به دست انجمن حمایت از پناهجویان در در تاریخ شنبه, ژوئن 04, 2011 و ساعت 02:30 بعد از ظهر
کردهای ساکن ایران سالهاست به خاطر دگر اندیشی و نگاه معترضانه ای که به نظام جمهوری اسلامی دارند، مورد تبعیض و خشم و خشونت حاکمان جمهوری اسلامی قرار گرفته و هر بار به دلیلی بسیاری از فرزندان این دیار را روانه زندان، شکنجه و به چوبه های دار می سپارند.. کشتار دهه شصت در کردستان را هیچ گاه به باده فراموشی نخواهد رفت،. سالهای خشم و خشونت جنگ که به نام دفاع مقدس معروف شد، به جزء نسل کشی برای مردم کرد ارمغان دیگری به همراه نداشت، کردهای عراق در آن سوی مرز و کردهای ایران در این سوی، ایلام، کرمانشاه، لرستان، کوردستان، حلبچه، خانقین، هولیر، سلیمانی، مهاباد، مریوان،پنجوین...دستاورد کشتار به جز بی خانمانی و آواره گی برای کردزبانان ثمره دیگری به بار نداشت... تبعیض و بی عدالتی و نادیده گرفتن این دیار از چشم حاکمان جمهوری اسلامی، فرزندان کرد زبان را مبارز و سیاسی بار آورد و به طوری که تا به امروز بخش اعظمی از معترضان اصلی حکومت مردم کُرد هستند و برای این دگر اندیشی هزینه های گزافی هم پرداخته کرده اند که نمونه هایش، اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، مهدی اسلامی، فرهاد، احسان فتاحیان، کیانوش آسا، و منتظران به اعدامی همچون حبیب لطیفی، شیرکو معارفی، زینب جلالیان وهزاران کُرد زبان دیگر که بی نام و نشان در مخوف گاههای جمهوری اسلامی هستند... چنین تبعیض و اجحاف هایی که در حق مردم کُرد می شود، به ناچار عده یی را علارقم میل باطنی روانه دیار غربت می کند و پناه می آورند به کمیساریای عالی پناهندگان... هر چند در همان اوایل رسیدگی به پرونده آنها در اولویت قرار می گیرد اما سالها چشم انتظاری و نبود قانون حمایتی درستی که پناهجویان را مورد حمایت قرار دهد، پس از چندین سال که به عنوان پناهنده پذیرفته می شوند، اما کشور مشخصی پرونده آنها را مورد حمایت قرار نداده و مجبورند سالها در ترکیه زندگی را به روزمرگی بنشیند... در این ارتباط با ناصر درویشی یکی از پناهجویانی که بیش از یک سال از پذیرفته وی به عنوان پناهنده می گذرد اما همچنان چشم انتظار در ترکیه به همراه دختر و همسرش با شرایط سخت معیشتی روزها را به روزمرگی نشسته است، گفتگویی را انجام دادیم، باشد کاربدستان حقوق بشری چاره ای برای این ناچاری بیاندیشند...
_______
ناصر درویشی ام اهل مهاباد و مدت سه سال و چهار ماهست و به همراه همسر و دخترم در ترکیه به عنوان پناهنده زندگی می کنم.
روند رسیدگی به پرونده شما چگونه بوده؟
در ابتدای سال 2008 وارد ترکیه شدم پس از معرفی خود به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/دفتر آنکارا، و انجام پیش مصاحبه علی الرغم مشکلات فراوان و بیماری که داشتم حدود 9 ماه طول کشید تا به من وقت مصاحبه اصلی رو دادند.بعد از چندین ماه انتظار در سایت ردی پرونده را اعلام کردند، و دوباره پس از ماهها انتظار وقت مصاحبه ای به من داده شد که قبولی پرونده ام صادر شد، هر چند در همان ابتدا پرونده من قبولی صددرصد داشت اما به علت ناآگاهی وکلاء کمیساریای عالی، بی هیچ دلیلی یک سال و نیم با شرایط سخت پناهجویی به پرونده من رسیدگی نشد و پس از مصاحبه دوم همان چند روز اول به عنوان پناهنده پذیرفته شدم با وجود شرایط حادی که دارم متاسفانه با این که بیش از یک سال است که از پذیرفته شدن من به عنوان پناهنده می گذرد اما هنوز هیچ کشوری حاضر نشده پرونده من و دیگر پناهنده هایی که شرایطی همچون مرا دارند، بپذیرند و سرگردان و بلاتکلیف با وجود بیماری و نبود کار در ترکیه شرایط سختی را می گذرانیم.
آیا بیماری شما ارتباطی به پرونده تان داشت که باید در تسریع روند پرونده شما تاثیر گذار می بود؟
بله ...بیماری من تشنج و فراموشی هست...در تظاهرات شوانه سید قادری در شهر مهاباد از ناحیه سر مورد ضرب و شتم قرار گرفتم که البته مورد تایید متخصصین ایرانی و ترک و حتی پزشکان طرف قرار داد خود کمیساریای عالی پناهندگان قرار گرفته بود و مصرف داروهای فنوباربیتال و کاربامازپین آن هم روزی 7 عدد برای جلوگیری از تشنج وغش گویای همین موضوع ست، ولی متاسفانه وکیلم با بی تفاوتی از این قضیه گذشت و همین امر هم باعث ردی پرونده من در سال 2009 شد
آیا آسام در این زمینه کمک مالی یا دارویی به شما داشته؟
نه متاسفانه، در این مدت 3 سال و اندی تنها کمکی که به من شد از طرف یکی از وکلای یوان به نام سلطان بود که در سال 2009 به این شهر آمد و پس از دیدن گزارش پزشکی ام 2 بسته قرص برایم تهیه کرد
و از مسئولین آسام جز توهین و تمسخر و بیرون کردنم از دفترشان چیز دیگری ندیده ام و گذشته از کمک های مالی یا دارویی حتی از دادن یک آدرس یا شماره تلفن هم از ما دریغ می کند و بارها و بارها از خانم ملتن شنیده ام که میگه ما اینجا مخابرات نیستیم،چرا دوباره اومدی اینجا،ما نمی تونیم کاری برایت انجام دهیم،دیگه به این دفتر حق نداری مراجعه کنی،مثل تو این شهر زیاده و... .متاسفانه جز اتفاقات بد چیز دیگری به خاطر ندارم . اوضاع بد اقتصادی در اینجا و بیماری ام که همیشه موجب ترس خودم و خانواده ام بوده و هست از سوی و ردی پرونده ام و راه بی بازگشت به کشورم از سوی دیگر باعث شد خانمم با خوردن قرص های من، دست به خودکشی بزند که خوشبختانه توانستم نجاتش بدهم
آقای درویشی،شما با این وضعیت بیماریتان می توانید کار کنید؟
متاسفانه یکی از مشکلاتم که خیلی هم منو آزار میده همین است که نمی توانم کار کنم ،هر چند که شرایط کاری اینجا به بیگاری بیشتر شبیه تا کار،اما در همین وضیعت هم بارها و بارها جویای کار شدم و به سر کار رفتم ولی بیماری ام، امانم نمی داد و وقتی صاحب کار غش کردن منو می دید می ترسید و بخاطر اینکه مشکلی براش پیش نیاد منو از کار اخراج میکرد . تنها کاری که حدود 3 ماه توانستم بمانم در یک نانوائی بود آن هم بخاطر اینکه اوستا کارش (کاک مصطفی هموطنم بود و تمام سعی ش این بود که بچه های ایرانی رو سر کار ببرد.
می توانید اشاره ای در مورد پرونده تان داشته باشید؟
بله من حدود یک سال هستش که قبولی دارم و همون چند روز اول بعد از قبولیم پرونده منو کشور هلند قبول کرد و کشور هلند هم معمولا نهایتا 2 ماهه به پناهجویانش تاریخ پرواز میده اما نمیدانم بعد از گذشت یک سال چرا نباید جوابی به ما بدهند و تکلیفمون رو روشن کنند
آیا تا به حال به خاطر این موضوع به کمیساریای عالی پناهندگان یا سفارت هلند مراجعه کرده اید؟
بله خیلی زیاد...اما با مسولین یوان که نمی توانی صحبت کنی، تنها روزهای پنجشنبه یک خط تلفن به کل پناهجوها اختصاص دادند که آن هم ممکنه هفته های متمادی موفق به تماس با آنها نشوید،چند باری در این یک سال باهاشون حرف زدم اما تنها جوابشون اینه که باید همچنان منتظر بمونید...
با سفارت چی...؟
بله ،حتی دو هفته پیش هم مراجعه کردم و بهم گفتند که ما از 25/3 منتظر اطلاعاتی در مورد بیماری و شرایط ات از یوان هستیم اما نه ایمیلی نه فکسی و حتی تماس تلفنی هم با ما نداشتند و مسئولین سفارت به من گفت که حتی اگر تلفنی هم این گزارش رو به ما بدهند ،ما قبول داریم
حین زمان پناهندگی گویا برای دخترتان مشکلی پیش آمده، می توانید به آن اشاره ای داشته باشید؟
بله... متاسفانه ما در شهری زندگی می کنیم که نه مهد کودکی برای بچه ها هست و نه پارکی یا مکانی که بتوانیم بچه ها را برای لحظه ای به آنجا ببریم تا از زندگی شان لذت ببرند. نه تنها بچه من، بلکه تمامی بچه های پناهنده ها محبوس در خانه های کوچک پناهجویی هستند. دخترم حین بازی با سر به تلویزیون خورد و تلویزیون هم از بالا به روی وی افتاد و پیشانی اش شکاف برداشت و ضربه سختی به سر او وارد آمد که با هزینه بسیار و سی تی اسکن سر وی و بخیه پیشنانی اش، خدا را شکر مسئله ای حادی پیش نیامد، جز این که جای بخیه وی هنوز پیدا هست و کرمی که برایش تجویز کردند بسیار هزینه برداره در این شرایط بی پولی و بی کاری، کاری از دستمان برنمی آید.
به عنوان کلام آخر...
شرایط پناهجویی، سخت ترین شرایط طول زندگی یک نفر است که از کشورش خارج می شود. شاید بتوان یک سال و یا دو سال اول را تحمل کرد و مورد حمایت خانواده قرار گرفت، اما سالهای بعد بسیار جانفرساست... بیکاری، نبود تفریح برای بچه ها، نبود جایی که زنان به آن مراجعه کنند و قدری از فشارهای عصبی خود بکاهند، نبود روان پزشک در بین پناهجویان، نبود کتابخانه و مکان فرهنگی برای خود پناهجویان همه دست به دست هم می دهد که شرایط را نتوانی تحمل کنی و چه بسیار از پناهجویان را می بینی که دست به خودکشی می زنند و یا دچار افسردگی و بیماری های شدید روحی و روانی شده اند... همه این مسایل به خاطر نبود شرایط درست پناهجویی و عدم امکانات کمیساریای عالی پناهندگان است که پناهجویان را بعد از مصاحبه به امان خود رها کرده و هیچ گونه پیگیری نمی کند. من تمایل دارم اگر کسانی که در این زمینه می توانند پناهجویان را مورد حمایت قرار دهند، خواهشا پیگیر مسایل پناهجویان بوده و از لحاظ فکری و روحی پناهجویان را مورد حمایت قرار دهند.
تهیه و تنظیم: آرش شریفی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر