۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

پناهجوی ایرانی(عکاس) در اندونزی:انگار که سالهاست نخندیدم ، گاهی فکر می‌کنم باید خندیدن را تمرین کنم تا از یادم نرود ،

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ سه‌شنبه, می 03, 2011‏ و ساعت 06:21 بعد از ظهر‏‏
 انگار که سالهاست نخندیدم ، گاهی فکر می‌کنم باید خندیدن را تمرین کنم تا از یادم نرود ،شاید روزی به کار آید
روزی دیگر را به شب رساندم ،نمیدانم که چرا این روزها اینقدر دیر شب میشوند !!

هر روزم را با انرژی آغاز می‌کنم و با غمی سرشار از تنهایی به پایان میرسانم به امید فردای بهتر ،دریغا که فردا همین امروز است ،افسوس که فرداها بدون هیچ امیدی سپری میشوند و باز من هستم و تنهایی .

تنهایی، یاری که مدتهاست با هم انس گرفتیم و این شانه‌های من است که باید تکیه گاهی براش باشم .

انگار که سالهاست نخندیدم ، گاهی فکر می‌کنم باید خندیدن را تمرین کنم تا از یادم نرود ،شاید روزی به کار آید.

گاهی از شدت غم کفر میگویم به پروردگار، گاهی آرزوی مرگ می‌کنم ،گاهی آرزوی آزادی ،گاهی آرزوی زندگی‌ و گاهی... .

مدتهاست که خوشبختی‌ را حتا در خواب هم نمیبینم ولی‌ در بیداری رویایش را در ذهن میپرورانم

این منم که روزی خوشبخت بودم و امروز برای ذرّه‌ای آزادی میجنگم ،نمیدانم شاید این هم جزوی از خوشبختیست...!

ولی‌ هرچه هست باور دارم که روزی در وطن خودم آزاد خواهم بود حتا برای یک فردا

پناهجویی از اندونزی
لازم به ذکر است این نوشته توسط پناهجوی عکاس ایرانی در اندونزی به فیس بوک انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر) ارسال شده است... دوستان حقیقی و مجازی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی می توانند نوشته هایشان را در اختیار روابط عمومی انجمن از طریق فیس بوک یا ایمیل قرار دهند... با کمال میل نوشته هایتان را در تارنمای انجمن منعکس می کنیم....منتظر نوشته های شما هستیم...
روابط عمومی انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی_ترکیه(نوشهیر)

انگار که سالهاست نخندیدم ، گاهی فکر می‌کنم باید خندیدن را تمرین کنم تا از یادم نرود ،شاید روزی به کار آید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر