ناگهان از قسمت کمر به پایین احساس فلجی کرده و نتوانستم از ماشین پیاده شوم. کمک کردند تا بتوانم به داخل محوطه بروم. وقتی مردم و جوانان هایی که برای ابراز احساسات و محکوم کردن این حکم تجمع کرده و به در زندان می کوبیدند، قوت قلب گرفتم و نبایست ضعفم را نشان می دادم. جالب اینجاست که در آن شرایط، آقای شیخی، معاون عبداللهی رییس زندان(اصرار دارم نامش را بیان کنم) از من کارت شناسایی خواستند، گفتم شما مرا نمی شناسید؟ به عبداللهی گفتم، بگو من کی هستم..... رییس بند اطلاعات(آقای زرین) اجازه ملاقات داد اما جازه این بالا بروم را ندادند و با 50 سرباز سدی مقابل ما کشیده بودند. در حین بازرسی بدنی کفش های ما را گرفته و دمپایی هایی به ما دادند. حدود بیست نفر لباس شخصی و دو آخوند هم آنجا حضور داشتند، بایست این را هم اضافه کنم که برای جلوگیری از تجمع مردم، بیش از 500 نفر گارد ضد شورش مقابل زندان دستور آماده باش داشتند و راه اتوبان را هم یک طرفه کرده و راههای دیگر را مسدود کرده بودند که جمعیت بیشتری برای اعتراض به این حکم جمع نشوند.

به شما اجازه ملاقات با فرزندانتان را دادند؟
بله....عبدالله را از دور دیدم که مثل یک بچه ده، دوازده ساله شتابان به سمت من می آمد، به طرفش دویدم و قربان قد و بالایش رفتم. پاهایش در زنجیر بود، گفتم مامان جان مواظب باش، پاهات زخمی می شه...( در حالی که بچه ام را می خواستند اعدام کنند اما من فکر زخمی نشدن پاهایش بودم). به اندازه کافی گریسته بودم. دیگر گریه ای در کار نبود، نمی دانم از خشم و غضب بود و یا این که احساس می کردم بچه هایم به آرامش ابدی می رسند... وقتی دستهای عبدالله را بوسیدم یخ کرده بود، اما قلبش گرم بودم و به شدت می تپید. گفت مامان بزار پاهات رو ببوسم، گفتم: نه... اصرار کرد و بعد پاهای من و خاله اش که همراه ام آمده بود را بوسید.
دوتا بردار(عبدالله و محمد) توانستند در آخرین لحظات همدیگر را ببیند، یا شما تنها تنها با آنها ملاقات کردید؟
بله... محمد و عبدالله را با هم دیدم. با عبدالله صحبت می کردم، که محمد خندان آمد و از دور به زبان لری بختیاری شاهنامه خوانی می کرد.( همین بس هنر مادران را/ نشینند و زایند شیران نر)...
محمد در آخر گفت: من همه اینها را می بخشم، فقط دادستان حبیبی را نمی بخشم، چرا که دو روز تمام عبدالله فریاد می کشید و با دادستان حبیبی کار داشت، من فریادهای عبدالله را می شنیدم، اما او نیامد... اگر خدا هم او را ببخشه من او را نمی بخشم. به عبدالله می گفت، بخند... می خواهم تا آخرین لحظه صدای خنده ات را بشنوم... عبدالله هم گفت به همه بگویید، محمد و عبدالله طوری رفتند سر دار، که دنیا را تکان خواهند داد...
بعد از اعدام بچه ها، آیا همان روز اجسادشان را به شما تحویل دادند؟
بعد از ارایه به پزشکی قانونی، اجساد را به ما تحویل دادند. وقتی اجساد را تحویل گرفتیم، طول مسیر سر آنها روی پاهایم بود و بدنشان را ماساژ می دادم، جای طناب دار گردنشان را کبود کرده بود، ماساژ می دادم و باورم نشده بود. حس می کردم، الان از خواب بیدار می شوند. روی لبهای محمد خنده بود، حسم این بود که چون به خواسته اش رسیده بود و صدای خنده عبدالله را شنیده بود این چنین لبخند زده...

الان احساساتان چگونه است؟ از این که می بینید طبق گفته عبدالله مرگ و اعدام آنها همان طور که او وعده اش را داده بود، دنیا را تکان داده است.
بله... درسته و همین چیزها من و پدرش را آرام می کنه... اما هنوز حس مسافری را دارم که به مقصد نرسیده و در نیمه راه در هتل منتظرم.... هنوز فرصت نکردم برای بچه هایم عزاداری کنم. با بوی تکه ای از لباسشان که زمان اعدام تنشان بود، هر شب به خواب می روم و سعی می کنم طوری گریه کنم تا پدرشان متوجه نشود و قوی باشم که روح آنها در آرامش باشد....( اینجا بود که بغض خانم علاسوند ترکید و تکه های لباس را بو کشید و آرام  گریه کرد)...

خانم علاسوند به نظر شما چرا با توجه به این که بسیاری از مادران ایرانی داغدار اعدام بچه هایشان هستند اما بیشتر سکوت اختیار کرده اند؟
برای این که در خاموشی و بدون اطلاع فرزندانشان را اعدام کردند و اگر بودند و آن چه که من شاهد آن بودم را می دیدند، حتما غمشان به غضب تبدیل می شد و دیگر نمی توانستند حتی لحظه ای سکوت کنند. البته خصوصیات فردی و شخصی افراد هم می تواند باشد. من با محمد و عبدالله تبادل انرژی کردم، اعتقاد دارم که انرژی آنها به من منتقل شده است.

مادر فرزاد کمانگر نیز همچون شما سکوت اختیار نکرد و تا آنجایی که در توان داشته اند با رسانه ها گفتگو کرده و اعدام فرزندش و دیگر فرزندان ایران زمین را محکوم کردند. آیا شما توانستید با ایشان در تماس باشید و یا ایشان با شما در تماس بودند؟
اعدام فرزاد آن یگانه معلم تاریخ امروز ایران، به راستی دردناک و غم انگیز بود. متاسفانه ارتباط و دسترسی به مادر فرزاد کمانگر و دیگر مادران عزادار نداشتم، چرا که سه روز پس از اعدام بچه ها  خاک و دیار را ترک کردم.
حین گفتگو با خانم علاسوند، به دلیل فشار عصبی کمردرد گرفتند و نمی توانستند حرکت کنند که به کمک آقای فتحی دراز کشیدند و با مصرف دارو و ماساژ و استراحت بهتر شدند... ادامه مصاحبه را آقای فتحی به عهده گرفتند...
آقای فتحی در پاسخ به خروج اجباریشان از ایران بیان کردند:
از ایران خارج شدیم علاوه بر تهدیدهای بسیار، مجبور به سکوت بودیم.یک سال پیش به خاطر فعالیت های سیاسی که داشتم و سخت تحت فشار بودم و با این که بچه ها زندان بودند و حکم اعدام هم برای آنها صادر شده بودم مجبور شدم از ایران خارج شوم...قبل از اعدام بچه ها حتی جمهوری اسلامی اجازه نداد تلفنی با آنها خداحافظی کنم و یا صدایشان را بشنوم...در داخل  نمی توانستیم، بمانیم و سکوت کنیم، اگر سکوت می کردیم در حق فرزندانم ظلم کرده بودم. الان هم یار و دیار را ترک کردیم که بتوانیم حرفها و دیده ها و شنیده هایمان را به گوش همه برسانیم و پیگیر دادگاه عادلی باشیم تا این اجحافی که در حق فرزندان من و دیگران شده را به دادگاه بکشانیم و مسببین و عامران اصلی را دادگاهی کنیم.
آیا به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/آنکارا مراجعه کرده اید و روند پرونده شما به چه صورتی است؟
بله... خود را به کمیساریای عالی معرفی کردیم. یک سال پیش به خاطر فعالیت های سیاسی که داشتم و قبل از اعدام بپه ها از ایران خارج شدم و همسرم هم سه روز بعد از اعدام از ایران خارج و پس از آن خود را به کمیساریای عالی معرفی کرد.روزهای نخست در کمیساریای عالی به ما گفتند که در اسرع وقت به پرونده ما رسیدگی می کنند چرا که نوع پرونده ما متفاوت است و فردای همان روز قرار بر آن شد که مصاحبه مالی شویم. حقوق بازنشتگی من به دلیل فعالیت هایی که داشتیم در ایران قطع شد و همسرم هم در ایران خیاطی می کرد و درآمد خوبی داشت. زمانی که خود را به آسام شهر معرفی کردیم بسیار احترام گذاشتند و ابراز دلسوزی و همدردی کردند. اما پس از چندی هیچ گونه تماسی از کمیساریای عالی با ما گرفته نشد و زمانی که مراجعه کردیم، بیان داشتند که در زمینه مالی هیچ گونه کمکی نمی توانیم، بکنیم. دفتر آسام هم گفتند که چه چیزی سبب شده که فکر کنید پرونده شما با پرونده دیگر پناهجویان متفاوت تر است؟!!! نزدیک به یک سال هست که در ترکیه هستیم و اگر الان در کشور سوم بودیم، حتما پرونده بچه ها به گونه دیگری پیگیری می کردیم و قضایا به شیوه دیگری پیش می رفت. متاسفانه کمیساریای عالی هیچ گونه به تعهدات خود پایبند نبوده و همچنان منتظر مانده ایم... ابتدا کمیساریای عالی خوب عمل می کرد، اما نفوذ جمهوری اسلامی در این سازمان سبب شده که این چنین روند رسیدگی به پرونده به طول بیانجامد.
ارتباط پناهجویان ایرانی در ترکیه با شما چگونه است؟
اکثر پناهجویان ایرانی ما را می شناسند و از ما به شدت حمایت می کنند، در ضمن پناهجویان قول همه جور همکاری به ما را داده اند. که از تمامی آنها سپاسگزار هستیم و واقعا باعث تقویت روحیه من و همسرم هستند.
نهادهای حقوق بشری آیا با شما در ارتباط هستند؟
بله...ما با خیلی از نهادهای حقوق بشری در ارتباط هستیم و از همان ابتدا چه در ایران، مقابل زندان اوین و چه امروز ارتباطشان با ما قطع نشده است. آنها در حد توانشان پیگیر کارها هستند و تهیه گزارش و مصاحبه هایی که انجام داده اند حتی در رسانه های بین المللی و معتبر به زبانهای مختلف درج و انعکاس داده شده است. از تمامی نقاط دنیا چه در داخل و چه خارج از ایران تماس می گیرند و همدردی کرده و اعلام حمایت می کنند. از طرف عوامل جمهوری اسلامی به گونه ای به ما پیشنهاداتی دادند و درخواست داشتند با پرداخت مبالغی و پیش از آن که اتفاق خاصی برای بچه ها بیفتد و رسانه ای شود، تا روند پرونده را تغییر بدهند...به همین دلیل ما اوایل سکوت کردیم  در این مسیر آقای لاهیجی زحمات بسیار کشیدند و راهنمایی های بسیاری کردند.متاسفانه اگر از همان ابتدا به حرف آقای لاهیچی گوش می کردیم و پرونده را رسانه ای کرده بودیم  و با نهادهای حقوق بشری در میان می گذاشتیم شاید پرونده آنها نیز همچون پرونده خانم سکینه آشتیانی روال دیگری پیدا می کرد.
همان طور که قبلن نیز اشاره شد، دهم اکتبر روز جهانی مبارزه با اعدام است، و شما نیز گویا برنامه ای مقابل سفارت ایران در ترکیه علیه محکوم کردن حکم اعدام دارید؟
ما مخالف قوانینی هستیم که در آن حکم اعدام گنجانده شده است، قصد داریم، توجه رسانه های جهانی را به این مسئله بیشتر کنیم و بیان کنیم که چه جور حکومتی در ایران داریم و برای مخالفت با حکم اعدام و مبارزه با اعدام در این تجمع شرکت می کنیم. زندانیان بسیاری در ایران هستند که از آنجایی که  اعمال و اندیشه های و کارهای جمهوری اسلامی قابل پیش بینی نیست و نمی توان حسابی باز کرد و هر لحظه ممکن است که در طول زندان و یا حین گذراندن حکم حبس، حکم اعدام بگیرند. ما نمی خواهیم پدران و مادران دیگری کبودی طناب دار را روی گردن فرزندانشان ببیند. ما علیه قوانین قرون وسطایی حاکم در ایران در هر تجمع و هر حرکت اعتراضی حضور داشته و فعالیت کرده و صدایمان را رساتر بیان می کنیم.
آیا ارتباطی با مادران داغدار جهان که فرزنداشان اعدام شده، داشتید؟
با خانمی از ازبکستان که نهادی همچون مادران عزادار در سراسر دنیا دارد در ارتباطیم. با مادران عزادار کشورهای دیگر هم مرتبط هستیم و قرار بر آن است که مصاحبه های مشترکی با هم داشته که پوشش خبری داده شود.
در این مدتی که خارج از ایران بودید، از طرف عاملین و عامرین جمهوری اسلامی آیا برای شما مشکلی پیش آمده است؟
ما می خواهیم به کمک مطبوعات و رسانه ها به همه جا اعلام کنیم و بر علیه حکم اعدام و مبارزه با این حکم همچنان فعالیت های خود را ادامه می دهیم تا زمانی که تحت فشار رسانه ها و سازمان های جهانی بند حکم اعدام در قانون اساسی ایران برداشته شود. در توان ما نیست که آبروی رژیم را ببریم، مگر این که اشتباه کنند و بلایی سر ما بیاورند. جمهوری اسلامی در رسانه هایش اعلام کرده است، که خانم مهوش علاسوند از ایران خارج شده و به کمونیست های پیوسته و علیه نظام فعالیت می کند. من هم اطلاعیه ای دادم که وابسته به هیچ گروه و حزبی نبوده و نیستیم. از قبل همه جا گفتگو کردم و سلامتی خود را بیان کرده و داروهایم را هم سرموقع مصرف می کنم و قصد خودکشی ندارم و اگر بلایی سر ما بیاید، کار جمهوری اسلامی است. آنها برای ترور شخصیتی و حتی فیزیکی ما برنامه می ریزند.
سپاس از تمامی زحمات شما...به عنوان کلام آخر اگر ناگفته ای هست، می توانید اشاره کنید....
خانم علاسوند: من مستقیما جمهوری اسلامی را مسوول تمامی قتل ها و جنایتهای که برای فرزندان ایران زمین می افتد، می دانم که باید روزی در دادگاه عادلانه و در حضور مردم پاسخگو باشند. سی و دو سال است که کشتار می کنند، افرادی با نام جمهوری اسلامی با وعده های فریبنده کشور را تصرف کردند و مردم را به گروگان گرفتند و هر روز برای دوام خود قربانیان از فرزندان این دیار که سرمایه های آینده این مملکت هستند را پای چوبه دار می فرستند. از همان ابتدا صدها هزار زندانی داشته و هر لحظه در ایران چوبه های دار علم کرده و نمایش رعب و وحشت به پا می کنند. دیوار زندان ها هر روز ساخته می شود و مملو از فعالین سیاسی و اجتماعی، روزنامه نگار و وکیل و دانشجو است... آیا اینها همگی مجرمند؟!!! فقط زندان ها و قبرستان ها به مردم اختصاص دادند. گورهای دسته جمعی و قبرهای بی نام و نشان...اگر جمهوری اسلامی بخواهد با پول و فریب و دروغ و تبلیغات دنیا را بخرد و بفریبد و خود را منزه نشان دهد، اگر تنها یک دشمن هم داشته باشد، آن منم....

گفتگو از: پری نشاط
لطفا نقطه نظرات خود را زیر نوشته بیان کنید.... با سپاس از شما
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

گفتگو با آقای اسماعیل یاری (کارشناس مسایل حقوقی و امور پناهندگی و مهاجرت)....

by انجمن حمایت از پناهجویان on Saturday, September 10, 2011 at 11:50pm
گفتگو با آقای اسماعیل یاری (کارشناس مسایل حقوقی و امور پناهندگی و مهاجرت)
پناهجویان بسیاری با انجمن حمایت از پناهجویان ارتباط برقرار کرده و سوالات بسیاری از نحوه وکالت وکیل کمیساریای عالی، ردی پرونده، دیپورت شدن، بسته شدن پرونده و... مطرح کردند... شورای نمایندگان این سوالات را دسته بندی و تا آنجایی که در توان دارد، سعی بر آن است با ارتباطات مستمر و پیوسته با وکلای حقوق بشری که در امور پناهندگی فعال هستند، داشته و پاسخ سوالات همراهان همیشگی انجمن حمایت از پناهجویان را از وکلای محترم پاسخگو باشد... در این شماره با آقای اسماعیل یاری کارشناس مهاجرت و پناهندگی در هلند گفتگویی چند ساعته داشتیم...امید که به عمده سوالات شما عزیزان پناهجو پرداخته شده باشد. لطفا دیگر سوالات خود را در زیر نوشته بیان تا با آقای اسماعیل یاری و یا دیگر وکلا حقوق بشری در میان بگذاریم... با سپاس از شما...
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

آقای اسماعیل یاری عزیز، برای آشنایی بیشتر پناهجویان، لطفا شمه ای از بیوگرافی خود را بیان کنید؟
من اسماعیل یاری، کارشناس مهاجرت و پناهندگی و دارای مدرک کارشناسی ارشد در این رشته هستم. موسس سازمان اروپایی پناهندگان ایرانی هستم که چندی است این سازمان در اروپا به ثبت رسیده و تلاش بر آن داریم با همکاری دیگر دوستان و وکلایی که با هم کار می کنیم، گره ای از مشکلات پناهجویان را حل و فصل کنیم. بیش از ده سال سابقه و کار در امور پناهندگی دارم.
از نگاه یک کارشناس مسایل حقوقی، پناهنده به چه کسی گفته می شود؟ و چرا تمامی پناهجویان ایرانی انتظار دارند که پرونده آنها بایست به عنوان پناهنده پذیرفته شود؟اساسا پناهنده و پناهندگی یک مسئله بسیار پیچیده حقوقی و سیاسی است و مرتبط به اقتصاد کشورهاست. اگر مشخصا بحث به پناهجویان و پناهندگان ایرانی در ترکیه باشد...بر اساس کنوانسیون ژنو، پناهنده به کسی گفته می شود که به دلایل:1- نژاد 2- مذهب 3- ملیت 4- جنسیت ... عضو و فعال بودن در گروههای اجتماعی و نظارت سیاسی جانش در خطر باشد. هنوز بحث های بسیار پیچیده حقوقی و تفسیری بر سر این تعریف پناهنده و ترس هست. حاکمیت جمهوری اسلامی کاری کرده که مردم به خودشان این حق را بدهند که همه اتوماتیک وار خود را شامل حقوق پناهندگی بدانند، این دلیل سیاسی، اجتماعی، اطلاعات غلط، تفسیر غلط و انتظارهای غلط ایرانیان است از پناهندگی. از طرف دیگر نبود آزادی(منظور آزادی هست که درغرب تعریف و اجرا می شود)، برابری اجتماعی و یکسانی زن و مرد و حقوق بنیادین در ایران امروزی طوری شده که یکی از کشورهای بدنام در سطج جهانی باشد. بحث در زمینه تبعیض، نابرابری، ظلم و زور و جنایت و سرکوب مردم و همچنین اولین کشور نسبت به سرانه جمعیت در دنیا در زمینه اعدام می باشد.
اکثر پناهجویان شاکی هستند از نحوه مصاحبه خود با وکیلی که از طرف کمیساریای عالی برای آنها در نظر گرفته شده است. به نظر شما این ضعف از کجا نشآت می گیرد؟ پناهجویان جملگی بر این واژه متفق القول هستند که نحوه مصاحبه با وکیل شباهت بسیاری با بازجوهای جمهوری اسلامی دارد...آیا چنین وکالتی درست هست؟وکلای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه اکثرا غیر اروپایی هستند و مسلما این بحث می شود که در کارشان تبعیض قائل شوند. بعضی ها تخصص و دوره های ویژه نگذراندند. بعضی ها حسادت می کنند، بعضی ها گرایش به دین اسلام و به جمهوری اسلامی دارند. با این موارد می بینید که وکلا دارای یک فرهنگ باز به معنی تعریف شده در اروپا ندارند. این ضعف ناشی از بی اهمیتی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هست و چه در ترکیه چه در تمام نقطه جهان که دفاتر کمیساریای عالی بنا نهاده شده است. اساسا و بر مبنای معاهده کمیساریای عالی پناهندگان نه وکیلی و نه رییس و نه هیچ کسی دیگری، حق برخورد تبعیض آمیز، بی احترامی و بازجویی را ندارد، در صورتی که پناهجویان جرات داشته باشند می تواند به کمیساریای عالی پناهندگان آنکارا و یا ژنو شکایت کنند.
از طرفی پناهجو از ترجمه سلیقه ای مترجم نیز شاکی است و اکثرا اذهان دارند که مترجم برداشت خود را از حرفهای آنها دارد و نه آن چه که بیان کرده اند؟بله...متاسفانه این مشکل در اروپا هم وجود دارد. مترجم باید دارای تحصیلات کامل(ترجیحا مدارک آکادمیک و مترجمی ) باشد و نه به این صورت که کسی فکر می کند که شاید زبانی یا چند زبانی رو خوب حرف می زند می تواند مترجم باشد... مترجمی یک شغل هست و باید مترجم اطلاعات کافی، از نحوه برخورد، کار مترجمی و اصل بی طرفی را رعایت کند و از تفسیر حرف خود داری کند. این امکان هست که پناهجویی مترجمی از دیگر سازمان های که کمیساریای عالی پناهندگان آن سازمان را قبول دارد را در روز مصاحبه به همراه خود ببرد. ولی باید از قبل تقاضا کرد و مترجم معرفی شده بایست کار و سازمانش از طرف کمیساریای عالی به رسمیت شناخته شده باشد.
چرا روند رسیدگی به پرونده پناهجویان، مدت های مدیدی طول می کشد؟ این امر ناشی از چیست؟این امر در اصل ناشی از سیاست کاری کمیساریای عالی پناهندگان است. کمیساریای عالی همیشه جوابهای از قبیل مراجعه کننده بسیار زیاد است، کمی کارمندان و... را دارد. ولی اینها بهانه است. و اساسا سیاست کمیساریای عالی پناهندگان این است که متقاضیان فکر نکنند که هر پناهجویی می تواند به مدت سه تا شش ماه به کشور سوم انتقال داده می شود و با سیاست طولانی کردن پروسه رسیدگی به پرونده ها عملاً متقاضیان را کم می کند. کمیساریای عالی پناهندگان بالاترین هزینه را در جهان دارد که از همه کشورها بیشتر است، ولی کندترین پروسه را دنبال می کند. الان سیستم هایی هست که در اروپا تنها در طی هفت روز به متقاضی جواب مثبت یا منفی را می دهند، منظورم این است که این کار عملی هست اگر اراده سیاسی باشد. من در اول بحثم اشاره داشتم که پناهندگی و به تبع مهاجرت یک پدیده حقوقی،سیاسی و اقتصادی است که پروسه ها را پیچیده می کند و قبل از این که چیزی به اسم حقوق بشر باشد منفعت هر کشوری در اولویت قرار دارد. نبایست فراموش کرد که کمیساریای عالی پناهندگان نماینده دولت هاست نه پناهجوها و پناهنده ها...
بسیاری از پناهجوها پس از سالها انتظار با ردی پرونده و پس از آن پرونده بسته مواجه می شوند؟ این پناهجوها بایست چه کار کنند؟زمانی که پناهجویی خود را به کمیساریای عالی معرفی می کند، عملا خود را به وزرات کشور ترکیه معرفی می کند. کمیساریای عالی بسته شدن پرونده پناهجو را به دولت اطلاع می دهد و این دولت ترکیه هست که تصمیم می گیرد. در بعضی موارد دولت واکنشی نشان نمی دهد اما در بسیاری از موارد پناهجو را دیپورت می کنند و بسیاری هم غیرقانونی به زندگی خودشان ادامه می دهند. به فرض اگر دیپورت اول یا دوم و یا سوم در جریان بود، ابتدا باید به دادگاه اداری آنکارا شکایت کنند و اعتراض کنند به حکم دیپورت که اقامتشان را به شکلی بگیرند یا حداقل حکم دیپورت الحاق شود. بعد از آن باید از طریق اشخاصی که کارشناس و وکیل و یا سازمان معتبری هستند و در امور پناهندگان فعالیت می کنند مراجعه کنند. دوباره حق دارند تقاضای پناهندگی کنند که ظاهر قضیه این است که کمیساریای عالی زیر بار این کار قرار نگیرد. امکان باز شدن پرونده در اکثر حالات وجود دارد.
به چه شکل می توان پرونده ای که بسته اعلام شده را به جریان انداخت؟باید ابتدا مسئله اقامت را حل کرد، چون همزمان نمی توان هم به جنگ کمیساریای عالی رفت و هم دولت و یا این که غیرقانونی زندگی کنند. اما امکان دارد که اشخاص از طریق وکیلی که برای خود انتخاب می کنند دوباره تقاضای باز شدند پرونده را درخواست دهند. باید پرونده بر اساس ماده های کمیساریای عالی پناهندگان بررسی شود و هفتاد درصد حق همیشه با پناهجو است. اما مواردی از پرونده ها وجود دارند که قابل باز شدن نیستند و یا این که در چارچوب کنوانسیون ژنو قرار نمی گیرند. سازمان ما قادر است پرونده هایی را به جریان بیاندازد، ولی ما اول کل پرونده را بایست مطالعه کنیم، کلیه جزییات را...این امکان بوده و هست... امکان دیگر این که پرونده هایی که بسته شده اند را به سفارت کشورهای دیگر معرفی کرد. مثلن کانادا یا چند کشور اروپایی دیگر... اگر کسانی از کانادا و اروپا پیگیر باشند این امکان هست که به آنها حداقل ویزای ورود و یا پناهندگی یا حتی اقامت دایم بدهند.
بیشتر پناهجویانی که ردی پرونده آنها اعلام می شود، به سازمانی به نام هلسینکی مراجعه می کنند که بیشتر وکلای این سازمان حقوق بشری عمل می کنند. به گفته بسیاری از پناهجویان این سازمان هیچ گونه کمکی به آنها نکرده و در پی طولانی بودن رسیدگی به پرونده ها هستند... نظر شما درباره این سازمان چیست و این وکلا چه وظیفه ای دارند؟سازمان هلسینکی اساسا یک سازمانی هست که برای حقوق بشر، آزادی، صلح و دموکراسی کار می کند. غیردولتی بوده و به صورت ان جی او هست. یک قسمت کوچک آن برای پناهنده ها فعالیت می کند. اگر به دفتر هلسینکی در ترکیه اشاره کنیم، همراه منافع دولت و کمیساریای عالی حرکت می کند. وکلای این دفتر اطلاعات کافی درباره پروسه پناهندگی در ایران نداشته و ندارند. تا سال گذشته قسمت کمک به پناهندگان آن از سوی وزارت امور خارجه هلند تامین می شد. البته در کل این سازمان هزینه هنگفتی از اتحادیه اروپا می گیرد ولی کمترین هزینه را خرج پناهجوها می کند و فعالیت آن روی پروژه هایی است که دولت ترکیه دوست دارد. به طور مثال در کل سالهای فعالیت این دفتر در ترکیه یک بار بیان نکردند که اگر بحث حقوق بشر است باید از مسایل غیربشری که در ترکیه هم رخ می دهد دفاع کنند. از کردها، ارمنی ها، خارجیان،غیرقانونی ها و... وکلای هلسینکی همان وکلای ترک هستند که اتفاقا مجانی هم کار نمی کنند. پول کارهایشان را دریافت می کنند ولی کاری هم یا بلد نیستند یا نمی خواهند انجام دهند. نمی توانم بگویم که یک سازمان سالم هستند یا خیر...ولی تاثیری تا حالا روی وضعیت پرونده پناهجوها من ندیده ام که داشته باشند.
پناهجویانی که دیپورت می شوند بایست چه کار کنند؟پناهجویی که دیپورت می شود کار خاصی نمی توان برایش انجام داد. چون بعضا با پرونده اش دیپورت می شود. منظورم همان پرونده ای است که با پلیس مصاحبه کرده نه پرونده ای که به کمیساریای عالی داده است. ولی اگر منظور از سوال این است که اگر پناهجویی برگه دیپورتی دریافت کرد چه باید بکند، باید بگوییم از طریق وکیلی باید تلاش کند که حکم صادره از وضعیت کشور ترکیه باطل شود و هم از راه شکایت به حکم وزرات کشور در دادگاه ردی ترکیه هست. اگر بتوانند با سازمان ما مرتبط شوند، می توانیم برایشان از طریق دادگاه اروپایی حقوق بشر که ترکیه هم کنوانسیون آن را پذیرفته است، کاری برای دیپورتش انجام داده و لغو دیپورت کنیم. بازم هم تاکید می کنم بایستی در جریان ریز پرونده ایشان قرار بگیریم. چون بعضا دادگاه اروپا هم بعضی پرونده ها را موجه نمی داند و معتقدند که در صورت برگشت مشکلی برای این شخص رخ نمی دهد. شماره تلفن سازمان ما هست(0031685818111)(آنتی-دیپورت لاین)
چرا بعضی از پرونده ها بدون آن که برای مصاحبه مجدد پناهجو را خبر کنند، بعد از استیناف، پرونده آنها بسته می شود؟ آیا وکیل چنین حقی دارد؟بله... بعد از مصاحبه اصلی یک سر وکیل و مسوول کلی پروسه پناهندگی نظر نهایی را می دهد.امکان دارد بر اساس محتویات یک پرونده، مصاحبه، مدارک و...در کل پرونده کاملا بسته شود.چرا که چهارچوب ضعیف است و یا خارج از قوانینی هست که کمیساریای عالی با آن کار می کند.
پرونده های مذهبی همچون زرتشتی، الحق، یارسان و... رسیدگی به آنها بسیار طول می کشد اما مذهب دیگری چون بهایی این گونه نیست... به طور نمونه پرونده ساسان مهری که زرتشتی هست، پس از سه سال انتظار بسته اعلام می شود. دلیل این تفاوت چه می تواند باشد؟دلیل اصلی آن، تفاوت نگرش و سیاست کمیساریای عالی پناهندگان و دولت هاست. بهایی ها، شناخته شده هستند به این خاطر که دولت امریکا از آنها پشتیبانی می کند. در ژنو نماینده دارند و از لحاظ مالی توانایی بسیار دارند... زرتشتیان و الحق و یارسان و...ظاهرا ناشناخته هستند برای کمیساریای عالی پناهندگان. البته سیاستی هم پشت قضیه هست که نمی خواهند این ادیان و مذاهب شناخته شده باشند، چرا که کار سختی برای شناخت این گونه موارد نیست و تاریخچه و گذشته اینها بسیار طولانی تر از آیین بهاییت است. دلیل دیگر نبود اطلاعات جامع در این موارد هست. و بایستی تلاش کنند خود را به سازمان های جهانی بشناسانند و مشکلاتشان را رسانه ای کنند و فعالیت های مستمر داشته باشند در شناساندن دین و مذهب خود... و این که چرا، چگونه، از کی، با عکس، لیست اسامی، و تمامی جزییاتی که در دست هست و تحقیق کرده و جمع آوری شده نشان دهند که در اقلیت هستند، سیستم ایران آنها را قانونی ندانسته، محروم از امتیازات مدنی هستند و حتی در مواردی به خاطر اعتقاد به این دین یا مذهب افرادی بوده اند که مجرم شناخته شده و حتی اعدام شده اند....زندانی شده اند، دستگیر شده اند و... به چنین مواردی پرونده های تخصصی گفته می شود، این پناهجوها می توانند با سازمان ما ارتباط برقرار کرده که کمکشان کنیم از طرق مختلف تا بتوانند کمیساریای عالی پناهندگان را متقاعد سازند..
قدری درباره سازمان خودتان توضیح دهید؟ و چگونه یک پناهجویی که پرونده بسته هست یا دیپورتی و...شما می توانید مورد حمایت قرار دهید؟ یا دیگر پناهجویانی که مشکلات متفاوت تری دارند...
سازمان ما، سازمان اروپایی پناهندگان ایرانی هست که بیش از یک سال است که تاسیس شده است. برای کل اروپای غربی(بلژیک، هلند، آلمان و اسکاندیناوی)+ ترکیه، عراق، پاکستان، قبرس، آذربایجان،مالزی کار می کند. و برای هر کشور، جداگانه یک دیسک دارد، اما فعالیت های بسیار گسترده در دستور کار داریم و اهداف طولانی مدت تعقیب می کنیم. من به طور تخصصی در کل پروسه پناهجویی سهیم هستم با پناهجویان و پناهندگان. یعنی قبل از معرفی به کمیساریای عالی پناهندگان در هر کشوری، کار روی پرونده ها، کار روی تعیین کشور، و حتی بعضا هم برای اینتگریشن در کشور جدید. پناهجویانی که پرونده بسته یا این که در مرز خطر دیپورت هستند، می توانند با ما تماس بگیرند، از طریق تلفن، فاکس، ایمیل و فیس بوک و ...تا روی پرونده آنها کار کنیم. فقط باید این نکته را بگوییم که ما سازمانی کاملن تخصصی هستیم و کارها، خدمات و فعالیتهای ما مجانی نیست.
بسیاری از پناهجویان بیان می کنند که وکلای کمیساریای عالی اطلاعاتی درباره وضعیت حقوقی و شرایط اجتماعی ایران ندارند، به نظر شما وکلا کمیساریای عالی اطلاعات خود را از کجا بدست می آورند؟این طور هم بیان می کنند، نیست. اگر پناهجویی این احساس را دارد به ما اطلاع داده تا بر اساسا پرونده او، ما اطلاعات لازم را به کمیساریای عالی پناهندگان اطلاع دهیم. وکلا اطلاعاتشون را اساسا از دیگر سازمان ها می گیرند. کمیساریای عالی پناهندگان بزرگترین سازمان اطلاعاتی هم هست که از سال 1951 کار می کند، سازمان هایی هستند که اساس کارشان تهیه اطلاعات است و در اختیار کمیساریای عالی پناهندگان قرار می دهند. دولت ها و سازمان های حقوق بشری...اما گزارش چند کشور مهمتر از بقیه است. اول سازمان آمینستی، سازمان ملل کنوانسیون حقوق بشر، بعد چندین سازمان اروپایی که بیشتر انگلیس این کار رو انجام می دهد، وزارت خارجه امریکا، گزارش های حتی سازمان سیا نه آن اطلاعاتی که در وب سایتشان هست. در کل فرض کنید که 26 کشور اروپایی سفارت آنها در ایران دایر است، همه اینها هم زمان به جمع آوری اطلاعات در حمایت سازمان ها هستند و کمیسایای عالی پناهندگان به اکثر این اطلاعات دسترسی دارد.
پرونده پناهجویی به نام آرش شریفی موجود است که تمامی گفته های وی را قبول داشته اند به غیر از این که حکم جلبی که برای وی صادر شده و آن را نپذیرفته اند... بیان داشته اند که چرا بایستی از طرف دادگاه جزایی چنین حکمی صادر شود؟ برای چنین پرونده ای بایستی چه کار کرد؟این برمی گردد به پیچیده بودن سیستم حقوقی و قضایی در ایران. ایران یک سری تعاریف حقوقی دارد که بیان داشته اما در عمل آن گونه نیست. این مثال همینه که شخصی در ایران لیسانس الهیات دارد و می تواند مدیر حسابداری باشد. در ایران هیچ چیزی سرجای خودش نیست. استاندارد جهانی ندارد. شما می بیند پاسدار دارید، بسیجی دارید، جندالله دارید، ثارالله دارید، حزب الهی دارید و...چهل مدل نیرو مشغول سرکوب مردم هستند. برای چنین پرونده ای می توان از طرف یک وکیل یا مثلن سازمان ما به کمیساریای عالی مشخصا در مورد این پرونده یک نامه نوشته شود و در آن توضیح داده شود که سیاست حقوقی ایران، کارکرد ارگانی و احکامی چند گونه ای دارد. موارد زیادی هست از این قبیل در گذشته که مثلن تنها بر اساس حکم خمینی چندین هزار نفر زندانی سیاسی کشته شدن. که بعضا دادگاه ایران حکم مثلن ده سال زندان را داده است. کافی است در این زمینه به آمار پناه برد.
وکیلی به نام مهدی ... که پرونده اش ده سال پیش قبول شده و اینک پرونده اش پس از سالها بلاتکلیف است. پرونده وی به عنوان پناهنده در دولت کانادا پذیرفته شده است. اما سالهاست به خاطر این که قبلن دیپورت شده و در پرونده اش بیان نکرده و بعدها به خاطر اقرار خود شخص توسط پلیس ترکیه مطلع شده است، اینک سرگردان هست... وکیل وی آقای آکف هست که تا به امروز بیش از بیست بار طی این مدت ده سال مصاحبه کرده وی را سرگردان ساخته است، چرا بایستی چنین پرونده ای این چنین گرفتار شود؟ببینید کمیساریای عالی پناهندگان، پناهجویی که قبول می کند بعد به دولت ها می فرستد، دولت ها هم مسئله امنیت برایشان بسیار مهم است. کسی که یک مسئله مهمی را از دولت پنهان کند، شاید خود شخص فکر کند که یک مسئله ساده است و کوچک است ولی دولت ها این گونه تصور نمی کنند. جوابش ساده است، چون این شخص به یک سیستم به نام کمیساریای عالی پناهندگان و دولتی به نام کانادا دروغ گفته راه علاجی نیست. می بایست ایشان از همان اول یا الان غیر ترکیه و کمیساریای عالی پناهندگان و کانادا را بزنند و به اروپا بیایند...
اطلاعات شما درباره وکیل امنیتی به نام آکف چی هست؟ و وکلای امنیتی که پرونده پناهجویان به آنجا ارجاع می شود، چه وکلایی هستند؟آقای آکف آتلی سالهاست که به عنوان وکیل امنیتی کار می کند، همه سازمان ها افرادی همچون ایشان را دارند... و کمیساریای عالی پناهندگان به افرادی همچون ایشان نیاز دارند. چون کسانی هم ممکنه از طرف خود رژیم ایران در بین پروسه پناهجویان باشند و باید اشخاصی باشد که تشخیص دهد. فراموش نکنید که کمیساریای عالی پناهندگان با داشتن قرارداد با دولت ترکیه در آن کشور فعالیت می کند و از همکاری و پشتیبانی دولت ترکیه هم برخوردار است.
بسیاری از پناهجویان عضو حزب دمکرات یا مجاهدین خلق، سالهاست که به عنوان پناهنده پذیرفته شده اند، اما پس از چهار الی پنج سال هنوز به کشور ثالث ارجاع داده نشده اند، این پناهندگان بایستی چه کار کنند و به کجا مراجعه کنند؟این افراد ممکنه که به عنوان پناهنده پذیرفته شده باشند، ولی به عنوان کسی که زیر پوشش کمیساریای عالی پناهندگان قرار می گیرند و نه به عنوان پناهنده ...متاسفانه اعضاء حزب مجاهدین که از (آرتیکل اف یک) یعنی کسانی که به عنوان جنایتکار جنگی یا جنایت علیه بشریت اسم می برند. اساسا خود کمیساریای عالی پناهندگان به هیچ سفارتی پرونده های آنها را ارسال نمی کند و اگر هم معرفی کند به عنوان پناهجو یک اف هست. مشخصا مجاهدین در لیست ترویست امریکا و اروپا قرار دارند که الان از لیست اروپا خارج شدند اما باز هم کشورهای اروپایی حق دارند که پناهجویی یک اف را نپذیرند. حزب دمکرات جداست. از دو سال گذشته و تنها سفارت کانادا ردی نامه هایی به اسم کا دی پی ای را یک گروه ترویست نامید و هیچ کشور اروپایی و امریکا این نظر را ندارند. افراد عضو حزب دمکرات و کومله و گروههای دیگر، بهتره که بگویند که ما هوادار(سمپات) بودیم و نه عضو(ممبر). دلیلی هم که سفارت کانادا یا وزارت کشور کانادا داره بیشتر همان چیزی هست که ایران بر ضد این حزب بیان کرده و یک عده از این افراد در کانادا بعد از گرفتن سیتی زن شیپ به ایران رفت و آمد داشتند و نفوذ ایران هست در کانادا.
پناهجوی خبرنگاری به نام سیروان عنایتی که تمامی مدارکش موجود هست و ایشان عضو حزب دمکرات در بخش فرهنگی بودند. اما پرونده وی ردی گرفته است. ایشان بخشی از گفته های خود را که عضو حزب دمکرات بوده، بیان نکرده از ترس این که مبادا از طرف دولت ترکیه دیپورت شود و مشکلی برای وی به وجود آید، وی بایستی چه کار کند و چگونه این گفته های ناتمام خود را به گوش وکیلش برساند؟این برمی گرده به اشخاص و نداشتن اطلاعات کافی. شما می توانید هر آن چه به عنوان فعالیت و مشکلات بوده را به کمیساریای عالی بگویید ولی دولت ترکیه روی احزاب ایرانی اطلاعات کافی دارد و اطلاع دارد که چه حزبی چه فعالیت هایی می کند.ظرفیت کار احزاب، حتی سیستم آنها و...خیلی اطلاعات ریزتر...چون سازمانی به نام میت ترکیه دارد و هم مشکلی با ملیتی به نام کُرد دارد و برایش اینگونه اطلاعات جنبه حیاتی دارد. پس لزومی ندارد که کسی فکر کند که دولت ترکیه مخصوصا به دنبال وی هست چرا که مابین ایران و ترکیه قراردادهای امنیتی هست و اگر کسی از نظر امنیتی مهم باشد، بعضا خود دولت ایران درخواست می کند تا آن فرد را به ایران تحویل دهند.
سپاس از راهنمایی شما و وقتی که گذاشتید...اگر حرف خاصی در پایان هست و پناهجویان بایستی بدانند و من اشاره نکردم، لطفا بیان کنید...هر چند حرفهای زیادی هست...امیدوارم بتوانم از طریق رسانه های مختلف به گوش همان کسانی که الان در کشورهای همجوار ایران هستند برسانیم و هم اطلاعات کافی و لازم به دست افرادی که نیاز به راهنمایی کمک دارند، گذاشته شود.... چه افرادی که هنوز از ایران خارج نشده و و چه کسانی که الان پناهجو هستند...با داشتن آگاهی و اطلاعات کافی بهتر می توانند تصمیم بگیرند. دانستن اطلاعات و سردرآوردن از سیستم که آدم ازش حقی را می خواهد، بسیار سخت و پیچیده است. تجربه شخصی خودم از پناهندگی اینه که حق پناهندگی گرفتنی است و نه دادنی. سازمان و همکاران ما در این زمینه دارای سالها تجربه و اطلاعات کافی هستند و امیدوارم که بتوانیم در این زمینه کمک کننده باشیم...
 مصاحبه کننده: خبرنگار تبعیدی(فرزانه دارابی)