به دست انجمن حمایت از پناهجویان در در تاریخ پنجشنبه, آوریل 28, 2011 و ساعت 12:41 بعد از ظهر
سکانس دو: ورود
http://www.kurdane.com/news-details.php?id=3326
قصه ما حدیث مکرر هزاران پناهجویی هست که روزانه به آدرس ساختمان خاردار یو ان مراجعه و شاهد این تحقیرها و بی عدالتی ها می شوند. ساختمانی که نمونه ملموس تر آن را بارها و بارها در کشورمان شاهدش بودیم... بالاجبار هر باری که به یو ان مراجعه می کنم، برایم تداعی گر زندان اوین است.... دیوار همان دیوار... دیواری آهنین که بر سر آن حفاظهای نوک تیز و نیزه وار و رویش چندین لایه سم خاردار و در دلش فنس فلزی، شیشه ای، نایلونی و ... تمامی این دیوارها باز با دوربین های مدار بسته کنترل می شود....تمنای وداع با اوین را داشتم اما اینک تقاضای ورود به یو ان را دارم... اوین و یو ان نمی شناسد... فرقی هم در بین نیست... آزادی با میله های قطور و درهای چند قفله و سیم خاردار معنا پیدا کرده... ظاهر ساختمان کمیساریای عالی چنین است و اگر ندانی که داخلش چه می گذرد؛ شاید چنین بیاندیشی... حتمن با رشد و پرورش ایدئولوژی های مذهبی و افراطی و بمب گذاری ها و اتفاقات سالهای اخیر ناچارند که چنین ساختمان دژ گونه ای برای خودشان بنا کنند و مانند تارهای عنکبوت سیم خاردار به دور خود تنیده اند.... اما اگر سعادتی باشد که نامت را بخوانند و مجوز ورودت صادر شود تا از این دیوارها و گیت ها بگذری شباهت های ملموس تری با تمام زندان ها و بازداشتگاههای کشورهای
دیکتاتوری خواهی دید و فضای مسموم آنجا را استشناق خواهی کرد
بعد از درب آهنین، گیتی را بر سر راهت می گذارند که حداقل بایستی دوبار از آن گذر کنی، تمامی وسایل همراهت را از سکه و سیگارت گرفته تا موبایل و دوربین ات در کمد بایستی جا بدی تا مجوز ورود پیدا کنی... به همراه نگهبانی که چند قدم جلوتر از تو و نگهبان دومی از پشت سرت به سالن انتظار اسکورت می شوی.... و باز هم درب آهنی دیگر... با ورودت به این اتاق انتظار شاهد یکی از عجایب خلقت بشری خواهی شد... اتاقی با مساحت 30 متر مربع با دوتا کاناپه رنگ و روفته و مبلمان مندرس و کثیف و صندلی هایی که هر کدام پایه ای از آن شکسته است و عجیب تر آن که در این فضای کوچک روانشناسان بخش کمیساریا قسمتی از اتاق را به وسایل بازی به کودکان اختصاص داده اند تا کودکان پاکستانی، سومالی، افغانی، عراقی بتوانند شادی و بازی که از آنها به یغما رفته را به سور بنشنیند.... بخشی از همین فضا را دو توالت با سیستم فرنگی اشغال کرده است....گور بابای من پناهجو کرده ...نباس معترض به این موضوع باشم که چرا کمیساریای عالی نباید محیط آرام و به دور از هیاهو و هیجان برای پناهجویانش فراهم کند تا آنها بتوانند با یک تمرکز نسبی ساعت ها جوابگوی وکلایشان باشند؟!!!
چرا...چرا چنین فضایی فراهم نشده و افراد زیادی بایست با ملیت های متفاوت از زرد و سفید و سیاه، از کودکان خردسال و نوجوان و جوان تا پیرمردان و پیرزنان و سالخوردگانی بیمار ساعت ها منتظر و بلاتکلیف در کنار هم و در فضایی به قد یک نشستن جای دهند؟!!!. از گریه نوزادان و هیاهیو بچه های درحال بازی که بگذریم برای خوردن یک جرعه آب هر دفعه چندین بار در آهنین را باید بکوبی تا مگر نگهبانی اخمو با کله ای تراشیده رخی بنمایاند و در را به رویت بگشاید....
http://www.kurdane.com/news-details.php?id=3326
قصه ما حدیث مکرر هزاران پناهجویی هست که روزانه به آدرس ساختمان خاردار یو ان مراجعه و شاهد این تحقیرها و بی عدالتی ها می شوند. ساختمانی که نمونه ملموس تر آن را بارها و بارها در کشورمان شاهدش بودیم... بالاجبار هر باری که به یو ان مراجعه می کنم، برایم تداعی گر زندان اوین است.... دیوار همان دیوار... دیواری آهنین که بر سر آن حفاظهای نوک تیز و نیزه وار و رویش چندین لایه سم خاردار و در دلش فنس فلزی، شیشه ای، نایلونی و ... تمامی این دیوارها باز با دوربین های مدار بسته کنترل می شود....تمنای وداع با اوین را داشتم اما اینک تقاضای ورود به یو ان را دارم... اوین و یو ان نمی شناسد... فرقی هم در بین نیست... آزادی با میله های قطور و درهای چند قفله و سیم خاردار معنا پیدا کرده... ظاهر ساختمان کمیساریای عالی چنین است و اگر ندانی که داخلش چه می گذرد؛ شاید چنین بیاندیشی... حتمن با رشد و پرورش ایدئولوژی های مذهبی و افراطی و بمب گذاری ها و اتفاقات سالهای اخیر ناچارند که چنین ساختمان دژ گونه ای برای خودشان بنا کنند و مانند تارهای عنکبوت سیم خاردار به دور خود تنیده اند.... اما اگر سعادتی باشد که نامت را بخوانند و مجوز ورودت صادر شود تا از این دیوارها و گیت ها بگذری شباهت های ملموس تری با تمام زندان ها و بازداشتگاههای کشورهای
دیکتاتوری خواهی دید و فضای مسموم آنجا را استشناق خواهی کرد
بعد از درب آهنین، گیتی را بر سر راهت می گذارند که حداقل بایستی دوبار از آن گذر کنی، تمامی وسایل همراهت را از سکه و سیگارت گرفته تا موبایل و دوربین ات در کمد بایستی جا بدی تا مجوز ورود پیدا کنی... به همراه نگهبانی که چند قدم جلوتر از تو و نگهبان دومی از پشت سرت به سالن انتظار اسکورت می شوی.... و باز هم درب آهنی دیگر... با ورودت به این اتاق انتظار شاهد یکی از عجایب خلقت بشری خواهی شد... اتاقی با مساحت 30 متر مربع با دوتا کاناپه رنگ و روفته و مبلمان مندرس و کثیف و صندلی هایی که هر کدام پایه ای از آن شکسته است و عجیب تر آن که در این فضای کوچک روانشناسان بخش کمیساریا قسمتی از اتاق را به وسایل بازی به کودکان اختصاص داده اند تا کودکان پاکستانی، سومالی، افغانی، عراقی بتوانند شادی و بازی که از آنها به یغما رفته را به سور بنشنیند.... بخشی از همین فضا را دو توالت با سیستم فرنگی اشغال کرده است....گور بابای من پناهجو کرده ...نباس معترض به این موضوع باشم که چرا کمیساریای عالی نباید محیط آرام و به دور از هیاهو و هیجان برای پناهجویانش فراهم کند تا آنها بتوانند با یک تمرکز نسبی ساعت ها جوابگوی وکلایشان باشند؟!!!
چرا...چرا چنین فضایی فراهم نشده و افراد زیادی بایست با ملیت های متفاوت از زرد و سفید و سیاه، از کودکان خردسال و نوجوان و جوان تا پیرمردان و پیرزنان و سالخوردگانی بیمار ساعت ها منتظر و بلاتکلیف در کنار هم و در فضایی به قد یک نشستن جای دهند؟!!!. از گریه نوزادان و هیاهیو بچه های درحال بازی که بگذریم برای خوردن یک جرعه آب هر دفعه چندین بار در آهنین را باید بکوبی تا مگر نگهبانی اخمو با کله ای تراشیده رخی بنمایاند و در را به رویت بگشاید....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر