۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

صبح تا غروب برای جمع کردن آهن پاره و غروب ها نیز در میدان های تره بار به دنبال جمع کردن میوه های گندیده و دور ریختنی بودیم

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ پنج‌شنبه, ژوئن 23, 2011‏ و ساعت 09:30 بعد از ظهر‏‏
ویرایش‌های شما ذخیره شد.


صبح تا غروب برای جمع کردن آهن پاره و غروب ها نیز در میدان های تره بار به دنبال جمع کردن میوه های گندیده و دور ریختنی بودیم

سیل پناهجویان ایرانی به ترکیه نه بحث تازه ای است و نه سخن ناگفته ای...چرا که بارها و بارها در اخبار و احادیث به وفور اشاره به این مطلب شده که عدم اجرای قوانین مدنی در جامعه ایران و همچنین تبعیض و بی عدالتی هایی که در حق زنان،دانشجویان، کارگران، طیف های سیاسی و اجتماعی، مذهبی و دگرباش بوده، سبب شده که ایرانیان برای بیان آزادی و اندیشه و تفکر و مذهب و جنسیت خود  سرزمین مادری خود را ترک و به کشورهای پناهجو پذیر روی بیاورند... توقف طولانی و به انتظار نشستن پناهجویان برای رسیدگی به پرونده هایشان در طرف کمیساری عالی پناهندگان و عدم حمایت مالی و معنوی این سازمان به پناهجویان عاملی شده که بسیاری از پناهجویان شرایط سخت و طاقت فرسایی را تحمل کنند و فشارهای روحی و روانی غیرقابل باوری را متحمل شوند...این شرایط نه خاص پناهجویان دگرباش است و نه زنان و سیاسیون و نه مذهبیون...همه و همه با این بی عدالتی دسته و پنجه نرم کرده و شرایط غیرانسانی زندگی در ترکیه به بهای هوای تازه متحمل می کنند. شاید روزی به رویای خود که همان آرامش در کشور ثالث است برسند... گزارش، مصاحبه این شماره روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) با پناهجوی مسیحی است که نزدیک به سه سال در ترکیه(شهر اسپارتا) زندگی خود را با تمام ناملایمات زیستی گذرانده و با این حال دست از ایمان خود برنداشته و همچنان در زمینه تبلیغ دین مسیحت در شهر اسپارتا چه در بین پناهجویان و چه مردم بومی ترکیه فعال بوده است و با کمک دوستان دیگرش توانسته است چندین شماره از نشریه(سنگ زوایه) را به چاپ و در اختیار مخاطبان خود قرار دهند...پای ناگفته های وی نشستیم تا شرایط بغرنجی که در ترکیه داشته است را از زبان خود بازگو کنیم و از جامع مسیحیت بخواهیم تا در این زمینه همراه پناهجویان مسیحی باشند و آنها را تنها نگذارند...
 __________
کلام را با بیوگرافی آغاز می کنیم؟

من علیرضا هستم، پناهنده در اسپارتا. سرپرست چاپخانه کلیسا(تهران) و 34 ساله

چی شد ایران ترک کردید؟

به دلیل مسایل و مشکلاتی که در راستای فعالیت مذهبی و تغییر دین از اسلام به مسیحیت برای من و دیگر دوستان که در کلیسا خدمت می کردیم، پیش آمد و من مجبور شدم به صورت قانونی اما با حداقل هزینه(50هزار تومان) ایران را ترک و خود را به کمیساریای عالی معرفی نمایم.

می توانید به مشکلات و مسایلی که برایتان رخ داده است به طور خاص  اشاره ای داشته باشید؟

با توجه به نوع فعالیت های که داشتم ممکن است که برای افرادی که هنوز در کلیسا ایران فعالیت دارند برایشان خطراتی را آنها را تهدید کند پس اگر اجازه بدهید در این باره چندان وارد جزییات نشوم.

چرا؟ مگر شما چه کار می کردید که نگران چنین موضوعی هستید؟

به علت پرونده سازی هایی که از طریق عوامل اطلاعات برای افرادی که در آنجا فعالیت و مشغول به کار بودند رخ داد، حتی اگر به موضوع کوچکی اشاره کنم ممکن است خطرات بزرگتری برای آنها رخ دهد.

چه تاریخی از ایران خارج و خود را به کمیساریای عالی پناهندگان خود را معرفی کردید؟

31/6/1387 ایران را ترک و بلافاصله خود را به کمیساریای عالی معرفی کردم.

با چه پرونده ای؟ و روند پرونده تان به چه شکل بوده؟

من نزدیک به سه سال ترکیه بوده و پرونده ای که ارایه دادم مذهبی_مسیحیت بود. تقریبا 50 روز پس از معرفی خود پیش مصاحبه مرا تعین کردند، و پس از هشت ماه از تاریخ پیش مصاحبه که گذشت، برای من وقت مصاحبه اصلی را تعین کردند. یک سال پس از آن، دوباره از طرف کمیساریای عالی  برای مصاحبه مجدد فرا خوانده شدم، و تقریبا بعد از یک و ماه و نیم به عنوان پناهنده از طرف این سازمان پذیرفته شدم و از زمان قبولی تقریبا یک سال طول کشید تا خاک ترکیه را ترک کردم.

چرا این همه مدت پرونده شما طول کشید، با توجه به این که شما پرونده کاملا مشکل داری داشتید و مدارک و اسناد شما کاملا مستند بوده است؟

وکیلی که از من مصاحبه می کرد، کم تجربه و ناآگاه به امور و مسایل مذهبی بود و پس از آن به کمیساریای پناهندگان اندونزی منتقل گردید و در این حین پرونده من توسط وکیل دیگری از ابتدا بایستی بررسی می شد.

از نحوه مصاحبه تان با وکیل صحبت کنید؟

با توجه به این که وکیل اول من کم تجربه بود، هیچ گونه سوالی در راستای مسایل و مشکلات من مطرح نشد، و وکیل دوم من جو نسبتا مناسبی برای مصاحبه ایجاد نکرد. به عنوان مثال، سوالاتی که وی مطرح می کرد، هیچ گونه ارتباطی با موضوع پرونده من نداشت و مسلط به زبان انگلیسی جهت تنظیم پرونده نبود. کلماتی مذهبی(همچون قداست حضرت مریم، تکریم و...) من مطرح می کردم، معادلی نمی توانست برای آنها بیابد.

این گونه که شما بیان داشتید، وکیل تان نسبت به موضوع های مذهبی کاملا بی اطلاع بوده است؟

کاملا درسته... به نظر من وکیلی که در رابطه با موضوعی تخصصی  فعالیت می کند بایست آگاه به مسایل آن باشد. فرقی نمی کند که در حال بررسی چه پرونده ای است،مذهبی، سیاسی، دگرباش، اجتماعی...، بایست نسبت به هر موضوعی هر وکیلی کاملا به اوضاع مسلط و اطلاعات و دانسته هایش برای دفاع از موکل خود به روز باشد. برای مثال، زمانی که مسایل مرتبط به پناهجویان مسیحی ایرانی بیان می کردم، برای ایشان گفته های من کاملا تازگی داشت و حتی در مواردی باور نمی کرد و از این که بانک اطلاعاتی او را کامل می کردم خرسند می شد. اما خرسندی او به جای آن که مرا خوشحال کند کاملا مرا منقلب می کردم..چرا که می دیدم با چنین کسب فیضی چقدر پناهجویان در فشار هستند و این شخص اطلاعات اش به جای آن که از گفته های من کسب کند بایست از ابتدا مسلط به آن باشد نه ناآگاه به امور و دوم این که شرایط مصاحبه به گونه ای است که بسیاری از پناهجویان نمی توانند اطلاعات را آن گونه که دقیق است در اختیار وکیل قرار دهند و موجب مشکلاتی برای دیگر پناهجویان می شود و این اطلاعات نباید از پناهجو بلکه از مبداء و جایگاه دیگری کسب کنند.

شما چه اسناد مدارکی برای دفاع از پرونده تان در دست داشتید، و آیا مورد قبول وکیل قرار گرفت یا خیر؟

قرارداد کاری من با کلیسایی که در آنجا مشغول به فعالیت بودم، مدارکی که در راستای نوع فعالیتی که داشتم، عکس هایی که با شخصیت های مهم کلیسا داشتم، و آمار کد داری که من برای آنها ارایه می کردم، هر چند مدارک و اسناد معتبرتری دیگری نیز وجود دارد که بنا به همان مسایل امنیتی از گفتن آن سرباز می زنم. اما نکته جالب قضیه اینجاست که با توجه به داشتن گواهی پزشکی از بیمارستان ترکیه مبنی بر این که هر گونه فشار روحی و استرس برای من حکم سم را دارد، هیچ گونه تاثیری در  تسریع روند رسیدگی به پرونده من نداشت.

از شرایط زندگی در ترکیه بگویید؟

پس از معرفی خود به کمیساریای عالی، از طرف دوستانی که در کلیسای ایران داشتم به ایمان داران شهر اسپارتا معرفی شدم، توانستم به کمک آنها خانه ای با اجاره 150 لیر تهیه کنم، در آن خانه بیشتر از یک ماه نتوانستم بمانم، به علت این که با بافت مذهبی ترکیه آشنایی نداشته و شروع به بشارت علنی نمودم، همین امر سبب شد که از طرف مردم بومی شهر اسپارتا تهدید به مرگ شده و از آن خانه نقل مکان کنم. این ضرب المثل قدیمی هست که اگر ز حکمت ببند دری، به رحمت گشاید در دیگری، شرایط من نیز به این گونه بود و با تمامی سختی هایی که پیش رو بود، با افراد دیگری آشنا شده و توانستم خانه ای با اجاره بهای کمتر تهیه کنم. در آن روزهای سخت بود که حتی پول تهیه سیگار خود را نداشته و مجبور به کشیدن چای خشک به جای سیگار بودیم. حتی همسایه های ترک ما به دلیل این که ما مسیحی بودیم، مناسباتی و اعیادی (قربان، فطر) که پیش می آمد، ما را از خوان اخوان خود بی نصیب کرده و اعتقاد داشتند که کافر هستیم. فکر کردن به آن روزها سخت مرا منقلب می کند و سعی می کنم که همیشه از صفحه حافظه ذهنم محو کنم، اما گویا سختی روزگار نه در یک نقطه ایستاده و نه از آدمی دور می شود و همراه و همزاد آدمی است.

آیا تنها کارتان بشارت بود و به سراغ کار دیگری نرفتید؟

نه خیر این گونه نبود. فعالیت مذهبی ما در اوقات بیکاری بود، اوقات بیکاری که به ندرت پیش می آمد. با توجه به اینک زبان ترکی را نمی دانستم، رابطه ای جهت پیدا کار  کردن،نداشتم، گیر آوردن کار با چنین وضعیتی واقعا غیرممکن بود. به همین دلیل چه من و بسیاری دیگر از پناهجویان مجبور به کارهایی در حد آشغال گردی بودیم.(اسکی جی) یعنی زباله گردی وبه دنبال آهن پاره و قوطی خالی، کارتن، پلاستیک بودیم. روزهای بسیاری گاری به دست، مسیرهای سربالایی و سرپایینی، کوچه پس کوچه های اسپارتا را به دنبال سطل های زباله طی می کردیم. چنین سختی برای بدست آوردن صد کیلو آهن پاره و کارتن و قوطی خالی و... برای 15 لیر بود که نه کفاف خرج خانه را می داد و نه تهیه خورد و خوراک، که از هزینه شتسشوی البسه و حمام نیز فاکتور می گیرم که خود هم بیماری های پوستی به همراه داشت و هم ناراحتی های روحی و روانی. صبح تا غروب برای جمع کردن آهن پاره و غروب ها نیز در میدان های تره بار به دنبال جمع کردن میوه های گندیده و دور ریختنی بودیم تا بتوانیم حداقل گشنگی شب را به شکلی رفع و رجوع کنیم... اگر در این حین لباس کهنه ای به دست می آوردیم برق شادی در چشمانمان جمع می شد. به غیر از این، پس از حداقل یادگیری زبان توانستم کارهایی چون بنایی، چوب بری، کارواش، ظرف شویی و حتی لیدری تور در آنتالیا پیدا کنم.

آیا مرکز یا سازمانی در شهر اسپارتا برای حمایت حداقلی پناهجویان وجود ندارد؟

چرا... در شهرهای مختلف ترکیه واحدی در اداره سوسیال آن شهر وجود دارد به نام(آش ئه وی) که به معنی آش خانه می باشد و افراد مستحق با تشکیل پرونده در آنجا با کلی دوندگی و بوروکراسی می تواند روزانه یک وعده غذا و پوشاک دست دوم و زغال سنگ جهت سوخت بخاری تهیه نماید. کل پناهجویانی ایرانی در اسپارتا 70 نفر بود که بیش از 20 نفر آنها زیر پوشش این سازمان بودند. این سازمان تنها برای پناهجویان نبود و شهروندان ترکی که مستحق بودند را نیز تحت پوشش داشت... حال زمان پخش غذا هر چند که کیفیت مواد غذایی بسیار پایین و کم بود اما تبعیض تقسیم غذا نیز بین شهروندان ترک با پناهجویان به عینه مشهود بود

به کارهای بسیاری اشاره کردید، چه عاملی سبب شد که هر بار سراغ کار دیگری بروید؟

کارهایی که پناهنده ها انجام می دهند، معمولا بسیار کوتاه مدت و موقتی است. چرا که پس از دوندگی های بسیار زمانی که پناهجو کاری را پیدا می کند، اینجا مشکل کارفرما به وجود می آید، زیرا کارفرما تمام قوت و جان پناهجوی کارگر را گرفته و زمانی که پناهجو طلب خود را مطالبه می کند، با توجه به این که حداقل دستمزد از طرف کارفرما برایش نسبت به کارگران بومی در نظر گرفته می شود، حتی از دادن آن نیز کارفرما سر باز می زند و به بهانه های واهی یا دستمزد را پرداخت نمی کند یا از سر و ته دستمزد زده و در آخر اگر پناهجو 15 لیر قرار بوده که دستمزدی بگیرد گاهی حتی به 5 لیر نیز تقلیل پیدا می کند. کاری که از 8 صبح آغاز و گاهی تا ده، یازده شب طول می کشد، چنین شرایطی سبب می شود که هر پناهجویی که در ترکیه زندگی می کند خیلی از کارها را تجربه کند.

آیا مسئله عدم اجازه کار برای پناهجو می تواند در این مسایل دخیل باشد؟

تا حدودی بله...اما طبق یکی از بندهای قانون کار ترکیه، هر پناهجویی که بیشتر از شش ماه در ترکیه اقامت داشته باشد، در صورتی که کارفرمایی او را تایید و خواهان استخدام وی باشد، می تواند درخواست اجازه کار نماید. ولی این قانون کاملا به صورت تئوری است در عمل به هیچ وجه چنین نیست... زیرا من بعد مدتها توانستم کاری در شهر آنتالیا پیدا کنم که به تخصص من نزدیک بود ( مسلط بودن به زبان انگلیسی و ترکی). من به پلیس اسپارتا مراجعه و شرح جریان را گفته و از آنها درخواست دفترچه اقامت کردم.قوانین ترکیه کاملا سلیقه ای هست و قابل تغییر.. در زمانی که من به پلیس مراجعه و چنین تقاضایی کردم، دفترچه اقامت تنها زمان خروج از ترکیه صادر می شد و دیگه این که پلیس با نگرش ناسیونالیستی خود می پنداشت که با دادن اجازه کار به من حق شهروند ترک از وی گرفته می شد. مسئله دیگر پرداخت پول خاک بود که من بایستی به طریقی پرداخت می کردم و پلیس با علم به این موضوع چنین درخواستی را با کمال ناباوری رد می کرد.

از شرایط دیگر پناهجویان ایرانی در اسپارتا بگویید؟

با توجه به این که پیدا کردن کار، یکی از دغدغه های تمامی پناهجویان بود و سخت به دست می آمد، در بعضی از موارد متاسفانه دیده می شد که دختران تنها و زنان پناهجویی که دو یا سه بچه هم داشتند، به تن فروشی روی می آورند. دیدن چنین وقایعی واقعا دردناک و رنج آور بود و نه توان کمک به آنها را داشتیم و نه می توانستیم از بی تفاوت از کنار آن رد شویم.

پناهجویانی ایرانی در شهر اسپارتا بیشتر از چه طیف و گروهی بودند؟

همان طور که پیشتر اشاره کردم، اسپارتا یکی شهر از پناهجو پذیر ترکیه از کشورهای مختلف همچون عراق، سومالی،سودان،افغانستان، اریتره(حبشه)، ایران و ... در آن جای داده بودند که پناهجویان ایرانی کمترین درصد را به خود اختصاص داده و بیش از هفتاد پرونده در این شهر نبودند. اما درصد بالایی از پناهجویان ایرانی را دگرباش ها به خود اختصاص داده و مابقی سیاسی، مذهبی بودند. متاسفانه عدم حمایت سازمان های حقوق بشری از پناهجویان سبب شده که تعدادی از پناهجویان دگرباش در مقابل ناچیزترین بهاء حاضر به تن فروشی باشند.

به فعالیت مذهبی و بشارتی که در ترکیه داشتید، اشاره کردید،آیا در همان مقطع تمام شد یا ادامه دادید؟

به حمد خداوند و به همت جمعی از دوستان دایره فعالیت ما نه تنها محدود نگردید بلکه گسترده تر هم شد. ما توانستیم حتی مرکز فرهنگی ایرانی در کنار کلیسای ایرانیان در غربت دایر کنیم. کلاس های آموزشی زبان ترکی، انگلیسی، آلمانی، آشپزی، تآتر، الهیات مسیحی و... گوشه ای از فعالیت های ما بود و مورد استقبال جمع کثیری از پناهجویان منجمله بچه های دگرباش و مسلمان قرار گرفت. حتی توانستیم با بودجه بسیار پایین و به همت خود پناهجویان منجمله برادر آرمین هفته نامه ای (سنگ زاویه) با تیراژ بالا چاپ و در اختیار پناهجویان کل ترکیه و کسانی که تمایل به داشتن نشریه داشتند در سراسر دنیا ارسال می کردیم. بیشتر متن های این نشریه توسط خود پناهجویان تهیه و تنظیم می شد. تا آنجایی که در توان بود و پناهجویان می توانستند حمایت کنند این نشریه هر هفته به طور منظم چاپ و در اختیار همگان قرار می گرفت اما در طی چند ماهه گذشته متاسفانه به دلیل مشکلات امنیتی و عدم ساپورت مالی فعلا چاپ آن به تعویق افتاده است.

و کلام آخر...

امیدوارم و تقاضا دارم از تمامی پناهجویان که در تک تک شهرهای ترکیه هستند، تشکل ها و انجمن های خودجوشی برای خود دایر و در کنار هم قرار بگیرند تا گوشه ای از مشکلات آنها حل شود. چنین امری سبب می شد که معضلات آنها رسانه ای شده و سازمان های حقوق بشری حداقل به این شکل بیشتر خود را درگیر می کنند و گره ای از این کلاف سردرگم پناهجویی گشوده و راه ناهموار این شرایط سخت هموار گرددد.



امیدوارم و تقاضا دارم از تمامی پناهجویان که در تک تک شهرهای ترکیه هستند،
 تشکل ها و انجمن های خودجوشی برای خود دایر و در کنار هم قرار بگیرند
 تا گوشه ای از مشکلات آنها حل شود. چنین امری سبب می شد
که معضلات آنها رسانه ای شده و سازمان های حقوق بشری حداقل به این شکل بیشتر خود را درگیر می کنند
و گره ای از این کلاف سردرگم پناهجویی گشوده و راه ناهموار این شرایط سخت هموار گرددد.

 تهیه و تنظیم: آرش شریفی
لطفا نقطه نظرات و دیدگاههای خود را در زیر نوشته بیان کنید...

00905076587944    شماره تلفن مسوول امور مالی...آقای حمید ذوالقدر...

با سپاس از حمایت شما دوستان حقیقی و مجازی روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر