۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

ساعت 25نوشهیر ساعت همیشه‌ سرگردانی نیست...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ آدینه, ژوئن 17, 2011‏ و ساعت 03:16 بعد از ظهر‏‏
ساعت 25ترکيه ساعت همیشه‌ سرگردانی نیست؟!!!

 از قافله ‌روزگار هر چقدر هم دور بمانی پای دویدن داری پس میتوانی بروی و سرگردانی ات را جا بگذاری. ساعت 25نوشهیر ساعت همیشه‌ سرگردانی نیست،دستانت را بالا بگیر و به ‌آسمان آبی یا سیاه فرقی نمی کند، نگاه‌ کن... ساعت های نوشهیر را زیر ذره‌بین وجودت قرار بده ‌سکوت،خلوت شبهای تار و بی کسی و بی پروایی جملات را بیشتر می کند و فقط آبی آرام آسمان و امیدواری به‌آینده‌ات،اعتماد به ‌نفس ات را دو چندان می کند...دنبال چی میگردی فکر امضاء هر روز درامنیت هستی،یا منتظر تلفن از کمیساریای عالی پناهندگان یا در اندیشه ‌هر هفته ‌تغییر و آبدیت سایت یوان؟
    خوب میدانم نام تو هم در لیست از قلم افتاده‌ها و جوانان بلاتکلیف و کوچه‌های بن بست تنهایی نو‌شهیر یا آسام هست؟ بیا در همین ساعتهای سرگردانی لغت نامه‌ای بنویس که ‌یاس و ناامیدی در آن نباشد، شکست را حذف کن به‌ استیناف هم فکر نکن حسرت را کنار بذار قلم به‌ دست بگیر امید را چندین بار معنی کن ،اگر اسم تو در لیست استینافی ها دیده ‌نشد پای خوش شانسیت بذار. افسوس هم شکل خوبی ندارد به‌ لغت نامه‌ات برگرد و آنرا ادامه‌ بده‌ مطمن باش پشیمان نمیشی، وقتی بالای بلندترین کوه ترکیه‌ میروی تا سقوط آزاد را امتحان کنی نگاهی به ‌پشت سرت بینداز چشم های نگران و منتظری را می بینی که ‌حضورت را پیش از نامی حک نشده ‌بر صفحه ‌سفید کاغذ می خواند، نگاهی به ‌پشت سرت بینداز مهندس عمران چگونه ‌امرار معاش میکند... خبرنگار  در کنار کوره ‌آتش خبازی دستانش خاطر نازکی کارهای گذشته‌اش چگونه ‌تاول زده ‌است... کارشناس ارشد مامایی در خانه‌ اعیان و اشراف کلفتی میکند.. پزشکان و،خبرنگاران ووو...چگونه‌...خیلی ها هم لیسانس شان را گداشته‌اند در کوزه ‌آبش را میخورند...به ‌دستانت نگاه کن تو میتوانی از فکرت و دستهایت استفاده‌ صحیح بکنی ...تو میتوانی نفس بکشی حتی اگر نفس نکشی دنیا نفس میکشد... تو می روي و ما و خیلی ها می مانند..اروپا بر این جغرافیای سبز جای خوبی است برای دوباره ‌شروع کردن ...،ساعت25نوشهیر می تواند ساعت شیدایی باشد نه ‌ساعت سرگردانی ،بلند شو نگذار دست بی رحم هیچ پرده‌ای ماه ‌آسمان رویاهایت را از تو بگیرد... تاب بیار این بیتابی ها هم میگذرد...بلند شو امروز هم روز دیگری است... آغاز دوباره ‌زیستن،نگذار که‌ حسرت دیدن مرگ دیکتاتور و ازدحام کوچه‌های ایران آزاد بر دلت بماند...این جغرافیای سبز دکتر و مهندس زیاد دارد خبرنگاران تا یک ظلم و بی عدالتی در جهان باشد،هستند.مدرک به‌دستان بی شغل فراوانند... رویاهایتان را پرواز بده ‌به ‌سوی روزهایی که‌ پر از آفتاب است فقط کافی است چند قدم جلو بیایی و دستانت را به ‌سوی آسمان دراز کنی .یادت باشد سفر رفتن و نرسیدن است و پایان جاده ‌را آغاز دیگری را در آغوش می کشد...
 دل نوشته ای از کاکابرار علی مرادی
با سپاس از آقای مرادی بابت نوشته بسیار زیبایشان...
لطفا دیدگاهها و نقطه نظرات خود را در ارتباط با نوشته بیان کنید...
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

۱ نظر:

  1. zamani ke afrade kasifi be onvane panahandeh be torkey miayand faghat baraye pool daravardam 4ta panahandeh bichare choobe ashkhasi mesle farshid asadi ke dar nanvaee(nevsehir) mavade mokhader miforoshad va dokhtar khalash SHIMA ke 3saal inja tan foroshi kard badesh ham bargasht iran .....bale moteasefane panahandegane vaghei choobe in ashkhas ra mikhorand

    پاسخحذف