۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

ناگفته های پناهجو ایرانی در ترکیه: من از این همه بی هویتی،خسته شدم...مُردن از بی هویتی هزاران بار بهتره...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ شنبه, ژوئن 04, 2011‏ و ساعت 05:48 قبل از ظهر‏‏
اوضاع نابسامان دو سال گذشته در ایران سبب آوارگی بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی، دانشجویان، زنان و مردم عادی شد. بسیاری از متواریان، افرادی هستند که خواسته ای جزء امنیت شغلی و آرامش روحی نداشته و متاسفانه حکومت وقت همین را از مردم سلب کرده و بسیاری را دستگیر، شکنجه و اعدام نموده و بسیار دیگری را روانه دیار غربت کرده است.
محبوب مهدی خانی یکی از همین مردم است که نه ادعای سیاسی داشته و نه فرد سیاسی است. وی در چاپ خانه ای مشغول به فعالیت بوده و بسیاری از اعلامیه ها و بیانیه ها و پوسترهای اعتراضی تظاهرات های دو سال گذشته را به دور از چشم صاحب کارش چاپ کرده و در اختیار معترضین قرار داده است. همین عامل سبب آوارگی وی شده و الان بیش از یک سال است که در ترکیه زندگی سختی را می گذراند و نگران وضع خانواده اش در ایران است، چرا که بارها خانواده اش توسط نیروهای امنیتی تهدید و آرامش از آنها سلب شده است...پای صحبت وی نشستیم تا مشکلات را از زبان خود او بازگو کنیم..باشد کاربدستان حقوق بشری چاره ای برای این ناچاری بیاندیشند

مصاحبه را با بیوگرافی شما آغاز می کنیم...
تولدتون را به شما تبریک می گوییم، امیدوارم نتیجه این مصاحبه، هدیه تولد خوبی برای شما باشد.
من به این اعتقاد دارم که معمولا هدیه از طرف کسی می گیریم که نمی شناسیمش...
من فقط اعلامیه چاپ کردم،
 نه نویسنده متنی هستم و نه اخلاگر...آیا من حق پناهندگی ندارم؟
برمی گردیم به مصاحبه، چه اتفاقی برای شما رخ داد که ایران را ترک کردید؟
من در چاپخانه کار می کردم و اعلامیه ها و عکس هایی در مورد تظاهرات بعد و قبل از انتخابات چاپ می کردم، و چون اشخاصی که من برایشان کار چاپ می کردم، دستگیر شدند من تحت تعقیب قرار گرفتم و به همین خاطر از ایران خارج شدم.
چه زمانی از ایران خارجی شدید؟
من بعد از انتخابات 11 تیر و قانونی از ایران خارج شدم.
روند پرونده شما الان به چه شکل هستش؟
بعد از معرفی خود به کمیساریای عالی پناهندگان، پنج ماه بعد از آن مصاحبه شدم ولی متاسفانه بعد از شش ماه بلاتکلیفی، ردی پرونده من صادر شد. بعد از یک سال برگه استینافی را پر کردم و هنوز به من جوابی داده نشده، یکی از مشکلات من، لکنت زبان من هست که موقع مصاحبه من را آزار داد، من به عنوان یک کارگر چاپ خانه کار می کردم و فعالیت سیاسی نداشته ام و کار سیاسی به خصوصی انجام ندادم. ولی امروز فراری ام، حتی سراغ خانواده من در شهرستان رفتند و این استرس زندگی و پناهجویی ام را زیاد می کند.
دلیل ردی پرونده تان را چی نوشتند؟
1- تاریخ فوت ندا آقا سلطان که ننوشته بودم،2- از من پرسید طرف حساب شما کیست؟ من گفتم نظام، به من گفت شما که سابقه سیاسی ندارید خطری شما تهدید نمی کند.
از نحوه مصاحبه تان با وکیل بگویید؟ و اسم وکیل تان ...
وکیلم آقای مراد بود، بعد از ردی پرونده، لکنت زبانم بیشتر شده، به کل زندگی ام سیاه شده و پدرم مریض هست و آنجا در روستا نگران زندگی من هستند و خودم در غربت فشارهای اقتصادی و نگرانی برای خانواده ام چنان زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده که نه راه پس دارم و نه راه پیش... به خدا اگر رژیم برگرده من صبح ایران هستم، ولی چه کنم جانم را دوست دارم، من فقط اعلامیه چاپ کردم، نه نویسنده متنی هستم و نه اخلاگر...آیا من حق پناهندگی ندارم؟ آیا باید برگردم و در زندان باشم تا به این ها ثابت شود که من مشکل دارم؟!!!
چاپخانه برای شما بود یا کارگر بودید؟
من یک کارگر بودم، تکنسین الکترونیک .
کارت هایی که چاپ می کردید به صورت مخفی بود یا صاحب چاپخانه هم در جریان بود؟
مخفی بود... من موقع سرویس دستگاه ها بعد از ساعت کاری این کار را انجام می دادم، البته چون رای ما را دزدی بودند، من طرفدار موسوی بودم، استقبال می کردم از این کار حتی حاضر به بی خوابی هم بودم و بعضی روزها تا صبح مشغول به چاپ عکس ها و اعلامیه هایی بودم که بچه ها برای حضور در اعتراضات تدارک دیده بودند.
وکلای هلسینکی چه جوابی به شما دادند؟
آنها خیلی خوب برخورد کردند و گفتند که پرونده من قبولی را دارد... ایراداتی که از پرونده شما گرفته اند، خیلی مسخره است، این حرف وکلای حقوق بشری هلسینکی بود.
در ارتباط با پرونده تان چه کمکی به شما کردند؟
پرونده ام را بررسی کامل کردند و این جواب را دادند که تمام دفاعیه شما منطقی هست و باید به شما قبولی بدهند و کمک دیگری نکردند.

از شرایط ترکیه بگویید و گذران زندگی شما به چه شکل است؟
من کارهای زیادی کردم در کلوپ شبانه کار کردم، رستوان، ترمینال، دست فروشی، برق ساختمان که بارها و بارها من دستمزدم از طرف کارفرما پرداخت نشده و حق و حقوقم پرداخت نشده و بی پول بودم و سختی های فراوانی کشیدم. الان هم مشغول کار در الکترونی هستم و هر روز صبح ساعت هفت تا ساعت 12شب، مشغول هستم. گاهی ماهی 600لیر می گیرم، کارم خیلی سخت هست ولی من مجبورم برای زندگی و امرار معاش قبول کنم، حق ما ایرانیا این نیست که دربدری بکشیم.
کارگر ساختمانی هم بودم که بعد از 21روز پولم را خوردند و یک لیوان آب هم روش... یک بار موقع نصب بلندگو از بالای داربست افتادم و دستم شکست، یک بار سر حقوقم صاحب کار به روی من اسلحه کشید.
صاحب کار چه کمکی به شما کرد؟ و هزینه دوا و درمان چگونه پرداخت کردید؟
چه کمکی مثلن... نه چه کمکی 100 لیر به من پرداخت کرد و با هزاران منت،چرا که 50 لیرش حقوقم بود، آن را هم داد تا موی دماغ نشوم و بقیه هزینه را دوستان پناهجو کمک کردند که از تمامی آنها سپاسگزارم. واقعا اگه ما به داد هم نرسیم کسی به دادمان نمی رسد.
اشاره ای به این داشتید که صاحب کار به جای پرداخت دستمزدتان، اسلحه به روی شما کشیده است؟ در این باره توضیح دهید؟ نتیجه و آیا به پلیس مراجعه کردید یا خیر...
خواهرزاده صاحب کارم بود، ولی صاحب کار کاملن در جریان بود، من کار رو ول کردم و رفتم از دست رژیم در رفتم اینجا حداقل نمیرم. بارها دستمزدم از طرف صاحب کار بنایی و رستوران پرداخت نشده... در دکه سیگار فروشی بودم که خواهرزاده صاحب کار 380لیر و 5 بوکس سیگارم را بالا کشید و بعدش به روی من اسلحه کشید... من حسابی ترسیدم و دیگه آن دور و بر آفتابی نشدم و چون من در آنکارا به صورت غیر قانونی زندگی می کنم، مجبور هستم کوتاه بیام، این را همه کارفرماها می دانند... در صورت مراجعه به پلیس از نان خوردن می افتیم و اولین کاری که می کنند ما را بازداشت و به شهر اصلی می فرستند.
تا به حال از سازمان های حقوق بشری کمکی دریافت کردید؟
نه خیر... البته تا به حال کمک هم نخواستم، چون از من واجب تر زنان و خانواده هایی هستند که نیازمندند.
رفتار مردم ترکیه و پلیس با شما چگونه است؟
پناهجوها و پلیس کاری با هم ندارند، مردم ترکیه از ما بدی نمی بینند ولی آنقدر از ایرانیا بد گفتند تا ما را بشناسند طول می کشد، دوستان ترک هم دارم که نان و نمک شان را خوردیم...
دلیل ردی پرونده تان را در چی می بینید؟ به نظرتان چرا پرونده تان قبولی نگرفته؟
من می دانم که پرونده من قبولی داره، چون واقعیت را گفتم، ولی فکر می کنم وکلای کمیساریای عالی پرونده ها را دسته بندی می کنند و ردی پرونده های زیادی را صادر می کنند تا ما را بسنجد. چون هر انسان عاقلی می تواند تشخیص دهد که پرونده من خطرناک است، چه کسی می تواند تضمین کند من بعد از بازگشت چه بلایی سرم می آید؟ چه حکمی برایم صادر می شود، آیا همین وکلاء اگر جای من بودند برمی گشتند؟
شما مسلط به زبان ترکی هستید، آیا دانستن زبان به شما کمکی هم می کند؟
بله، من اهل زنجان هستم و ترکی استانبولی یادگیری اش برای من راحت بوده، اگر این گونه نبود با این لکنت زبانی که من دارم فکر کنم ادامه زندگی برایم خیلی سخت تمام می شد.
تقاضای شما از وکلای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ؟
پرونده من زود به جریان بیفتد و تکلیف من مشخص شود، اگر واقعا فکر می کنند من نمی توانم به عنوان پناهنده پذیرفته شوم، اعلام کنند... من دیگه خسته شدم، از این که بی هویت زندگی کنم مُردن از بی هویت بودن بهتره...
_____
تهیه و تنظیم :آرش شریفی
لطفا دیدگاهها و نقطه نظرات خود را زیر نوشته بیان کنید...با سپاس از شما عزیزان
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر