۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

زندگی پناهجویان روز به روز در حال پوسیدن است نه در حال جوانه زدن...

ساسان مهری (پناهجو در ترکیه): زندگی پناهجویان روز به روز در حال پوسیدن است نه در حال جوانه زدن...

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ شنبه, ژوئن 11, 2011‏ و ساعت 10:47 بعد از ظهر‏‏
 ساسان مهری (پناهجو در ترکیه): زندگی پناهجویان روز به روز در حال پوسیدن است نه در حال جوانه زدن...
سالهاست که پناهجویان بسیاری در ترکیه گرفتار مانده اند که با بی عدالتی تمام پرونده هایشان از طرف وکلای کمیساریای عالی پناهندگان به عنوان پناهنده پذیرفته نشده و  منتظر و بلاتکلیف شرایط سخت زندگی در ترکیه تحمل می کند، پناهجویانی که از ترس شکنجه، حبس و قوانین نابرابر حکومت جمهوری اسلامی گریخته اند اما گویا این قوانین نابرابر همیشه همراه آنها خواهد بود و به یک نقطه ختم نمی شود. سالهاست که پناهجویان فریاد این بی عدالتی را بانگ برمی آورند و هیچ کس صدای آنها را نمی شود...سازمان های حقوق بشری سکوت اختیار کرده و کاربدستان امور پناهندگی به گوشه ای خزیده و از دور نظاره گر این بی عدالتی هستند و چاره ای برای این گرفتاری نیاندیشده اند...وگرنه چرا پناهجویی همانند ساسان مهری بایستی سه سال انتظار را تحمل کند و تازه بعد از چندین مصاحبه و مراجعه به وکلای کمیساریای عالی، امروز در پرونده اش درج شود که در مصاحبه حضور یافت... چرا هیچ سازمانی مستقیم خود را درگیر این مقوله پناهجویی نمی کند و پیگیر این معضلات نمی شود؟!!!...بارها پناهجوها دست به خودکشی زده اند، با زندگی وداع گفته اند، سختی کار آنها را به لبه پرتگاه مرگ رسانده است، اعتصاب غذا کردند، به فجیع ترین و دردناکترین شکل ممکنه لبان خود را دوخته اند تا خاموشی صدایشان را به گوش سازمان های حقوق بشری برسانند... اما چه عاید آنها شده است؟ جزء انتظار!!! جزء بلاتکلیفی!!! فرزندان پناهجویان از تحصیل عقب افتاده اند، شادی از کودکان پناهجو ربوده شده، زنان پناهجو بارها و بارها دست به خودکشی زدند!!! اینها همه نشان از آن می دهد که دردی نهفته است که نیاز به مرهم دارد، اما مرهم دردها را به تاراج برده اند و کسی هم مسوول این تاراج و یغما نیست... مصاحبه این شماره با ساسان مهری است که گفته های تکان دهنده اش، دل هر دردمندی را به درد می آورد، الی وکلای حقوق بشری... پای ناگفته های ساسان مهری نشستیم تا فریاد خاموشش را مکتوب کنیم باشد کاربدستان حقوق بشری چاره ای برای این ناچاری بیاندیشند...
______
مصاحبه را با بیوگرافی آغاز می کنیم؟
من ساسان مهری متولد 1360 ،متاهل ،دارای یک فرزند هستم که نزدیک به سه سال است در ترکیه با تمامی سختی ها و مشکلات خاص خود زندگی می کنم.
چرا از ایران خارج شدید؟
من به سه دلیل از وطن خارج شدم، 1-تبلیغ آیین زرتشت 2- از دیدگاه جمهوری اسلامی ، به خطر انداختن  امنیت ملی، که حکمی که برای من صادر کردند به این عنوان بود 3- به دلیل مسایلی که در شرکت آب معدنی ام(فروهر) برایم به وجود آرودند، مجبور به ترک ایران شدم.
چه تاریخی از ایران خارج و خود را به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/آنکارا معرفی کردید؟
آبان 1387 خارج و سریعا خود را به کمیساریای عالی پناهندگان معرفی کردم.

واقعا تا به کی باید بی هویت و بلاتکلیف ماند...پناهجویان زندگی نمی کنند،
بلکه روز به روز تحلیل رفته و تجزیه می شوند،
زندگی پناهجو در حال پوسیدن است نه در حال جوانه زدن...
سالها انتظار نه رویایی برای پناهجو می گذارد و نه رمقی که به آروزهایش برسد
 روند پرونده شما از زمان معرفی خود تا به امروز به چه شکل بوده؟
پس از معرفی خود به کمیساریای عالی، بعد از 45 روز پیش مصاحبه شدم و حدود شش ماه طول کشید تا نوبت مصاحبه اصلی من رسید، پس از نه ماه انتظار ردی پرونده ام بی هیچ دلیلی خاصی صادر شد. پس از آن پرونده من در دست وکلای حقوق بشری هلسینکی بود و بعد از پنج ماه قرار مصاحبه ای با وکلای هلسینکی داشتم...ماه گذشته پس از یک سال و نیم انتظار دوباره مصاحبه ای با وکلای کمیساریای عالی پناهندگان برایم در نظر گرفته شد و ده روز پس از آن دوباره یک مصاحبه مجدد با وکلای کمیساریای عالی داشتم  و الان هم در سایت ذکر کردند که من در مصاحبه حضور یافتم. یعنی پس از سه سال سرگردانی دوباره پرونده من مراحل اولیه یک پرونده جدید به خود گرفته است. من از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل/آنکار این سوال را دارم که آیا بعد از این همه سال دوری از وطن و خانواده، باز هم برایشان هنوز محرض است که من هیچ مشکلی در ایران نداشته و هیچ خطری مرا تهدید نمی کند؟ و اگر شرایط من در ایران به گونه ای بود که می توانستم برگردم آیا مجبور می شدم که این همه سختی را در یک کشور غریب به دوش بکشم؟؟؟ تمام انجمن های زرتشتی دنیا از سرنوشت تلخ زندگی من مطلع هستند؛ پس چرا وکلای کمیساریای عالی همه این موارد را نادیده گرفته است؟
وکلای کمیساریای عالی، ردی پرونده شما را چیزی عنوان کردند؟
تناقض در گفتار...
آیا امکان دارد به ذکر مواردی که وکلای کمیساریای عالی آن را تناقض در پرونده شما دانسته، اشاره کنی؟،
به طور مثال، چرا حکومت جمهوری اسلامی به همسرت که در عکس مراسم صدره پوشی شما حضور دارد، هیچ کاری نداشته و همسر شما آزادانه به زندگی اش ادامه می دهد؟
و چرا کارکنان شرکت شما(آب معدنی فروهر) هیچ کدام مورد آزار و اذیت نیروهای امنیتی قرار نگرفتند.
هنگامی که به وکلای هلسینکی مراجعه کردید، چه پاسخی به پرونده شما دادند؟
وکلای حقوق بشری هلسینکی تمامی مواردی که دلیل ردی پرونده من بود را مضحک دانسته و بی دلیل و بی پایه اساس پنداشتند...
وکلای حقوق بشری هلسینکی چه کمکی در روند پرونده تان به شما کردند؟
به طور کامل به گفته ها و دفاعیات من گوش داده و نامه استینافی مرا تنظیم و تقدیم کمیساریای عالی پناهندگان کردند، حتی با انجمن زرتشتیان تماس گرفته و از صحت تاییدیه های من باخبر شدند
به نظر خودتان، دلیل ردی پرونده تان را در چه می بینید؟
استرس در مصاحبه، چون بیشتر شبیه به بازجویی بود تا مصاحبه و گفتگو و دفاعیه....انتظارم از وکلا به گونه دیگری بود و وقتی شرایط را برعکس آن چه که فکر می کردم، شد خیلی سخت توانستم ذهنم را متمرکز کنم.
از نحوه مصاحبه با وکیل تان بگویید؟ و اسم وکیل...
من با شرایط روحی بدی وارد ترکیه شده بودم و انتظار حمایت داشتم، ولی غافل از این که گیر یک بازجو بدتر از عوامل جمهوری اسلامی افتادم. وکیلم خانم «ایشل» بود و با بعضی سوالات بی ربط افکار مرا به هم می ریخت. به طور مثال، سوال می پرسید به چه وسیله ای ایران را ترک کردید، چه کسانی تو را همراهمی کردند، کی صدره پوش شدی؟ چندین بار چنین سوالاتی را تکرار می کرد که واقعا تمام ذهن و فکرم را به هم می ریخت. یا چه کسی تو را صدره پوش کرده؟ اصلن صدره پوشی یعنی چه؟ در مراسم صدره پوشی چه دعایی می خوانید؟ شما گفتید هفت نفر در مراسم صدره پوشی بودند، پس الان چرا می گویید پنج نفر هستند؟ در صورتی که خودشان به اشتباه چنین می گفتند تا ذهن و فکر مرا به هم بریزند. در این مدت برای جامعه زرتشی چه قدم هایی برداشتی؟
طی این مدتی که در ترکیه بودید، چگونه امرار معاش کردید؟
روزی ده تا دوازده ساعت کار می کنم برای روزی 15 لیر و به سختی اموراتم را می گذرانم. در بسیاری از موارد که برای کار به کارفرما مراجعه کردم، هنگامی که کارفرما یا کارگران ترکی که با هم کار می کردیم، مطلع می شدند که من زرتشتی هستم، از من فاصله می گرفتند و به شکل توهین آمیزی رفتار می کردند... بارها ترور شخصیتی شدم و منی که تمام وجودم ایران بود مرا وطن فروش قلمداد می کردند ... حق و حقوق مرا خوردند...از آیین زرتشت تنها آتش را می دانستند و با لحن توهین آمیزی کارفرما مرا کافر خطاب می کرد به آتش پرست محکومم می ساخت... اسلحه به روی من کشیدند، چرا که درخواست حقوقم را کرده بودم، فشار زندگی چنان بود که همسرم دچار بیماری افسردگی شدید شد و چندین بار دست به خودکشی زد... با چنین شرایطی اوضاع پرونده ام  هم که بلاتکلیف است ...به راستی توان ادامه برایم بسیار سخت شده است، دیگر نمی دانم باید چه کار کنم؟ در طول این مدت بارها بارها برای گرفتن  حق و حقوق خود و پناهجویان دیگر را از شرایط سخت پناهجویی دست به اقداماتی زده و حتی موسس انجمن همبستگی پناهجویان بنده بودم و طرح اصلی و پیگیری اصلی خود من بنا نهادم...اما الان با این بلاتکلیفی رمقی حتی برای ادامه زندگی نمانده است ، چه برسد به مبارزه... انگار تازه به کمیساریای عالی خودم را معرفی کردم، چون دوباره در سایت نوشته اند که در مصاحبه حضور یافت، آیا پس از سه سال انتظار، این عدالت است، دیگر امیدی به زندگی ندارم و فکر کنم من مرده ای هستم در میان زندگان...بی هیچ آرزو و رویایی... چنان به نقطه پایان رسیده ام که اگر این روند به درازا بکشد و به این زودی از طرف کمیساریای عالی پناهندگان پاسخی نگیرم، به ایران برمی گردم... چون مرگ در وطن را  به بلاتکلیفی در غربت ترجیح می دهم.
از شرایط خانواده تان بگویید، در چه حالی هستند؟
شرایط پناهجویی شاید برای مردان قابل تحمل باشد اما براستی برای زن ها و بچه ها دردناک و دردآور است...در طی این مدتی که در ترکیه بودم بارها شاهد مشاجره زن و شوهرها و اقدام به خودکشی زنان و کتک کاری آنها با هم بوده ام، در صورتی که بسیاری از این خانواده ها در ایران شرایط نرمالی داشتند و در آرامش روحی و روانی بهتری زندگی می کردند، اما شرایط سخت پناهجویی و عدم روان پزشکی در بین پناهجویان، همچنین نبود تفرج گاهی برای پناهجویان و مهد کودک یا شهربازی برای بچه ها، کودکان را عصبی و زنان را افسرده ساخته است...نه کتاب خانه ای، نه مکان جمعی، نه سینمایی... به همین دلیل است که بسیاری از خانواده دچار مشکلات عدیده ای شده و در بعضی مواقع مشاجره ها چنان بالا می گیرد که کتک کاری و حتی به آسیب های جدی ختم می شود. خانواده من هم در این پروسه پناهجویی مستثنی نبوده است و هم زن و هم فرزندم آسیب جدی روحی دیده اند، بارها همسرم اقدام به خودکشی کرده است، به راستی  روح پولادین می خواهد تا پناهجو بتواند شرایط سخت و گذران زندگی را تحمل کند. به طور مثال همسرم در ایران مشغول به کار بود، تفریح خودش را داشت، ورزش می کرد و با دوستان و فامیل ارتباط داشت، اما اینک در ترکیه شب تا صبح و صبح تا شب مجبور است که با فرزندم باشد و تنها دل مشغولی وی گاهی چند ساعت اینترنت است، پسرم در ایران مهد کودک می رفت و بعد پارک و با دوستانش هم بازی بود و این شادی ها هم از زن و هم از فرزندم گرفته شده و می بینید، دیگه تحملی برای ادامه این زندگی تکراری و خسته کننده باقی نمی ماند. این شرایط نه مختص به خانواده من بلکه تمامی خانواده های ایرانی این گونه بوده و الان دچار روزمرگی شده اند. به دنبال آن من مجبورم برای امرار معاش و هزینه خورد و خوراک کار کنم، و از صبح تا شب سرکار هستم ...مدت زمان کار طولانی و حداقل دستمزد، و با سخت ترین کار که بیشتر به بیگاری شباهت دارد، وقتی به خانه برمی گردم رمقی برای حتی خوردن شام و هم صحبتی نمی ماند...
گویا شما مشکل قلبی هم داشتید و به بیمارستان مراجعه کردید؟ می توانید اشاره ای به آن داشته باشید؟
من چند ماهی هست که شدیدا تپش قلب دارم و بعد از رفتن به اورژانس بیمارستان و گرفتن نوار قلب و آزمایش ، بایستی به یک متخصص قلب مراجعه می کردم، و متاسفانه هزینه بالای خرج و مخارج چنان است که سلامتی در آخرین وهله از زندگی قرار گرفته و کمترین توجهی نمی شود، استرس و فشار کار چنان قلب مرا به تپش وا می دارد که مجبورم برای چند لحظه ای دست از کار بکشم و بر روی زمین دراز بکشم، وگرنه بلافاصله بیهوش می شوم و چندین بار هم بیهوش بر روی زمین افتادم.
به عنوان کلام آخر، چه تقاضایی از کمیساریای عالی پناهندگان و همچنین مخاطبانی که این نوشته را می خوانند، دارید؟
آه آزادی...چهره ناپیدایت، پیدا نیست... واقعا تا به کی باید بی هویت و بلاتکلیف ماند...پناهجویان زندگی نمی کنند، بلکه روز به روز تحلیل رفته و تجزیه می شوند، زندگی پناهجو در حال پوسیدن است نه در حال جوانه زدن...سالها انتظار نه رویایی برای پناهجو می گذارد و نه رمقی که به آروزهایش برسد. انسان ها آزاد آفریده شدند و باید آزاد بیاندیشند... کورش پادشاه بزرگ ایرانی با منشور خودش حقوق بشر را بنا نهاد...نبایست فراموش کرد که کورش کبیر تحت تعلیم زرتشت بود که چنین آزادگی را به نمایش گذاشته است، همان شاهنشاهی که بسیاری از یهودیان را از بردگی نجات داد و قوانینی را تصویب کرد که همه انسانها با هم برابرند و چنین برتری قومی و نژادی در دنیا وجود ندارد. ولی الان در قرن 21 شاهد بی عدالتی از جانب سازمانی هستیم که خود را حامی حقوق بشر می داند ... در پایان باید بگویم آرزو دارم تا همه انسانها حق آزاد اندیشیدن را داشته باشند و آزادانه با آرامش در کنار یکدیگر روزگار را سپری کنند...

با سپاس روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) 
 تهیه و تنظیم: آرش شریفی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر