۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

درج و انعکاس گزارش سیروان عنایتی(خبرنگار پناهجو) در تارنمای کوردانه:گزارشی از شکنجه های یکی از پناهندگان مسیحی

به دست انجمن حمایت از پناهجویان‏ در در تاریخ شنبه, آوریل 30, 2011‏ و ساعت 03:20 بعد از ظهر‏‏

 چگونه می توان دشمنان را با محبت مغلوب نمود

 http://www.kurdane.com/news-details.php?id=3335


من همواره به دنبال یک تکیه گاه درونی بودم وزمانی که دوستان من در شهر شیراز مسیح را به من معرفی نمودند بسیار برایم جالب بود که چگونه می توان دشمنان را با محبت مغلوب نمود. همواره در تلاش ان بودم که به شیوه های بتوانم کسانی که مرا ازرده اند انتقام بگیرم وایمان داشتم هر چه بیشتر حس انزجار در من بیشتر می شد بیش از پیش به خود لطمه وارد می کردم. اما زمانی که گفته ی مسیح را در اعماق ناخودبه یاد می اوردم به گونه ای دیگر به جهان نگریستم.
چقدر زیبا می گوید: دشمنانت را دوست بدار.
اما زمانی که تصمیم به انتشار باورهای حضرت مسیح گرفتم و این کار را از طریق سی دی وبروشور وهر گونه رسانه ی ساده انجام می دادم رفته رفته برخی از دوستان وحتی خانواده ام مرا طرد کردند. اما با تمام بی مهری ها تلاش می کردم حتی باورهای انها را عوض کنم. بارها به من توهین شد وبرایم بسیار اسفناک بود که چرا کسی که راه محبت را انتخاب می کند طرد می شود اما کسی که به همنوعان ظلم می کند وجنگ و خونریزی به راه می اندازد با یک دید متفاوت نگریسته می شود.
افشین در رابطه با مشکلاتش با جمهوری اسلامی می گوید:
زمانی که از سوی چندنفر لباس شخصی از عاملین جمهوری اسلامی در حال انتشار سی دی  حضرت مسیح ربوده می شود به جای ناشناخته ای برده می شود و دست وپایش بسته می شود وچشمهایش را هم با یکپارچه ی سیاه می بندند. سپس با تمام بی رحمی وبا نهایت رفتارهای غیر انسا÷نی مورد شکنجه قرار می گیرد. افشین اضافه می کند تنها احساس می کردم مواد مذاب روی پشتم می ریزند و تنها گدازه های اتش را حس می کردم وبا انکه فریاد بر می اوردم تنها در اعماق وجودم با خود خطاب به حضرت مسیح تکرار می کردم که :
چه ترس از درد بی درمان که دارم چون تو درمانی؟
وپس از هر ضربه ی شلاق بار دیگر به جای کینه وانزجار برای عاملین بی رحم جمهوری اسلامی دعا می کردم که خداوند قلبهای انها را لمس کند. تنها چیزی که از ان مکان ناشناخته به یاد دارم لحظه ای است که بر اثر ضربه بخشی از پارچه ی سیاه از چشمم برداشته شد ویک کلمه ی بنیاد را بر روی یک ساختمان دیدم که از مکانی که من اورده شدم نسبتا فاصله داشت. بارها وبارها از انها درخواست کردم که در همان هنگام شکنجه ی من به مسیح ایمان بیاورند و من انها را می بخشم . شاید این فرصتی است که مسیح به شما داده است. اما انها بی شرمانه به من باورهای من وخود حضرت مسیح توهین می کردند وانقدر شکنجه کردند تا اینکه بیهوش شدم. بعدها که به ترکیه فرار کردم و خودم را به شهر وان رساندم از سازمان ملل تقاضای حمایت نمودم. همچنین در زمان مصاحبه به صورت پیوسته وکیل از من سوال می کرد چرا تا کنون سازمان اسام به تو مشاوره ی روان پزشکی نداده است؟ همچنین در طی گفتوگوی وکیل با من مدام تکرار می کردم:
مرا زدند مرا کشتند وچند بار خواستم جای شکنجه ها را به وکیلم نشان دهم اما او اصرار نمود تاییدیه ی پزشک قانونی کافیست. افشین سالاری در ادامه ی توضیحاتش به انجمن حمایت از پناهجویان در ترکیه وگروه مستقل خبری در این کشور خاطر نشان کرد: اگرچه سازمان ملل متحد به اینجانب وبسیاری از مسیحیان کمک نموده است اما من براین باور هستم که قبولی مرا حضرت مسیح داده است نه سازمان ملل

انها بی شرمانه به من باورهای من وخود حضرت مسیح توهین می کردند وانقدر شکنجه کردند تا اینکه بیهوش شدم. بعدها که به ترکیه فرار کردم و خودم را به شهر وان رساندم از سازمان ملل تقاضای حمایت نمودم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر